گفت‌و‌گو با محسن هجری، نویسنده کودک و نوجوان (بخش دوم)

پیش از خواندن این مقاله، ابتدا بخش نخست آن را مطالعه کنید: گفت‌و‌گو با محسن هجری، نویسنده کودک و نوجوان (بخش نخست)

آیا در رمان اقلیم هشتم به سبک وسیاق زندگی نامه ها به سهروردی پرداخته اید یا این که تلاشتان این بود که تصویری اسطوره ای از او به مخاطبان نشان دهید؟ و اصلا چرا به سراغ سهروردی رفتید؟
شخصیت سهروردی از این جهت برایم جذاب بوده و هست که از همان نوجوانی با اعتماد به نفس به چالش با سنت های فکری و اجتماعی می پردازد که شاید همان ویژگی ابراهیم در داستان آتشی به لطافت بنفشه ها باشد. با این همه تلاشم این بود که ترسیم چهره ی او برای مخاطب رنگ یک تیپ اسطوره ای را به خود نگیرد. به همین خاطر نقد سهروردی از زبان خود سهروردی در این اثر دیده می شود. داستان به چند ماهه آخر زندگی سهروردی می پردازد، یعنی همان روزهایی که او در زندان حلب بود. و از همان جا به زندگی گذشته او فلاش بک می زنم، اما نه با دقت یک زندگی نامه، بلکه با یک نوع رویکرد نقادانه، مانند کسی که به گذشته زندگی خود نگاه می کند تا سبک سنگین کند کدام کارش درست بوده، کدام کارش نادرست؟



خرید کتاب اقلیم هشتم


آیا رمان اقلیم هشتم هم به صورت گسترده مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت؟
نه به اندازه رمان چشم عقاب، به واقع از همان ابتدا هم می دانستم که پرداختن به چنین موضوعی شاید فقط برای برخی از نوجوانان 15 تا 18 وحتی بزرگسالان جذابیت داشته باشد. ولی استقبال منتقدان از این اثر بیشتر بود. و صادقانه بگویم از همان ابتدا فرضم این بود که حتی اگر گروه اندکی از نوجوانان و حتی جوانان با مضمون به نسبت سنگین این رمان ارتباط برقرار کنند، به هدفم رسیده ام.
این رمان به فهرست کتاب های خواندنی لاک‌پشت پرنده راه یافت و در شورای کتاب کودک نیز مورد تقدیر قرار گرفت.


آیا تصور نمی کنید که چنین موضوعاتی برای مخاطب نوجوان سنگین باشد؟
چندین‌بار در نشست های نقد و بررسی از نوجوانان شنیده بودم که در انتقاد به نویسندگان چنین می گفتند که آن‌ها را دست کم می‌گیرند. به همین خاطر نه تنها در اقلیم هشتم، بلکه در سایر آثار نیز مخاطب نوجوان را همیشه یک مخاطب جدی و قابل احترام دیده‌ام که می توان در مورد پیچیده‌ترین مسائل هم با آن‌ها گفتگو کرد. خاطرم هست نوجوانان جنوب شهری که به خانواده های بدسرپرست تعلق داشتند، در پاسخ به من که چرا رمان چشم عقاب را برگزیده‌اند، گفتند: چون که شما ما را جدی گرفتید و با ما یک موضوع مهم را در میان گذاشتید.

شما از جمله نویسندگانی هستید که برای مخاطبان بزرگسال نیز رمان هایی را تألیف کرده‌اید، از جمله رمان سایه‌های باغ ملی و خدمتکار مشیرالدوله؛ آیا در این رمان‌ها هم موضوعات تاریخی درونمایه ی اصلی هستند؟ و اساساً چرا به سراغ مخاطب بزرگسال رفتید؟
بله، در ادبیات بزرگسال هم این روند را دنبال کردم. رمان سایه‌های باغ ملی به حوادث جریان روشنفکری سال‌های 49 تا 52 می‌پردازد و راوی اصلی آن دانشجویی سبزواری است که شیفته‌ی اندیشه‌های شریعتی است وبه عشق او به تهران می‌آید. او در همان حال که به حسینیه ارشاد می‌رود تا سخنان شریعتی را بشنود. اما در فضای دانشجویی شاهد شکل گیری حرکت‌های رادیکال از جمله ماجرای سیاهکل و کنش‌های قهرآمیز در برخی از نواندیشان مذهبی است. تلاش من این بود که با پرداختن به برخی پرسش‌های تاریخی، فضای داستان را شکل دهم.
یکی ازمنتقدان ادبی که در آلمان زندگی می‌کند، پس از خواندن این رمان می‌گفت احساس من این بود که روایت سایه‌های باغ ملی در تداوم روایت احمد محمود در همسایه‌هاست.

