صمد بهرنگی، اسطوره آدم‌های ناتمام- آشنایی با کتاب «صمد ساختار یک اسطوره»

صمد بهرنگی، آموزگار انقلابی و نويسنده ادبيات كودكان يكی از برجسته‌ترین اسطوره‌های اجتماعی و سياسی و ادبی ايران در چند دهه اخير است. اين اسطوره را بخشی از مردم و سازمان های سیاسی ساختند و هر گاه نياز بود، برای نبرد با دشمنان خود از آن بهره بردند. به طورکلی اسطوره ها را نمی‌شود در چارچوب منطقی تحلیل کرد و از آن‌ها داده‌های مشخص علمی گرفت. زيرا آن‌ها كه با سازكار اسطوره آشنا هستند می‌دانند كه جايگاه چهره اسطوره‌ای فراتر از دنیای منطق علمی به گرایش‌های احساسی وابسته است.  شكل‌گيری اسطوره فرايندی پيچيده و تو در تو است، كه ريشه در دنيای ذهنی توده مردم دارد. به همين دليل اسطوره تا هنگامی كه در دنيای توده مردم زنده است، (نه زندگی مادی) نه شكستنی است، نه تخريب كردنی. اما اسطوره نيز چون همه پدیده‌های ذهنی تاريخ دارد. پس از چندی كه كارآيی خود را از دست داد، به تاريخ می‌پیوندد. حتی در اين هنگام نيز هر گونه تلاشی برای تخريب چهره اسطوره‌ای با شكست روبرو می‌شود.

در کتاب «صمد، ساختار یک اسطوره» اين پيش فرض گذاشته شده كه صمد يک اسطوره است، نه آن را بشكنيم و نه آن را خراب كنيم. بلكه بيايم ساختارهای بنيادين اين اسطوره را بشناسيم. حداقل سودی كه اين كار دارد، نويد گذار از دوران اسطوره پروری در جامعه ايران است. كاری كه جامعه علمی در حد گسترده آن را نمی‌پذیرد.

صمد بهرنگی اسطوره‌ای است كه كم كم به دوران تاريخی خود نزديک می‌شود. او می‌رود كه در بستر تاريخ يكی از چهره‌هایی شود كه در فرهنگ ايران بر اساس پيوند كهن الگويی یک سرش به سياوش می‌رسد. شاهزاده‌ای كه هزاران سال است كه در فرهنگ ايران برای او مراسم سوگواری برگزار می‌شود و توده مردم با اين كار زندگی اجتماعی و فرهنگی خود را بازتوليد می‌کنند.

متاسفانه براساس فقدان روش‌های پژوهشی در جامعه ما و يا اصولاً مقوله پژوهش كه در سال‌های اخير نوعی پژوهش مقاطعه‌كارانه شده است، اين جسارت وجود ندارد كه پدیده‌های مؤثر در اجتماع و فرهنگ ايرانی تحليل شود. اين البته همه‌اش متوجه پژوهشگران نيست، بلكه زمانه پرآشوب نيز اجازه نداده است، كه امنيت پژوهشی در ساختارهای فرهنگی ايران حاكم شود تا پژوهشگران بتوانند با فراغ بال به موضوع پژوهشی مورد علاقه خود بپردازند. يا اين كه ذهن خود پژوهشگران آن چنان دچار جزمیت‌های مكتبی و ايدئولوژيک بوده كه نتوانسته‌اند با موضوع مورد پژوهش خود منصفانه برخورد كنند. اما اكنون دوره‌ای از راه می‌رسد كه جزميت مكتبی و ايدئوژلويك شكسته می‌شود و تا حدودی می‌توان به موضوع پژوهش بيطرفانه تر برخورد كرد.

اکنون چند دهه از مرگ اين نويسنده و تحليل‌گر موضوع‌های اجتماعی و پرورشی می‌گذرد. طبق روال معمول، هيچ تحليل منطقی و جامعی از زندگی او وجود ندارد. با اين همه اگر قرار است صمد و آثار او تحليل شود، پژوهشگران بايد هم بعد اسطوره‌ای زندگی او و هم بعد زندگی او را تحليل كنند. علت اينكه تاكنون بررسی جامعی از كار او ارائه نشده، به فضای بسته سالهای بعداز شصت برمی گردد.

