آرش یکی از نام آورترین پهلوانان اسطورهای حوزه تمدنی فرهنگ ایران است و بیگمان جایگاه او در ذهن و روان انسانهایی که در این حوزه تمدنی بودهاند بسیار بلند است. داستان آرش که به قولی برگرفته از ادبیات پارتی یا ادبیات اشکانی است و به قولی دیگر فراتر از آن تا ادبیات شفاهی و اسطورهای مردم هندواروپایی و هندوآریایی میرود[1]، چنان در دل و جان مردم بوده که در دوره اولیه هرگز به شکل تفصیلی در هیچ جا ثبت نشده است و ثبت این داستان آنها به شکل روایتهایی گذرا و چکیده وار بیشتر مربوط به دوره اسلامی است. حتا در همین دوره هم ادیبی مانند فردوسی جز اشاره کوتاهی به نام آرش، روایت تیر انداختن او برای ایران را نیاوردهاند.
از روزگاری که دکتر احسان یارشاطر در سال ۱۳۳۶ روایت آرش کمانگیر را در مجموعه داستانهای ایران باستان درآورد، و سپس با شعر سیاوس کسرایی که او هم آرش را کمانگیر نامید، این نظر و دیدگاه در میان عام و خاص جا افتاده است که صفت درست و برتر برای آرش، «کمانگیر» است و نه چیز دیگر. اکنون بیش از نیمسده است که در میان اهل نظر و ادب، به طور رسمی و تحقیقی و غیررسمی یا عامیانه همواره این گفت و گو جریان داشته است که صفت نخستین و کهن آرش چه بوده یا به طورکلی او صفتی به جز کمانگیری داشته است یا نه؟
به همین قلم بخوانید: نردبان، نردبام یا نوردبام؟
اگر به کهنترین متنی که از آرش سخن گفته است برگردیم یعنی یشتها، در آن جا میبینیم که او را آرش تیرانداز نامیدهاند: تشتر ستاره رایومند فرهمند را میستاییم که تند به سوی دریای فراخکرت تازد مانند آن تیر در هوا پران که آرش تیرانداز بهترین تیرانداز آریایی از کوه ایریوخشتوث به سوی کوه خوانونت بیانداخت« (یشتها، ١٣٧٧: تیریشت،کرده٤، بند٦).
اما احسان یارشاطر با کدام مستند تاریخی آرش را کمانگیر ساخته است؟ در متون تاریخی و ادب فارسی نخست در «ویس و رامین» است که این بیت آمده:
از آن خوانند آرش را کمانگیر
که از سارى به مرو انداخت یک تیر
تو اندازى به جان من ز گوراب
همى هر ساعتى صد تیر پرتاب
چون فخرالدین اسعد گرگانی میگوید از آن خوانند مشخص است که در دوره او آرش را کمانگیر میگفتهاند. و روشن است که استاد یارشاطر با استناد به این شعر از ویس و رامین که خود از افسانههای منظوم دوره پارتیان بوده آرش را کمانگیر نامیده است. بنابراین در دوره معاصر نخستین بار با داستان بسیار کوتاه آرش کمانگیر نوشته استاد یارشاطر که بیشتر یک طرح ساده و کوتاه با برگرفت از منابع کهن است این صفت وارد حوزه ادبیات معاصر کرد و البته با شعر حماسی آرش کسرایی همهگیر شد.
به همین قلم بخوانید: «بیفکند یا بیافکند» کدام درست و کدام نادرست است؟- بخش نخست
آرش تیرانداز یا آرش شیواتیر
آن گونه که حسن پیرنیا (مشیرالدوله) در متمم کتاب «ایران باستانی» خود که ویرایش اول از کتاب «تاریخ ایران باستان» است و به نام «داستانهای ایران قدیم» آورده: منوچهر شاهی بود عادل. بناهای بزرگی کرد- رود فرات و هند را جاری نمود و بواسطه نهرهایی دجله را با فرات اتصال داد و باغبانی و نشانیدن مو (تاک) و سایر درختهای مثمر را بمردم آموخت. در سالهای آخر سلطنت خود منوچهر مجبور شد با افراسیاب(در اوستا فران راسیان) پادشاه توران جنگ کند...در ابتدا فتح با افراسیاب بود. چه منوچهر مجبور شد بمازندران پناه برد و لیکن بعد مابین او و افراسیاب قرار شد که یکی از دلاوران ایران تیری اندازد و هرکجا که تیر فرود آمد سرحد ایران باشد. آرش نامی که یکی از پهلوانان منوچهر و ماهرترین تیرانداز وقت بود بقله دماوند صعود کرده با نهایت مهارت تیری انداخت که از صبح تا ظهر پرش کرده و در کنار جیحون افتاد و این رود سرحد ایران گردید.