رمان خدمتکار مشیرالدوله هم یک رفت و برگشت میان زمان کنونی و تاریخ مشروطه است، ولی بار عاطفی این داستان، آن را از دیگر رمان های تاریخی که تألیف کرده‌ام، متمایز می‌کند. شخصیت اصلی آن دانش آموخته ادبیات نمایشی است که نه با تاریخ کاری دارد و نه با سیاست؛ او فقط دلبسته‌ی افسانه محبت بهرنگی است و می‌خواهد این افسانه را به نمایشنامه مبدل کند. اما حوادثی اتفاق می‌افتد که او با زندگی مشیرالدوله یا همان حسن پیرنیا درگیر می‌شود.

در میان آثار شما برای مخاطبان بزرگسال، چند اثر غیرداستانی و پژوهشی هم دیده می‌شود. آیا در این آثار هم موضوعات تاریخی را دنبال کرده‌اید؟

دو عنوان از این آثار به بازخوانی متن‌های دوران مشروطه خواهی اختصاص دارد. در کتاب «درآمدی بر بیداری مردم» متن رساله سیاسی تنبیه الامه و تنزیه المله علامه نائینی را ساده نویسی کردم، چرا تصورم این بود با توجه به مضامین ضداستبدادی این رساله، ضرورت دارد مخاطب امروز هم با آن آشنا شود. و دیگری کتاب «لئالی المربوطه فی وجوب المشروطه» تألیف شیخ اسماعیل محلاتی بود که تحت عنوان در پرتو مشروطه‌خواهی منتشر شد. بر این کتاب هم مقدمه‌ای نوشتم و به نکات نابی که در اندیشه محلاتی است، اشاره کردم، از جمله جایگاهی که او برای مردم به عنوان مالک اصلی کشور در نظر می‌گیرد و این که باید نمایندگان این مالک اصلی در حاکمیت حضور داشته باشند.

در حوزه‌ی کارهای پژوهشی هم دو اثر تألیفی دارم. یکی «آسیب شناسی تبلیغات دینی برای کودکان و نوجوانان» است که متاسفانه ناشر از انتشار آن خودداری کرد.
اثر دیگر «موانع شکل گیری هویت صنفی نویسندگان ایرانی» است که به عنوان پژوهش کاربردی توسط خانه کتاب منتشر شد. در این اثر به این پرسش پرداخته‌ام که چرا نویسندگی در دوران معاصر به عنوان یک حرفه و شغل به رسمیت شناخته نشده است.


آیا کتاب موانع شکل‌گیری هویت صنفی نویسندگان ایرانی به دست مخاطبان رسیده؟ چون که به نظر می‌رسد موضوع مهمی را در این پژوهش دنبال کرده‌اید.

نسخه الکترونیک این کتاب در سایت کتابچین موجود است. ولی نسخه چاپی آن به صورت محدود منتشر شد؛ و شاید به همین دلیل هم بود که مورد نقد و بررسی منتقدان این حوزه قرار نگرفت و به آن توجه لازم نشد. و یکی از افسوس‌های من همین است. نه از این جهت که آن را تألیف کرده‌ام، بلکه به خاطر غفلت از یک موضوع مهم تاریخ معاصر که همچنان با آن درگیریم.