صمد ساختار یک اسطوره


خرید کتاب صمد ساختار یک اسطوره


روش تحليلی در کتاب «صمد ساختار یک اسطوره» تحليل تكوينی و ساختاری است. نویسندگان در پی ريشه‌يايی ساخت اسطوره صمد در جامعه دو قطبی پيش از انقلاب برآمدند و اين كار را بر اساس روزشمار زندگی صمد و پيوند آن با موضوع‌های اجتماعی دنبال كردند تا بنيادهای ذهنی اين اسطوره را بشكافند. سپس به مفهوم اسطوره پرداخته و آن را با اين چهره مشخص پيوند داده اند. در مراحل بعدی اجزای ذهن صمد را براساس بازخوانی متون او از زاویه‌های متعدد موشکافی کرده اند. اين روش ساختار شناسی اسطوره صمد است. آن‌ها می‌کوشند در اثر خود يكی از معماهای ذهن مردم ايران را پاسخ دهند. چرا صمد، اسطوره شد؟

صمد برای مردم ما فقط يک نويسنده نيست. يک آدم معمولی هم نيست. اسطوره‌ای است، از نوع ناتمام آن. اسطوره آدم‌های ناتمام‌، آدم‌هایی هستند كه در سده اخير، در راه آرمان‌هایشان جان ‌باختند، يا اين كه زندگی‌شان مسير طبيعی نداشته و در جوانی يا ميانسالی جان خود را از دست داده‌اند. اين آدم‌ها با ذهنیت سازی از سوی مردم یا گروه‌های خاص سیاسی و اجتماعی از مرزهای انسان معمولی گذشتند، چهره اهورايی پيدا كردند، و عليرغم ميل و فشار حکومت‌ها پرستيده ‌شدند و همچنان می‌شوند. نمونه‌های آن در هر حوزه‌ای فراوان است. ستارخان، ميرزاكوچک‌خان، ميرزاده عشقی، دكتر حسين فاطمی، غلامرضا تختی، جلال آل احمد، دكترعلی شريعتی، صمد بهرنگی، و به طور كلی تمام مبارزان جوان راه آزادی در دوره حكومت پهلوی برای مردم و به ویژه جوانان آن دوره جنبه‌ای اسطوره‌ای داشتند. اين ذاتی جامعه‌ای است كه‌ هنوز نتوانسته ازعصر اسطوره سازی رها شود. برجسته‌ترین خصلت جامعه اسطوره ساز، گرايش سمپاتيكی يا عاطفی ‌و همين طور مطلق بينی است. اين آدم‌ها يا به طور مطلق خوب هستند، بنابراين دارای فرّه ايزدی هستند و قابليت ‌پرستيده شدن دارند، يا اين كه مطلق بد هستند و كالبدشان را اهريمن ريخته است. اما اين آدم‌ها از اين جهت ناتمام ‌خوانده می‌شوند كه بخش زمینی‌شان به انتها نرسيد و در بخش اهورايی نيز هيچ گاه رسميت نيافتند و تنها در دل‌های‌ مردم دوره ای از تاریخ ایران حضور دارند.

صمد بهرنگی نه تنها شخصيتی حقيقی بود، بلكه نماد آدم‌های دوره خود نيز به شمار می‌رفت. او نماينده نسلی است كه درعين اين كه می‌خواست، زندگی را بسيار واقعی ببيند، بسيار خیالی و فانتاستيک می‌دید. آدم‌های كه صمد نماینده‌شان بود، خنده را در هنگام اسارت مردم گناه می‌شمردند، نوروز را جشن نمی‌گرفتند، تا عيد رهايی مردم از راه برسد. غذای كافی و لذيذ نمی‌خوردند، چون می‌خواستند همسان توده‌ها باشند. اين آدم‌ها كه بيشتر از طبقه متوسط و متوسط به بالا بودند، ساده‌ترین پوشاک را انتخاب می‌کردند، به آرايش و پيرايش اهميت نمی‌دادند. در آن زمان ديدن دانشجويانی با گالش‌های لاستيكی، چيز شگفتی نبود. آمادگی جسمانی از راه ورزش‌های مثل كوهنوردی آن هم تا سرحد خستگی مطلق جزيی از برنامه‌های واجب آن‌ها بود. مرزبندی اين آدم‌ها با دشمن كه از نگاه آن ها حكومت وابسته پهلوی بود، بسيار سفت و سخت و مطلق گرایانه بود. تعبير آن‌ها از دشمن، تعبيری براساس جهان دوبنی مزديسنی بود كه همه جهان را به دو بخش اهورايی و اهريمنی تقسيم می‌کرد. دشمن اهريمنی بود، بنابراين هيچ عنصر اهورايی در آن يافت نمی‌شد. هر نوع نگرش مثبت به كارهايی كه ازطرف حكومت انجام می‌شد، سست عنصری و يا گرايش خرده بورژوايی محسوب می‌شد. اما جهانی كه اين آدم‌ها وعده می‌دادند، جامعه‌ای عاری از طبقات بود. جامعه‌ای كه هر كس صاحب نيروی كار خودش بود. جامعه‌ای كه در آن شاه و گدا، سرمايه دار و كارگری وجود نداشت. جامعه‌ای كه كسی غم نان نداشت. چنين دركی از انسان بسيار آرمانی بود. انسانی كه موجودی بسيار پيچيده است. اما اين پيچيدگی ازطرف اين آدم‌ها ديده نمی‌شد.