راجعبه آرش اولاً باید در نظر داشت که در اوستا بهترین تیرانداز (ارخش) نامیدهاند و تصور میرود که مقصود آرش است. طبری اسم تیرانداز را (آرش تین) ضبط کرده و (نولدکه) تصور میکند که این کلمه تصحیف عبارت اوستایی (خشویویایشو) است. زیرا معنی این عبارت «صاحب تیر سریع» است که صفت یا لقب آرش بوده، ثانیاً راجع به تیراندازی آرش روایات مختلف است. موافق روایتی ربه النوع زمین (اسفندارمذ) تیر و کمانی برای او آورده باو گفت این تیر خیلی دور خواهد افتاد ولی هرکسی چنین تیری از چنین کمانی اندازد خواهد مرد. با وجود این آرش برای فداکاری حاضر شد.[2]»
در آموزک بخوانید: فارسی آموز آرش کماندار، پویشی نو در سوادآموزی بزرگسالان
باید افزود که کامیار عابدی که در پژوهش خود به روند بیداری نام اسطوره آرش در دوره معاصر پرداخته است، نخستین کسی را که در گزارش یشت ها به نام و لقب آرش توجه کرده استاد ابراهیم پورداود می داند:« پورداود در سال ۱۳۰۷ ضمن «گزارش» یشتها درباره این دو فقره چنین گفته است: «داستان تیراندازی آرش در جنگ منوچهر و افراسیاب برای تعیین حدود خاک ایران و توران در ادبیّات و تاریخ ما معروف است.[3]» در حالی که به نظر می رسد در همین دوره حسن پیرنیا نیز در یک زمان با پورداود به نام و لقب آرش توجه کرده است.
در ادامه همین پژوهشها و با برگرفت از متن های دینی مزدیسنایی، جلیل دوستخواه در یادداشتهای خود در پژوهش و گزارش کتاب «اوستا» دربارهی آرش مینویسد: « نام تیرانداز بلندآوازه ایرانی که در روزگار منوچهر شاه با پرتاب تیری از یکی از بلندیهای البرز به سوی کوهی در کرانه آمودریا، مرز ایران و توران را نشان گذاری کرد. در تیریشت (بندهای ۶ و ۳۷) از آرش یاد شده و شتاب رفتن «تشتر» -ایزد باران- به سوی دریای «فراخکرت» به شتاب تیر او مانند شده است. نام او در اوستا «اِرِخشَ» و صفت او «خْشویوی ایشو» (سخت كمان، دارای تیر تیزرو) و در پهلوی «شِپاك تیر» و در فارسی «شیواتیر» (مجملالتواریخ و القصص) و «آرش كمانگیر» (ویس و رامین) ضبط شده است»[4]
بنابراین میتوان گفت صرفنظر از این که آرش کمانگیر یا کماندار بوده، او پیش از این دو صفت، تیرانداز یا دارنده تیر شتابان بوده است. آرش در فرهنگ مزدیسنایی اِرِخْشَه (اوستایی) آرش شیپاکتیر (پهلوی) یا آرش شیواتیر که در حقیقت آرش دارنده تیر شیپاک یا شیوا یعنی شتابان خوانده شده است. در همین زمینه به گفته احمد تفضلی: «در تاریخ طبری و طبقات ناصری آمده است که آرش پس از آن به ریاست تیراندازان منسوب میشود. این روایت نیز متأخر به نظر میرسد. در پشت عموم سکههای اشکانی تمثال مردی کمان در دست نقش بسته است. لوکونین حدس می زند که این نقش با تیراندازی آرش ارتباط دارد.[5]»
به همین قلم بخوانید: «بیندیش یا بیاندیش» کدام درست و کدام نادرست است؟ - بخش دوم
چون آرش پیشهاش این بوده است، بنابراین کهنترین صفت آرش، تیرانداز بوده است و سپس صفت بعدی که در ارتباط با پیشهاش بوده کمانداری است. اگرچه آرش کمانگیر هم مستند تاریخی دارد، اما به دیرینگی تیرانداز و کماندار نیست. با این همه در مورد کمانگیر بودن فقط این ویس و رامین نیست که مستند شده است بلکه در آثار نظامی نیز کمانگیر را داریم.نظامی در مثنوی خمسه و در بخش لیلی و مجنون از کمانگیر به عنوان پیشه سخن گفته است، اما نه سازنده کمان که به عنوان دارنده کمان.