اتفاقاً یکی از پرسش‌های ما این است که چرا نویسندگان کودک و نوجوان ایرانی از نظر اقتصادی شرایط مطلوبی پیدا نکرده‌اند، خلاف ناشرانی که همزمان در این حوزه با نویسندگان دهه ۶۰ کارشان را شروع کردند؟‌ آیا تصور می‌کنید که این تفاوت جایگاه اقتصادی به همان رسمیت نیافتگی هویت صنفی نویسندگان برمی گردد؟
با کمال تأسف همین‌طور است که می گویید. رسمیت نیافتگی هویت صنفی نویسندگان از جمله اهالی ادبیات کودک و نوجوان یکی از موانع اصلی عدم توسعه اقتصادی این گروه بوده!
اگر آن هویت صنفی درمیان بود، به طور طبیعی تاثیرش را در معیشت نویسندگان نشان می‌داد. کژتابی بزرگی که در این میان دیده می‌شود، داشتن نگاهی افلاطونی به جایگاه نویسنده است که گویا قرار است فقط در جایگاه یک روشنفکر به جامعه خدماتی را ارائه دهد، اما در اوج افلاس و درماندگی جان بدهد. جهانگیر هدایت می‌گوید وقتی به صادق هدایت گفتم می‌خواهم نویسنده شوم، با پرخاش گفت می‌خواهی از گرسنگی بمیری؟! اول برو کار درست و حسابی پیدا کن، بعد به سراغ نویسندگی برو. جلال آل‌احمد هم چنین نقدی را بر مشکلات صنفی نویسندگان دارد. او می‌گوید به بعضی از کتاب‌هایم که نگاه می‌کنم، به یاد یکی از وسایل خانه می افتم که حق التالیفم را برای آن هزینه کردم.
به واقع اگر پای آن هویت صنفی در میان بود، نویسندگان مانند شکارهای جداافتاده از گله، در صنعت نشر قربانی مطامع اقتصادی برخی از ناشران نمی‌شدند. تجربه‌ی دردناکی که درطول بیش از دو دهه به تکرار در کمیته حقوقی انجمن نویسندگان کودک و نوجوان شاهد آن بوده‌ام.
متاسفانه در دولت دوم حسن روحانی نیز وقتی با مصوبه‌ی هیات دولت قرار شد که صنوف فرهنگی از جمله انجمن‌های صنفی نویسندگان شکل بگیرند، با آغاز به کار دولت بعدی، این طرح به طور کلی متوقف شد. در حالی که نزدیک به دو سال نمایندگان صنوف فرهنگی برای تدوین آیین‌نامه انجمن‌های صنفی حوزه‌ی فرهنگ تلاش کرده بودند. بهانه‌ی ظاهری مخالفان این طرح قید نکردن شرط تدین در شرایط عضویت بود که البته قابل اصلاح بود. ولی علت اصلی مخالفت در جای دیگری بود، گویا چنین تصور می‌کردند که رسمیت بخشیدن به صنوف فرهنگی، پیامدهای سیاسی دارد و نباید به این جماعت یک تریبون رسمی داد. من به نمایندگی از سه تشکل یعنی انجمن نویسندگان کودک ونوجوان، انجمن ویراستاران و انجمن داستان‌نویسان در پروسه تدوین این آیین‌نامه صنفی حضور داشتم.

به فعالیت‌تان در انجمن نویسندگان کودک و نوجوان اشاره کردید. با توجه به این که در چند دوره در هیات مدیره انجمن بوده‌اید و الان هم به عنوان دبیر کمیته حقوقی انجمن هستید، چه برآوردی از عملکرد انجمن دارید؟

به نظرم نفس شکل‌گیری انجمن نویسندگان به تنهایی یک موفقیت صنفی در تاریخ معاصر است. چرا که گروه چشمگیری از نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان صرف نظر از گرایش‌های سیاسی و باورهای ایدئولوژیکشان در این مجموعه دور هم جمع شده‌اند. شاید همان هویت صنفی که در اولین کنگره نویسندگان ایرانی در سال 1325 به عنوان یک هدف مطرح شد، به نوعی در انجمن نویسندگان تحقق پیدا کرد. حضور نویسندگانی چون مهدی آذر‌یزدی، هوشنگ مرادی کرمانی، سوسن طاقدیس، مصطفی رحماندوست، فریدون عموزاده خلیلی و بسیاری دیگر در انجمن، بیانگر حضور طیف‌های متنوعی است که فقط به دلیل هویت صنفی‌شان دور هم جمع شده‌اند.