دوره‌ای كه صمد پا در عرصه ادبيات گذاشت‌، از جنبه سياسی و اجتماعی يكی از بحرانی‌ترین دوران‌های جامعه ايران پيش ‌از انقلاب بود. كودتای نفتی سال 32 محيط ياس را برجامعه روشنفكری حاكم كرده بود. حكومت كودتا با پشتوانه ‌امريكا و بريتانيا، پيوسته به خواسته‌های مردم دهان كجی می‌کرد و به شیوه‌های گوناگون مردم و سنت‌هایشان را به ‌تمسخر می‌گرفت. آدم‌های حكومت خود را صاحب انديشه مدرن می‌دانستند، اما در عمل حتا در چارچوب خانواده‌های خود و برخورد با زيردستان روابط چوپان - رمگی را به كار می‌بردند. تملق و چاپلوسی معياری برای پيشرفت در دستگاه بود. هرچه انسان سرسخت‌تر بود، و بر آرمان‌های انسانی تاكيد داشت‌، از حكومت بيشتر فاصله می‌گرفت. دوران كودتا به دهه چهل رسيد. آغاز دهه چهل بااصلاحات از بالا كه از سوی امريكايی ها با نخست وزیری علی امينی انجام شد، با شكست روبرو شد و بار ديگر جامعه را وارد مرحله جديدی كرد كه اصطلاحاً به استبداد نفتی مشهور است كه اوج آن به دهه پنجاه می‌رسد. برجسته‌ترین مشخصه حاكميت در اين دوره استقلال مادی و جدايی تمام عيار از مردم و بستن فضای آزادی های سیاسی بود. نسل بعدازسال 32، كه تمام درهای گفتگو و مفاهمه باحكومت را بسته ديد، متأثر از جنبش چپ نو كه اسطوره تمام عيارش چه گوارا و در حد پایین‌تری فيدل كاسترو است، روش‌های حزبی و شركت در بازی‌های سياسی و پارلمانتاريسم را بيهوده می‌پنداشت، و مصمم بود از راه‌های خشونت بار، همچون مبازره چريک شهری مردم را از بند رهايی بخشد. ويژگی اين آدم‌ها، فدای حداكثر، رياضت کشی ‌مانی‌گونه، و ناچيزشمردن جان، تجربه اندک، برداشت‌های فانتاستيك از روابط اجتماعی و به نوعی ساده سازی آن بود. صمد بهرنگی نيز يكی از اين آدم‌ها بود. اكنون هم كه نيست، پدران و مادرانی كه روزگاری با اين اسطوره ناتمام زیسته‌اند، باحسی مبهم كه خود ریشه‌هایش را نمی‌شناسند، برای کودکان شان از صمد می گويند، کتاب‌هایش را در اختيارشان می‌گذارند، و چهره‌ مانی گونه‌ای از او ترسيم می‌کنند. چهره پيشوای جوانی كه مبلغ اندیشه‌هایی گران بود، اما نيروهای اهريمنی جان از اوستاندند، هر چند كه اگر هزار سند هم بيايد كه صمد در آب غرق شد، باز او را غرق شده می‌پندارند. اين در جامعه‌ای كه دنيای مردمان از دنيای حاكمان جدا بود، ريشه در نیازهای روانی پیچیده‌ای داردكه زندگی منهدم شده اين نسل‌ها در شخصيت های محدود اما، مانی گونه بازآفرينی می‌شود. امروز هم وقتی بحث درمی گيرد همين پدران و مادران، روزگار خود را با حضور آدم‌هایی مثل صمد روزگاری ديگر، بافضايی متفاوت ترسيم می‌کنند.