گر دی گنهی نمود پایم
امروز رسن به گردن آیم
گر دست شکسته شد کمانگیر
اینک به شکنجه زیر زنجیر[6]
اگر به مستندات تاریخی در ادب فارسی نگاه کنیم، میان این صفتها و چند صفت دیگر بیش از همه کمانداری آرش برجسته است. اما کمانداری خود ریشه در واژهای کهنتر دارد که کمانور /kamānvar/ است. در دوره ساسانی و پیشتر از آن در دوره اشکانی هنگامی که زبان فارسی میانه و پهلوی در ایران جریان داشت، کماندار را کمانور هم میگفتهاند. آن گونه که دکتر حسندوست در فرهنگ ریشهشناسی فارسی در سرواژه کمان Kamân میگوید: کمان از ریشه Kam به همان معنایی که امروز به کار میبریم یعنی کم که تبدیل به خم شده است. کمانور یعنی دارنده کمان که باید ور مانند پایور که معنای دارنده میدهد باشد. مانند همان کماندار. دهخدا در تعریف سرواژه کمانور آورده است: کمانور. [ کمان ْ وَ ] (ص مرکب ) آنکه دارای کمان است و کمان را بکار برد. (فرهنگ فارسی معین). کماندار. صاحب کمان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
همان خود و خفتان و کوپال اوی
ز لشکر کمانور نبودی چنوی ( فردوسی)
پری کی بود رودساز و غزلخوان
کمندافکن و اسب تاز و کمانور (فرخی)
بیندازند زوبین را گه تاب
چو اندازد کمانور تیر پرتاب
کمانور را کمان در چنگ مانده
دو پای آزرده دست از جنگ مانده (فخرالدین اسعد گرگانی/ ویس و رامین)
کمانآور هم در فرهنگنامه دهخدا به عنوان لقب و نام یا صفتی دیگر در این پیشه به کار میرفته است: کمان آور. [ ک َ وَ ] (نف مرکب) کماندار و کمانکش و تیرانداز. (ناظم الاطباء). کمانور: (فرستش تو بر تخت و آرام گیر - بسان کمان آوری راست تیر). فردوسی.
در آموزک بخوانید: رویکرد زبانآموزی فارسیآموز ادبی آرش کماندار (رویکرد روایتی در برنامهی درسی)
فردوسی در بخش پادشاهی اشکانیان کمانداری را به روشنی یک پیشه جنگی میداند و میگوید:
گزین کرد ازان لشکر نامدار
سواران شمشیرزن سی هزار
کماندار با تیر و ترکش هزار
بیاورد با خویشتن شهریار
نظامی در اسکندرنامه درباره حرفه کمانداری سخن میگوید:
به هر حرفتی در که دیدیم ژرف
درستی ندیدیم در هیچ حرف
همین یک کماندار شد کز نخست
بر آماج گه تیر او شد درست
بگو تا چه نیروست نیروی او
سپند از چه برد آفت از خوی او[7]
سعدی در باب سوم بوستان در حکایتی از کماندار نام برده است:
یلان کماندار نخجیرزن
غلامان ترکشکش تیرزن[8]...
افزون بر تیرانداز، کماندار و کمانگیر، در ادب فارسی ما صفت تیرزن را داریم که برای کمانداران به کار میرفته است مانند این بیت از فردوسی:
چو شاپور و بهرام شمشیرزن
چو گرگین و چون بیژن تیرزن.
و این بیت از نظامی:
تا دگر زخم هیچ تیرزنی
نرسد بر کمان پیرزنی.
و این بیت از سعدی:
اگر جستم از دست این تیرزن
من و کنج ویرانه ٔپیرزن.
به همین قلم بخوانید: «بینداخت یا بیانداخت» کدام درست و کدام نادرست است؟ - بخش سوم
از صفتهای دیگر برای آرش، کمانکش است که در ادبیات فارسی به کار رفته است. دراین باره خواجه عبدالله انصاری که یکی از ستونهای نثر مسجع و نظم فارسی است، در شعر خود کمانکشی را در باره پیشه آرش به کار برده است:
شبهای فراق تو کمانکش باشد
صبح از بر او چو تیر آرش باشد[9]
افزون بر این صفتهای پیشین، صفت دیگر برای آرش کمانگر است که در دو سه دهه اخیر گاهی آرش را کمانگر هم گفتهاند. آرش کمانگر یعنی کسی که کمان میسازد، مانند کوزهگر و شیشهگر. کاربرد کمانگر مانند آهنگر که پیشه است مانند کاوه آهنگر که در شاهنامه و در داستان فریدون و ضحاک آمده است، تنها در آثار دوره اسلامی دیده میشود. امیر معزی شاعر دوره ملکشاه سلجوقی به روشنی به پیشه ساخت کمان از سوی کمانگر اشاره دارد:
خمیدهتر از قامت خصم او
کمانگر نسازد کمانی دگر[10]
در آثار بهاءولد که به پدر مولانا شناخته شده است، به پیشهکمانگری به روشنی اشاره شده است:۸گفتم دهقان و کمانگر و بازرگان و هر پیشهوری که هست چون متأمل دقایق پیشه خود نباشد و شب و روز در اندیشه آن نباشند ایشان را از آن کار بهره نباشد...