دروجه پیگیری مشکلات صنفی نویسندگان از جمله بحث قراردادها و ارتباط حرفه‌ای‌شان با ناشران، انجمن کارنامه پرباری دارد و مواردی که به احقاق حق نویسنده منجر شده، کم نبوده؛ حتی نویسندگانی که عضو انجمن هم نبوده‌اند. خاطرم هست در یک مورد که شکایت زنده یاد ناصر ایرانی از یک ناشر را دنبال می‌کردیم، پشت تلفن با همان لحن خاصش گفت: خوشحالم که نویسنده سرپناهی پیدا کرده!
البته کاستی‌های انجمن نیز کم نیست، از جمله این که میزان مشارکت اعضا در فعالیت‌های جمعی یکسان نیست که شاید به نوع نگاه ما به اهمیت کار گروهی و جمعی برمی گردد.

ارتباط شما با شورای کتاب کودک به چه صورت بوده و تلقی شما از کارکرد شورا در این سال‌ها چیست؟
شورای کتاب کودک به عنوان یک نهاد مدنی ریشه‌دار مطرح است که بیش از شصت سال سابقه دارد. اهتمام این نهاد به ترویج کتابخوانی و پاسخگویی به نیاز مخاطبان ادبیات کودک و نوجوان قابل انکار نیست. ویژگی ممتاز شورا برکناربودن از گرایش‌های سیاسی و ایدئولوژیک است که به آن اجازه می‌دهد از تمامی کنشگران فعال این حوزه استفاده کند و آن‌ها را در پروژه‌ها و طرح‌های خود مشارکت دهد. خود من نیز بیش از یک دهه است که در کارگاه‌های سالانه شورا حضور دارم. در این کارگاه‌ها تسهیلگران و کنشگران حوزه ترویج کتابخوانی حضور پیدا می‌کنند و به این آمادگی می‌رسند که با آگاهی و اشراف به نیازهای مخاطبان ادبیات کودک و نوجوان، فعالیت ترویجی خود را دنبال کنند.
البته نمی‌توانم نگرانی خودم را از این واقعیت پنهان کنم که بعد از نسل نخست شورا که با نام کسانی چون توران میرهادی گره خورده، این تشکیلات چگونه تداوم پیدا می‌کند. به واقع شورا نیاز به نسل جدیدی از مدیران دارد که همان اهداف تاریخی را دنبال کند.

تلقی شما از وضعیت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چیست؟ آیا تصور نمی‌کنید که کانون دچار یک بحران هویتی وعملکردی شده؟ به ویژه آن که در خبرها نیز آمده که قرار است کانون شهرستان‌ها و کتابخانه‌هایش در ساختار اداری آموزش و پرورش ادغام شود؟ روندی که مورد انتقاد انجمن نویسندگان کودک و نوجوان هم قرار گرفت.

متاسفانه همین طور است. بدفهمی برخی جریان‌ها از کارکرد کانون و اهداف بلند مدت آن به گونه‌ای است که تصور می‌کنند، چیزی شبیه به کارکرد امور تربیتی در مدارس است. گویا برای این جریان خلاقیت هنری و ادبی اولویت ندارد، بلکه بر این باورند که باید کودک و نوجوان طراز مکتب خانه را در این مجموعه تربیت کنند. یعنی مخاطبانی حرف شنو و مطیع که از هنجارها وارزش های مورد نظر آنها پیروی کند. در کنار این بدفهمی، تأثیر تحولات سیاسی بر تشکیلات کانون مشهود است. در این دو دهه اخیر با آمدن هر کابینه جدیدی یک ساز متفاوت در کانون نواخته شده! یک مدیر به طور کامل روند خلق آثار را متوقف کرد. یک مدیر شروع به فروختن کتابفروشی های کانون کرد. مدیر بعدی به فکر ادغام کانون و آموزش وپرورش افتاد و ...
یکی از مشکلات اصلی کانون، روی کارآمدن مدیرانی بوده که خارج از مجموعه ادبیات کودک ونوجوان فعال بوده‌اند و طبیعی است که با مقتضیات این حوزه آشنایی نداشته باشند؛ و حتی اگر بخواهند با حسن نیت هم کار کنند، دچار فقر شناختی در این حوزه هستند که حاصلش طرح‌های نامربوط می‌شود.