هنگامی كه صمد كار در حوزه ادبيات كودكان را شروع كرد، پيشينه ادبيات نو كودكان ايران، آن چنان ناچيز بود كه چيزی برای انتقال برای نسل بعدی نويسندگان وجود نداشت، در حوزه داستان، جبار باغچه‌بان، در حوزه شعر يمينی شريف، و در حوزه گردآوری صبحی مهتدی، در حوزه بازنویسی و بازآفرینی مهدی آذریزدی نام های برجسته دوره پيش از صمد است. برای همين اگر قرار است، آثار صمد تحليل شود، بايد در چارچوب دوره خود باشد. اين كه امروز صمد را فراتر از چارچوب زمان خود، و با تجربه‌های امروز بسنجيم، عدم درک پدیده‌ها در زمان خود است. صمد بهرنگی جايگاه مشخصی درتاريخ ادبيات كودكان ايران دارد. اين جايگاه مشخص تنها در بستر مطالعه تكوينی روشن می‌شود. ذهنيت صمد بهرنگی را با تكيه روی چند عامل و عنصر مشخص بهتر می‌توان شناخت. مهم‌ترین آنها فلسفه اجتماعی اوست.

صمدبهرنگی از آن دست نویسنده‌هایی بودكه فلسفه اجتماعی داشت، واين فلسفه در آثارش با قدرت تمام خودنمايی می‌کند. فلسفه اجتماعی صمد، متأثر و برگرفته از تحولات تاريخی ايران بعداز مشروطيت وانديشه‌های چپ نو بود. صمد از يك زاويه خود را در گروه مبارزان راه آزادی، همچون ستارخان می‌دید، و از زاويه جهانی نيز، نگرش انترناسيوناليستی، برای آزادی تمام توده‌ها داشت. او در مقاله " آذربايجان در جنبش مشروطه " نگرش خود را به طور شفاف توضيح می‌دهد: مشروطه دوباره برقرار شد. اما وضع توده‌های مردم فرقی نكرد. گُرد آزادی ستارخان درتهران در دوران حكومت مشروطه! به دست همانهايی كه سنگ آزاديخواهی و مشروطه به سينه می زدند گلوله خورد و خانه نشين شد و بعد حيدر عمواوغلو اجبارا" جلای وطن كرد. چراكه امثال اين آزادگان سد راه اشراف بورژوا-فئودال بودند كه ميوه درخت مشروطه را چيدند بی آنكه در كشت و پرورش آن دستی داشته باشند. در اين كشاكش، فئوداليسم و بورژوازی با هم آشتی كردند و كلاه مردم چنانكه پيش از اين، پس معركه ماند...آزادگان و رزمندگان از ميدان به درشدند و به "گمنامان تاريخ "پيوستند و فرصت طلبان و طاووس صفتان ماندند و شدند رجال صدر مشروطيت و دانشمندان پرقدر و قيمت![1]» ادبياتی كه صمد برای توصيف انقلاب مشروطه استفاده می‌کند، بسيار تند و زبانی احساسی است كه همچنين چاشنی مفاهيم ماركسيستی را با خود دارد. و متأثر از اين نگرش در مقاله‌های ديگر می‌گوید: آيا نبايد به كودک بگوييم كه بيشتر از نصف مردم جهان گرسنه‌اند و چرا گرسنه شده‌اند و راه برانداختن گرسنگی چيست؟ آيا نبايد درک علمی و درستی از تاريخ و تحول وتكامل اجتماعات انسانی به كودک بدهيم؟[2]» چنين شخصی كه در دوران پيش درآمد يا تئوريزه كردن جنبش مبارزه مسلحانه برعليه رژيم پهلوی اين گونه سخن می‌گوید، مشخص است، اگر می‌ماند و مبارزه مسلحانه شروع می‌شد، چه وضعيتی پيدا می‌کرد، همان طور كه همكار و دوست نزديكش مثل بهروز دهقانی و مناف فلكی تبريزی وارد اين راه شدند. به طوركلی می‌توان گفت صمد بهرنگی در فلسفه اجتماعی و تبليغ آن بسيار جسورانه عمل كرد. از اين زاويه او نویسنده‌ای، استثنايی است.