امیرخسرو دهلوی در بیتی اشاره میکند که کار کمانگری فروش کمان است نه کمانداری یعنی پیشه دیگری و متفاوت از کمان گری:
قاب و قوسین خدایست کمان ابرو
نه کمانی که به دکان کمانگر یابی[11]
اکنون اگر شعر و نثر در ادبیات فارسی را به کناری بگذاریم و به متنهای تاریخی نظر کنیم، خواهیم دید که باز آرش شیواتیر یا آرش تیرانداز کهنترین صفت یا لقبی است که آرش داشته است. به استفاده از مستندات استاد ابوالفضل خطیبی، شاهنامهپژوه سختکوش که در مقالهای درباره ریشه نیامدن داستان آرش در شاهنامه پژوهیده است در سه جا از متنهای دینی و تاریخی کهن میتوان تقدم نام تیرانداز را دید. نخست در رساله پهلوی:« ماه فروردین روز خرداد (بند 22) که در آن از رویدادهای مربوط به روز خرداد (روز ششم هر ماه) از ماه فروردین سخن میرود: « در ماه فروردین روز خرداد منوچهر و آرش شیواتیر سرزمین از افراسیاب تورانی بازستدند ».[12] سپس در تاریخ طبری :« که این تیرانداز ارشسیاطیر (آرش) نام داشت که چون نامش را مخفف کردند، او را ایرش گفتند و او تیری انداخت که از طبرستان به نهر بلخ رسید و از آن پس نهر بلخ مرز میان ترکان و فرزندان توج از یک سو و فرزندان ایرج از سوی دیگر تعیین شد و بدین سان با تیرافکنی ارشسیاطیر جنگهای میان فراسیات و منوشهر پایان یافت».[13] و در متن سوم در تاریخ بلعمی:« منوچهر مردی قوی بنگرید اندر همه سپاه خویش نام او آرش بود که بر زمین ازو تیراندازتر مردی نبود و قویتر، ورا بفرمود که بر سر کوه دماوند شو... و آن تیر بینداز به همه نیروی خویش تا خود کجا افتد، و او از سر آن کوه تیر بینداخت به همه نیروی خویش.»[14]بنابراین در یک جمعبندی باید گفت که روند صفتگذاری یا لقبهای آرش از شواتیر یا تیزتیر شروع میشود و به آرش تیرانداز و سپس کماندار، کمان گیر و کمان افکن و کمان کش و کمان گر میرسد. اما این که جامعیت کدام صفت را چه گونه میتوان بررسی کرد نیاز به بررسی جداگانه دارد.
[1] آرش اکبری مفاخر، آرش کمانگیر، مژدهآور باران ، مجلهی دانشکدهی ادبيات و علوم انسانی مشهد (علمی-پژوهشی) شمارهی147- زمستان 1383
[2] حسن پیرنیا، داستانهای ایران قدیم. ( متمم ایران باستانی)، ضمیمه کتاب ایران باستانی، مطبعه مجلس-۱۳۰۶، ص ۲۴و ۲۵
[3] کامیار عابدی(آرش کمانگیر: از ابراهیم پورداود تا بهرام بیضایی) –(https://anthropologyandculture.com/)
[4] جلیل دوستخواه، اوستا، کهن ترین سرودهای ایرانیان، گزارش و پژوهش، تهران، انتشارات مروراید، چاپ سوم، ۱۳۷۵، ص ۸۹۷-۸۹۸
[5] آرش کماندار، احمد تفضلی و و-هنوی، نامه پارسی، سال ۷، شماره ۳، پاییز ۱۳۸۱
[7] نظامی »خمسه» اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۸ - گفتار حکیم هند با اسکندر(https://ganjoor.net/)
[8] سعدی» بوستان» باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۱۹ - حکایت دهقان در لشکر سلطان(https://ganjoor.net/)