برگردیم به کتاب و نویسندگی؛ در میان نویسندگان ایرانی سبک و کار کدام را بیش‌تر می‌پسندید؟
نخستین نامی که در ادبیات بزرگسال به ذهنم می‌آید، احمد محمود است. بی آن که بخواهم در میان چهره‌های ادبیات داستانی رتبه بندی کنم، سبک وسیاق احمد محمود را به این جهت بیشتر می‌پسندم که مهارت قابل توجهی در ترکیب واقع‌گرایی تاریخی و ادبیات داستانی نشان می‌دهد. نمونه‌ی درخشان آثار او رمان «همسایه‌ها» است که از منظری متفاوت به تماشای حوادث سال‌های نهضت ملی شدن نفت می‌نشیند. خالد نوجوان که به اقشار فرودست تعلق دارد، شخصیتی است که در روند داستان دچار دگردیسی می‌شود. احمد محمود بدون آن که بخواهد به سبک بیانیه‌های سیاسی شعار بدهد، به مخاطب نشان می‌دهد که چگونه یک نوجوان به ضرورت متعهد بودن در روابط اجتماعی و سیاسی می‌رسد. با آن که پایان داستان خالد مترادف پایان کودتایی نهضت ملی شدن نفت است و چه بسا که او حسرت همان فضای بازیگوشی گذشته را بخورد، اما بلوغ فکری او کاشتن یک بذر امید در ذهن مخاطب است که تغییر آدم‌ها اگر چه تدریجی وپرهزینه است، اما چشم اندازی مثبت دارد.
خلاقیت صادق هدایت نیز در برخی کتاب‌هایش از جمله علویه خانم نیز ستودنی است. در این کتاب تلاش او برای لایه‌برداری از ساختار متصلب اجتماعی، به خوبی در ساختار داستان استحاله می‌شود. در عین حال شکل یک گزارش تاریخی هم پیدا می‌کند تا مخاطب به شیوه‌ی زیست عهد قاجار آگاه شود و این که چگونه مردم در باتلاق جهل و فقر دست و پا می‌زده‌اند.
البته شاید این نگاه متأثر از تاریخی نگری من باشد، چرا که پیش از اولویت دادن به تکنیک‌های داستان نویسی، ابتدا به مضامین داستان‌ها می‌اندیشم.
ولی در طول سال‌های درازی که پشت سر گذاشته‌ام، برخی از آثار ادبی و داستانی ایران معاصر با خاطراتم پیوند خورده‌اند، بی آن که بتوانم یا بخواهم به فرآیند نقد آنها وارد شوم. از مدیر مدرسه جلال گرفته تا چشم‌هایش بزرگ علوی، حاجی آقای هدایت، سنگ صبور صادق چوبک و دیگر ستارگان ادبیات داستانی معاصر؛ آثار صمد بهرنگی نیز که جای خود دارند و همان طور که گفتم با کودکی و نوجوانی من گره خورده!