فلسفه ادبی صمد بهرنگی نيز متأثر از فلسفه اجتماعی‌اش شكل گرفت. در اين راه او به بررسی تاريخی ادبيات كودكان در ايران و جهان نپرداخت. او يكسره به فلسفه پردازی در اين زمينه پرداخت و شكل درست ادبيات كودكان را اين گونه معرفی كرد: نكته اول، ادبيات كودكان بايد پلی باشد بين دنيای رنگين و بيخبری و در رویا و خيالهای شيرين كودكی و دنيای تاريك وآگاه غرقه در واقعیت‌های تلخ و دردآور و سرسخت محيط اجتماعی بزرگترها، كودک بايداز اين پل بگذرد و آگاهانه و مسلح و چراغ به دست به دنيای تاريک بزرگترها برسد. در اين صورت است كه بچه می‌تواند كمک و يار واقعی پدرش در زندگی باشد و عامل تغييردهنده مثبتی در اجتماع شود. بچه بايد بداند كه پدرش با چه مكافاتی لقمه نانی بدست می‌آورد و برادر بزرگش چه مظلوم وار دست و پا می زند و خفه می‌شود. آن يكی بچه هم بايد بداند كه پدرش از چه راههايی به دوام اين روز تاريک و اين زمستان ساخته دست آدم‌ها كمک می‌کند. بچه‌ها را بايد از "عوامل اميدواركننده سست بنياد" نااميد كرد. بچه‌ها بايد بدانند كه پدرانشان نيز در منجلاب اجتماع غريق دست و پازننده ای بيش نيستند و چنان كه همه بچه‌ها به غلط می‌پندارند، پدرانشان راستی راستی هم از عهده همه كاری برنمی آيند و زورشان نهايت به زنانشان می‌رسد.

در سایت کتابک بخوانید: درباره «فابل» با نگاهی به «ماهی سیاه کوچولو»

خلاصه كلام و نكته دوم بايد جهان بينی علمی و دقيقی به بچه داد، معياری به او داد كه بتواند مسائل گوناگون اخلاقی و اجتماعی را در شرايط و موقعیت‌های دگرگون شونده دايمی و گوناگون اجتماعی ارزيابی كند. می دانيم كه مسائل اخلاقی از چيزهايی نيستند كه ثبات دائمی داشته باشند. آنچه يك سال پيش خوب بود ممكن است دوسال بعد بد تلقی شود. كاری كه در ميان يك قوم يا طبقه اجتماعی اخلاقی است، ممكن است در ميان قوم و طبقه ديگری ضداخلاق محسوب شود. [3]»‌

چنين رسالتی برای ادبيات كودكان تنها از ذهن تب داری برمی‌خيزد كه در جامعه دوقطبی استبدادزده شكل گرفته باشد. دست كم گرفتن آثار فانتاستيک برای كودكان، درحالی كه در اين سال‌ها در اروپا در اوج دوره يا عصر دوم طلايی خود از جنبه فانتزی نويسی است، نشان می‌دهد كه چطور ذهن بااستعدادترين، هنرمندان ما در گيره استبداد چلانده می‌شود و از هر ابزاری، حتا ادبيات كودكان، برای رهايی و رسيدن به جامعه‌ای آرمانی استفاده می‌شود. صمد بهرنگی، به نوعی به ادبيات كينه و خشونت باور داشت و بارها اين موضوع را در آثار يا تحلیل‌هایش به نمايش گذاشت. برای مثال او در جایی می گوید: اين "جزوه نظم "هيچ پيامی برای بچه‌ها ندارد جز مقداری سرگرمی از راه لفاظی و پرحرفی و مشتی احكام كلی اخلاقی واحيانا" متحجر، مثلا جا به جا فتوا صادرمی كند كه آدم بايد مهربان باشد. من می‌پرسم آدم بايد نسبت به كدام دسته از مردم مهربان باشد؟[4]»

صمد بهرنگی آن قدر عمر نكرد كه شاهد شكوفايی و پختگی كارش باشد. سن بيست و نه سالگی تازه آغاز تجربه اندوزی در ادبيات است. اما در همان دوره كوتاهی هم كه كار كرد، آثاری از خود به جا گذاشت كه بسيار بحث انگيز بود. به طوركلی آثار صمد به سه دسته چهار دسته تقسيم می‌شود:

- آثار تألیفی (داستان)

