«یولانته در جستجوی کریسولا» داستان یک دوستی بیپایان است. دوستیای که حتی با مرگ هم تمام نمیشود، چون یولانته دوستش کریسولا را برای همیشه در قلباش احساس میکند.
یولانته یک غاز است و کریسولا یک لاکپشت مسن 127 ساله. یولانته و کریسولا با هم دوستان صمیمی هستند و هر روز هم را میبینند و با هم کارهای مختلفی مثل کتاب خواندن، ورزش کردن، سفر رفتن، خندیدن و گفتوگو کردن درباره موضوعات مختلف انجام میدهند. تا اینکه یک روز کریسولا میمیرد. غازهای دیگر به یولانته میگویند کریسولا «از این دنیا رفته است»، اما او معنی این حرف را نمیفهمد و کلافه میشود و به دنبال دوستش میگردد تا او را آرام کند. او برای پیدا کردن دوستش به همه جا میرود، بالای بلندترین کوه، عمیقترین آب و... یولانته سکوت میکند تا شاید صدای دوستش را بشنود یا در دنیای موسیقی دنبال او میگردد یا در دنیای نقاشی. اما کریسولا را پیدا نمیکند و غمگین به خانه بر میگردد و در آنجا چشمهایش را میبندد و عمیق به کریسولا فکر میکند و ناگهان حرف غازها را میفهمد. دوستش به جایی رفته است که او نمیتواند برود، اما او همیشه در قلبش خواهد ماند. او اشک میریزد و به خواب میرود و خواب دوستش را میبیند. و فردا صبح دیگر دلتنگ نیست.
«یولانته در جستجوی کریسولا» داستانی لطیف درباره سوگ و پذیرش مرگ عزیزان توسط کودکان است، چه انسانهایی که دوستشان دارند و چه حتا جانور خانگی عزیزشان. داستان متنی کوتاه و روان دارد و برای نوآموزان مناسب است. تصاویر کتاب به جذابیت و لطافت داستان افزودهاند و در بخشهایی متن را کامل میکنند. در نسخه اصلی کتاب نام شخصیتهای داستان زلدا و کریستال است که چندان دلیل این تغییر نام مشخص نیست.
در پژوهشنامه ادبیات کودکان درباره کتاب «یولانته در جستجوی کریسولا» آمده است:
«کریسولا کجا رفتی؟!
میترسید. از اینکه او را روزی جایی برای همیشه از دست بدهد میترسید. من هم میترسیدم وقتی فکر میکردم به از دست دادن آدمهایی که دوستشان داشتم. اما برای کم کردن ترسش صد دلیل دستو پا کردم تا کمتر بترسد. تا قبول کند مرگ، از دست دادن، نبودن آدمهایی که به آنها عادت کردهایم، دوستشان داریم بالاخره یک روز زود یا دیر اتفاق میافتد. اما ترسش کم نشد. شاید حق داشت زیرا یادگرفتن معنای از دست دادن، مرگ و نبودن در سی سالگی دیر است، آن هم وقتی میگویند پایههای یادگیری ما در کودکیهایمان، وقتیکه چهار پنج ساله هستیم. گذاشته میشود؛ زمانی که برای ما کتاب میخوانند، اما نه کتابهایی که در آنها از مرگ به زبان کودکی نوشته شده مثل کتاب یولانته در جستوجوی کریسولا که وقتی به صفحه نوزده آن میرسی، دستت را به جایی نزدیکیهای قلبت میگیری و میگویی آخ، زیرا دلت برای یولانته که دوستش را از دست داده میسوزد؛ دوستی که به دنبالش همه جا را میگردد و در پایان میپذیرد او از این دنیا رفته است، اما در جای دیگری پیدایش میکند.
خواندن بعضی کتابها برای بچهها لازم نیست، ضروری است و این کتاب با نقاشیهای ساده، لطیف و نزدیک به انیمیشنی که دارد جزء این کتابهاست، کتابی که نثر سادهاش و البته ترجمهی خوبش در بعضی جاها به شعر نزدیک میشود؛
برای پیدا کردن دوستش همهجا را گشت...
بر بلندترین کوه
در عمیقترین آب
زیر زمین
و حتی برافراز ستارگان
یولانته سکوت کرد تا شاید صدای دوستش را بشنود...»
«سباستین لُس» اهل کشور آلمان است. او نوشتن شعر و داستان کوتاه را از مدرسه آغاز کرد. لُس بانکدار و اقتصاددان است، اما به نوشتن و تصویرگری کتابهای کودکان نیز میپردازد.
«حسام سبحانی طهرانی» و «ماندانا نارنجیها» کتابهای زیادی را مانند «مهمانی هیولای دندان»، «غورغوری کوچولو بزرگ میشود»، «روزی که همهچیز خوب میشود» و «قلب و بطری» به همراه هم برای انتشارات مبتکران ترجمه کردهاند.