در میان نویسندگان بزرگسال خارجی به کدام نام ها نظر دارید؟

از زاویه‌ی تجربه‌های زیسته‌ام اگر بخواهم به این پرسش پاسخ دهم، نخستین نویسنده‌ای که به خاطرم می اید، هانری شاریر نویسنده رمان پاپیون است. چرا که او نخستین رمان‌نویسی است که مرا با این نوع از روایت داستانی آشنا کرد؛ و با آن که پاپیون تک اثر این نویسنده است، اما جایگاه ویژه‌ای در میان نویسندگان مورد علاقه‌ام دارد. نام بعدی زاهاریو استانکو نویسنده پابرهنه‌هاست که البته باید به تلاش موفق احمد شاملو در ترجمه خوب این رمان اشاره کرد. این رمان پرحجم آن چنان مرا به درون خود می‌کشید که گویا درکنار شخصیت‌های این داستان از جمله داریه نوجوان، در روستاهای کشور رومانی در حاشیه رود دانوب پرسه می‌زنم و حوادث داستان را از نزدیک می‌بینم.
اما به ویکتور هوگو که می‌رسم، به ویژه روایت تحسین برانگیزش در رمان بینوایان؛ هنوز که هنوز است از لایه‌های درونی این متن الهام می‌گیرم. او داستانی را خلق می‌کند که در فضای اجتماعی انقلاب فرانسه شکل می‌گیرد، اما تعبیری از این رویداد عظیم تاریخ معاصر به دست می‌دهد که به تصور من بی نظیر است. لایه برداری از یک نظام متعفن طبقاتی که کاری جز دفن ژآن والژان ها ندارد، روایت بینوایان را از سیاهچاله‌ی یک تراژدی بیرون می‌کشد و به حماسه تبدیل می‌کند.
و در پایان نمی‌توانم در کنار این نام ها، به مارکز اشاره نکنم. تصورم این است که او به عنوان یک من راوی شاخص، اگر چه در برخی داستان‌هایش روده‌درازی چه بسا ملال آور می‌کند، اما چنان روایت می‌کند که گویا درحال توصیف یک زندگی‌نامه است. عشق سال‌های وبا از این جمله است.

با نام هایی که برشمردید، آیا می‌توان گفت که گرایشتان به موضوعات و روایت‌های تاریخی تا حدودی تحت تأثیر یک رئالیسم ادبی بوده؟
تأثیر این متن‌ها را نادیده نمی‌گیرم. اما شاید ورود ایران به یک دوره‌ی جدید سیاسی نیز در شکل دادن این گرایش نقشی به سزا داشته؛ موقعی که انقلاب 57 رخ داد، یک نوجوان شانزده ساله بودم. در این دوران به یک باره بحث‌های تاریخی بالا گرفت. از انقلاب مشروطه گرفته تا نهضت ملی شدن نفت و حوادث دیگری که پیش از رسیدن به انقلاب، جامعه ایران را تحت تأثیر خود قرار داده بودند.
در این فضا همه درحال مقایسه بودند. این که گذشته چه بوده‌ایم؟ اکنون چه هستیم؟ و آینده چه خواهیم بود؟ این مقایسه یک مکانیسم دفاعی هم بود تا آدم‌های رسیده به انقلاب خود را توجیه کنند که در مقایسه با گذشته، حق داشته‌اند به اکنون برسند و به آینده بیاندیشند. یعنی در آن دوره‌ی پرتلاطم، به طور ناخودآگاه یک نوع تاریخی نگری در آدم رشد می‌کرد. من هم از این جریان برکنار نبودم. خلاف دوران کودکی که در اکنون زندگی می‌کردم و درکی از گذشته وآینده نداشتم، با رسیدن به دوران نوجوانی، مفهوم تاریخ را درک می‌کردم. اما نیاز به گذشت زمان بود تا به ترکیبی از داستان و تاریخ برسم. در یک ریشه‌شناسی لغوی خواندم که استوری(داستان) و هیستوری(تاریخ) از یک آبشخور یعنی ایستوریا(اسطوره) سرچشمه گرفته‌اند. شاید به همین دلیل است که وقتی داستان می‌خوانیم، ما را به تاریخ پرتاب می‌کند. و زمانی که به تاریخ رجوع می‌کنیم، به دنبال داستان حوادث می‌گردیم و طالب اسطوره می‌شویم. به همین خاطر بی‌گمان سروکار داشتن با ادبیات رئالیستی در گرایش من به مضامین تاریخی تأثیر داشت.