- گردآوری افسانه‌های عاميانه

- مقاله‌های اجتماعی، ادبی، پرورشی

- ترجمه‌ها

آثار او در حوزه تألیف به روی ادبيات كودكان متمركز است. افسانه‌هایی مثل اولدوز و كلاغها و اولدوز و عروسک سخنگو و بيست و چهار ساعت در خواب و بيداری از جمله معروفترين آثار او است. اما بحث انگيزترين اثر او ماهی سياه كوچولو است. و به نوعی شناخته شده ترين اثر ادبی كودكان ايران است. اين اثر به طور فشرده‌ای، تمام فلسفه اجتماعی نويسنده را با خود دارد. ماهی سياه كوچولو، بازتابی است از جامعه‌ای كه استبداد در رگ و پی آن دويده است. بايد حركت داشت و اين طلسم را شكست. همان چيزی كه صمد در فلسفه اجتماعی‌اش می‌گوید. جامعه به دو قطب تقسيم شده است. قطب اهريمني، حكومت، ثروت و عدالت را مصادره كرده است. قطب اهورايي، اسير، درزندان، و ستمديده است. ماهی سياه كوچولو، نماد آدمهايی است كه بر عليه وضع موجود قيام می‌کنند تا دنيايی ديگر خلق كنند. صمد بهرنگی به صراحت فلسفه اجتماعی‌اش را تبليغ می‌کند، و كاری به اين ندارد كه مخاطبان او چه برداشتی از اثرش خواهند كرد. اما اين اثر را اگر در دوره خود در نظر بگيريم كه پشتوانه ادبيات كودكان نو ايران بسيار اندک است، متوجه می‌شویم كه پيشرفت ادبيات كودكان مقوله‌ای فردی و تصادفی نيست. نسل بعداز او كه در دوره بعد از انقلاب آثارشان به ثمر نشست، روی همين پایه‌ها ادبيات خودشان راساختند.

 صمد به عنوان نويسنده شاخص اين دوره متوجه گنجينه سترگ ادبيات عامه شد و به گردآوری آن پرداخت. كار روی ادبيات عامه روی بعضی از آثارش مثل الدوز و كلاغها، چه از جنبه زبانی و چه از جنبه محتوايی تأثیر گذاشت. زبان اين داستان، نسبت به داستانی چون ماهی سياه كوچولو، بسيار عاطفی تر است. با اين همه در اين داستان‌ها هم او به تبليغ فلسفه اجتماعی‌اش می‌پردازد. "ننه كلاغه گفت، بچه نشو جانم. گناه چيست؟ اين گناه است كه دزدی نكنم، خودم و بچه‌هام از گرسنگی بميرند. اين گناه است جانم. اين گناه است كه نتوانم شكمم را سير كنم. اين گناه است كه صابون بريزد زير پا و من گرسنه بمانم من ديگرآن قدر عمر کرده‌ام كه اين چيزها رابدانم. اين راهم تو بدان كه با اين نصیحت‌های خشك و خالی نمی‌شود جلو دزدی را گرفت. تا وقتی كه هركس برای خودش كارمی كند دزدی هم خواهدبود.[5]»

ماهی سیاه کوچولو


خرید کتاب ماهی سیاه کوچولو


طرح چنين موضوعی كه ریشه‌های همه بدی‌ها را به جامعه طبقاتی بچسبانیم و دنيايی كه در آن چیزی به نام کارگر یا نیروی كار و پرولتاريا نباشد، آرمانگرايی او است. اما اينكه آيا او مصداقی برای اين دنيا برای خود می‌دید. بايد گفت صمد هم مثل روشنفكران چپ نو كه به موضوع حزب توده ديدگاه انتقادی داشتند، و در كنار آن جامعه شوروی را دچار انحراف می‌دانستند، اما همچنان دنيای آرمانی آنها دنيايی دور از دسترس نبود و بعد مادی داشت. يعنی شكل درست جامعه شوروی كه اتفاقاً" بيشتر در شكل استالينیستی آن بازنمایی می شد. اين معضل نيز يكی ديگر از ابعاد جامعه بسته‌ای بود كه متون ماركسيستی در آن راه نداشت، اخبار درستی درباره جوامع سوسياليستی، و به ويژه اتحادشوروی در ايران پيدا نمی شد. بيشتر، روشنفكرانی كه جذب اين دنيای آرمانی شده بودند، ساده‌ترین متون ماركسيستی را نيز نخوانده بودند. اخبار جسته گریخته‌ای را هم كه از گسختگی روابط اجتماعی درباره اين كشور در روزنامه‌های رسمی درج می‌شد، اخبار امپرياليستی و CIA ساخته فرض می‌شد. اين درحالی بود كه برداشت جنبش‌های چپ دركشورهای اروپای غربی، از فروپاشيدگی روابط اجتماعی و اقتصادی در اتحاد شوروی آن زمان بسيار به واقعيت نزديك بود.

 از جنبه روابط خانوادگی داستان الدوز و كلاغها، بستگی عميقی به افسانه‌های عاميانه دارد كه حضور نامادری ستمگر يكی از بن مایه‌های ثابت افسانه‌ها محسوب می‌شود كه او در اين داستان آن را بازسازی كرده است. در دنيای افسانه‌های عاميانه اين نگرش كاربرد جبرانی داشت، اما در دنيای معاصر هر نامادريی بد و ستمگر نيست كه بخواهيم دراين آثار اشاعه دهيم. از اين جنبه نيز كارهای صمد نشان می‌دهد كه ادبيات كودكان ايران چگونه خودرو و بدون پشتوانه تئوريک رشد كرده است. بازيابی ذهن صمد نيز از راه آثارش ممكن است. در هر جا و در هر لحظه ذهن او جامعه دوقطبی را با خود به همراه دارد. اين دوقطبی بودن در شكل‌های رايج كيفری درجامعه ايران نيز خود را نشان می‌دهد. ذهنيتی كه پر از انتقام، كشتار و اعدام است. در همين داستان اولدوز و كلاغها اين موضوع نشان داده شده است. "فردا صبح زود الدوز از خواب پريد. ننه كلاغه داشت قارقار می‌کرد و كمک می‌خواست. مثل اين كه دارند كسی را می‌کشند و جيغ می‌کشد. اولدوز با عجله دويد به حياط. زن بابا را ديد ايستاده زير درخت توت، ننه كلاغه را آويزان كرده از درخت، حيوانكی قارقارمی كند، زن بابا با چوب می‌زندش و فحش می‌دهد. صورت زن بابا زخم شده بود و خون چكه می‌کرد. كلاغه پرپر می‌زد و قارقار می‌کرد. از پاهاش آويزان بود. "

اين قطعه از داستان، برداشتی از جامعه‌ای است كه آدم‌هایش را بی جهت و تنها به جرم آرمانگرايی، به بند می‌کشید، از در و ديوار آويزان و شكنجه می‌کرد. اين رفتار به ناخودآگاه در ذهن آدم‌هایی كه به بند و شكنجه و اعدام شدن فکر می‌کردند، نقش می‌بست. بار ديگر در آثار آن‌ها بازتاب می‌یابد.

ادبياتی كه صمد از خود به يادگار گذاشت، ادبيات بازتابی Projective است. بازتاب تمام روابط اجتماعی، جامعه استبدادزده، محتوای انديشگانی نويسنده را در خود دارد. به همين دليل، ادبيات او، ادبيات محبت نيست. ادبيات كينه و ستيز است. ادبيات مقابله با سنت‌های اجتماعی است. ادبيات مقابله با تحقير نيروهای استبدادی است. ادبيات كشتن و كشته شدن است. ادبيات تلاش برای رهايی است از راه‌های خشونت بار. "خم سركه زن بابا در يک گوشه بام جاگرفته بود. زن بابا دور خم سنگ چيده بود كه نيفتد. چشم ياشار به سنگ‌ها افتاد. يكهو گفت: بيا سگه را بكشيم.

اولدوز يكه خورد، گفت: بكشيم؟

ياشارگفت: آره. اگر بكشيم برای هميشه از دستش خلاص می‌شوی.

اولدوزگفت: من می‌ترسم.

ياشارگفت: من می‌کشمش

اولدوزگفت: گناه نيست؟

ياشارگفت: گناه؟ نمی‌دانم. نمی‌دانم گناه چيست. اما مثل اين كه راه ديگری نيست. ما كه به كسی بدی نمی‌کنیم گناه باشد.

اولدوز گفت: سگ مال عمويم است.

ياشارگفت: باشد. عموت چرا سگش را آورده بسته اين جا كه ترا بترساند و آقاكلاغه را زندانی كند، ها؟

اولدوز جوابی نداشت بدهد. ياشار پاورچين پاورچين رفت سنگ بزرگی برداشت و آورد، به اولدوز گفت: تو خانه كسی هست؟

- اولدوز گفت: مامان رفته عروسي. بابا را نمی‌دانم. من دلم به حال سگ می‌سوزد.