آیا تصور می‌کنید که داستان‌های تاریخی امروز هم می‌توانند در آگاهی بخشی به نوجوانان کارآیی داشته باشد؟

پاسخ به این پرسش دشوار است. چرا که بدون مخاطب شناسی نمی‌توان با اطمینان از چگونگی تأثیر داستان‌های تاریخی بر نسل به اصطلاح «زد» سخن گفت. ولی اگر بخواهم به مشاهدات اجتماعی خودم استناد کنم، گرایش به نوعی باستانگرایی در میان نوجوانان را می‌بینم که در واکنش به ادبیات ایدئولوژیک و تبلیغی که در تعارض با ارزش‌های ملی خلق می‌شوند، تلاش می‌کنند که هویت خود را با رجوع به تمدن و فرهنگ ایرانی تعریف کنند. اما این خطر وجود دارد که در این گرایش تقابلی، باز هم گرفتار نوعی نگاه جزمی ایدئولوژیک شویم؛ و به جای توجه به واقعیت‌های تاریخی، اسیر یک نگاه اسطوره‌ای شویم.
کارکرد رمان تاریخی این است که خلاف روایت اسطوره‌ای که جایگاه تقابل خیر و شر است، به واقعیت‌های خاکستری که در کشاکش روزگار پنهان شده یا از یاد رفته‌اند، نور بتاباند. اما لازمه‌ی این کار خلق یک فضای داستانی جذاب است که مخاطب را به دنبال خودش بکشد.
به تجربه دیده‌ام که نوجوان به متن‌های حادثه محور علاقه مند است و معناها را هم در دل این حوادث جستجو می‌کند. بنابراین باید داستان‌هایی پرکشش خلق کرد که در درجه‌ی نخست، خواندنی باشند و مخاطب از آنها لذت ببرد. در این صورت، دروازه‌ی لایه‌های درونی متن نیز به روی او گشوده می‌شود.

از آسیب گرایش‌های ایدئولوژیک در داستان تاریخی گفتید. نقش ایدئولوژی را در ادبیات و ادبیات کودک و نوجوان چه گونه می‌بینید و آیا نویسنده می‌تواند به معنای مطلق کلمه فاقد ایدئولوژی باشد؟

تصور نمی‌کنم که هیچ انسانی بتواند بدون ایدئولوژی زندگی کند. ایدئولوژی نظام بایدها ونبایدهای ما را تعریف می‌کند و از آن گریزی نیست. مشکل از آن جا شروع می‌شود که در این رویکرد دچار جزمیت می‌شویم و تن به تجدیدنظر نمی‌دهیم؛ و یا این که دچار یک نوع خودمحوری و تمامیت خواهی می‌شویم و به اندیشه‌های دیگران احترام نمی‌گذاریم.
نویسنده هم از این قاعده برکنار نیست و به قطع ویقین وقتی می‌خواهد یک جهان داستانی را خلق کند، ارزش‌های ایدئولوژیک خود را در آن دخالت می‌دهد. اما یک داستان نباید شکل یک خطابه‌ی تبلیغی و یا تعلیمی را به خود بگیرد. نویسنده با شخصیت پردازی و توصیف بحران‌هایی که این شخصیت‌ها را در بر گرفته، باید به مخاطب خود اجازه بدهد تا به قضاوت بنشیند. و چه بسا به رهیافت متفاوتی از متن برسد و از زاویه‌ای به این جهان داستانی بپردازد که مد نظر نویسنده نبوده!
در نشست های نقد و بررسی رمان هایم بارها این مسئله را تجربه کرده‌ام که برداشت مخاطب از متن با من نویسنده یکسان نیست. اما در چه شرایطی امکان به اصطلاح سپیدخوانی متن فراهم می‌شود؟ تصور می‌کنم در آن جا که نویسنده به صورت آشکار از یک شخصیت داستان جانبداری نمی‌کند و گفتن علیه السلام یا لعنت الله علیه را به مخاطب واگذار می‌کند. این همان ظرافتی است که در بسیاری از نمونه‌های داستانی در ادبیات دینی رعایت نمی‌شود و نویسنده به صورت آشکار و با زبانی توصیفی از یک طرف دعوا جانبداری می‌کند. و به همین خاطر مخاطبان با مشاهده‌ی چنین کتاب‌هایی، آن‌ها را تکرار مضامین تبلیغی در فضای آموزش رسمی می‌بینند.