ياشار گفت: خيال می‌کنی من از سگ كشی خوشم می‌آید؟ راه ديگری نداريم.

بعد يک پله پايين رفت. رسيد بالای سر سگ. آنوقت سنگ را بالا برد و يكهو آورد پايين، ول داد. سنگ افتاد روی سر سگ. سگ زوزه خفه‌ای كشيد و شروع كرد به دست و پازدن. [6]

در اين قطعه تمام محتوای ذهن نويسنده كه هر نوع راهی را برای رسيدن به آزادی مشروع می‌داند، نشان می‌دهد. آدم‌های نسل صمد كه وارد مبارزه مسلحانه شدند، آنچه او در داستان‌هایش می‌گفت، گاهی و در مواقعی كه به قول خودشان شرايط ايجاب می‌کرد، از كشتن افراد سازمانی نيز رويگردان نكردند. برای نمونه تصفیه‌های سازمانی حميداشرف و حميد مومنی در سازمان فدائيان خلق [7] و تقی شهرام در سازمان مجاهدين خلق نشان می دهد كه اين نسل چگونه آرمان‌ها را با خشونت حتا با افراد درون سازمانی پيوند زدند. گروهی اين نگرش را ناشی از نفوذ استالينيسم درانديشه های اين نسل می‌دانند و نام تصفيه ها را نيز استالينیستی گذاشتند، اما اين خشونت در ايران ريشه تاريخی داشته و دارد. بررسی جنبش‌های از پيش از اسلام، مثل مزدكيان و اندیشه‌های مانی كه با خشونت تمام سركوب شد، و بعداز اسلام، مثل خرمدينان، سفيدجامگان و مهمتر از همه اسماعيليه، و در دوره مشروطيت، كميته مجازات، همگی دليلی است برای اين كه ذهن تحقيرشده انسان ايرانی درطول تاريخ، مناسب‌ترین بستر برای رشد آرمانهايی بوده است كه از راه خشونت بار می خواسته به مقصد برسد.

شناخت بهرنگی، تنها در اين بستر اجتماعی ممكن و منطقی است. تمام كسانی كه در تحليل صمد، او را از بسترش جدا كردند، به بيراهه رفتند. متاسفانه در دهه شصت نام صمد به تابويی تبديل شد كه فقط معدود آدم‌هایی حق ابراز آن را داشتند. اين آدم‌ها نيز فقط اندیشه‌شان تخريب صمد بهرنگی به عنوان نویسنده‌ای مرتد بود. تلاش برای بيرون كشيدن، فاكت هايی كه نشان دهد صمد چنين و چنان بود، و تحقيركردن كسی كه بين نسلی سيمای اسطوره‌ای دارد، اگرچه راه به جايی نبرد و تجديد انتشار آثار او و استقبال از كارهای او نشان داد، كه اسطوره‌ها با شبه استدلال‌هایی كه ریشه‌های ايدئولوژيک دارند، از بين نمی‌رود. صمد بهرنگی بخشی از تاريخ ادبيات كودكان ما را ساخته است. نمی‌توان روی اين بخش خط كشيد. جسارت و باور به فلسفه‌ای كه هر نویسنده‌ای برای رشد به آن نيز دارد، نشان می دهدكه اين نويسنده، از استعداد درخشانی برخوردار بود كه متاسفانه خاک آن را در ربود. كاری كه منتقدان و پژوهشگران در مورد آدم‌هایی مثل او بايد انجام دهند، نه تخريب چهره اسطوره‌ای او، كه اين كار غيرممكن و توهين به باورهای مردم است. بلكه بايد صمد و آثارش را آن طور كه در بستر زمان بوده، شناسايی كنند.

 

[1] بهرنگی. صمد. مجموعه مقاله‌ها. شمس. 1348. ص 32 و 33

[2] همان. 121

[3] همان. 122 و 123

[4] همان. ص 123 و 124

[5] بهرنگی. مجموعه آثار. الدوزوكلاغها. دنيا. 1356. ص 14 و 15

[6] قصه‌های بهرنگ. ص 41 و 42

[7] متين، افشين. كنفدراسيون. ارسطو آذري. تيراژه. 1378. ص 382


 [HA1]

پدیدآورندگان:
Submitted by editor69 on