با این معیار اگر بخواهید ادبیات کودکان را در دوره پیش از انقلاب و بعد از انقلاب در یک نگاه کلی ارزیابی کنید، مشخصه‌های برجسته‌ی این دو دوره را چگونه می‌بینید؟
بدون توجه به شرایط اجتماعی و وضعیت مخاطبان بسیار دشوار است که تنها با اتکا به یک رشته معیارهای انتزاعی، این دو دوره را از هم متمایز کنیم. پیش از انقلاب، ادبیات کودک و نوجوان همانند نهالی است که در حال ریشه دواندن و قد کشیدن است. در غیاب رسانه‌های تصویری و مولتی مدیاها و شبکه‌های اجتماعی، ما شاهد یک برهوت هستیم ومخاطب به تشنه‌ای می‌ماند که با دیدن حتی چند قطره آب، حریصانه آن را می‌نوشد. نه تعداد نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان زیاد بود و نه متن‌های متنوعی خلق شده بود. حتی ساختار ترجمه نیز نحیف بود و تعداد اندکی از مترجمان به ترجمه‌ی آثار ادبی کودک و نوجوان اشتغال داشتند.
در حالی که پس از انقلاب با پا گرفتن اندیشه‌های آرمانشهری، بسیاری به این نتیجه رسیدند که باید به صورت پیگیر و گسترده برای کودکان ونوجوانان متن داستانی تولید کنند. هم به کمیت نویسندگان، شاعران و مترجمان افزوده شد و هم به کمیت کتاب‌ها! انفجار جمعیت در دهه شصت نیز مزید بر علت شد تا جامعه‌ی انبوهی از مخاطبان کودک و نوجوان شکل بگیرد.
اما رویکرد دولت‌ها به این حوزه مشابه بوده و همان رویکرد متولیگرانه ی پیش از انقلاب پس از انقلاب و البته با شداد و غلاظ بیشتری دنبال می‌شود. اگر نظام سلطنتی، تلاش می‌کرد که دخالتش را در نهادی مانند کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با ظرافت پیش ببرد، پس از انقلاب، به گونه‌ای عریان بر این حوزه حکمرانی می‌کنند تا به گمان خود ضمانتی را برای هدایت اخلاقی و تربیتی کودکان ونوجوانان فراهم آورند. و بر ما پوشیده نیست که این دخالت عریان در عرصه ادبیات کودک ونوجوان، به ویژه در نهادهایی مانند کانون پرورش فکری در بسیاری از مقاطع سد راه خلاقیت‌های ادبی شد و نوعی جزم اندیشی را در این حوزه باب کرد. با این همه نباید از حق گذشت که در این دوره نویسندگان توانمندی ظاهرشدند که دردل همین محدودیت‌ها کار کردند و ادبیات کودک و نوجوان را ارتقاء دادند. و این رشد وگسترش چنان بود که نظام آموزش عالی را نیز وادار کرد برای ادبیات کودک و نوجوان در نظام دانشگاهی جا باز کند و برای آن به اصطلاح یک دپارتمان در نظر بگیرد.

با مقایسه‌ای که میان این دو دوره به عمل آوردید، آیا تصور می‌کنید بیگانگی فزاینده‌ی کودکان و نوجوانان ایرانی با کتاب غیردرسی ناشی از این گونه سیاستگذاری های دولتی از جمله آموزش و پرورش است؟

بله، البته تأثیر سیاست‌های حاکمیتی در ادبیات کودک و نوجوان تنها به حوزه‌های متنی منحصر نمی‌شود، بلکه مخاطبان ادبیات کودک ونوجوان را نیز از این سیاست‌ها متأثر کرده. عمده شدن کنکور و تبلیغ کودک و نوجوان درسخوان به عنوان یک تیپ ایده آل به معنای عقب راندن ادبیات داستانی در مدارس بوده که خانواده‌ها را نیز به این ورطه گرفتار کرده. همچنان که آمارها می گویند، کتاب‌های گروه سنی خردسال و کودک با شمار بسیار بیشتری از کتاب‌های نوجوان چاپ و منتشر می‌شوند؛ و مخاطب به تدریج که بزرگتر و به مقطع کنکور نزدیک‌تر می‌شود، از ادبیات داستانی بیشتر فاصله می‌گیرد. چرا که به پندار رایج، ادبیات نه آب می‌شود ونه نان! و چنین است که نوجوان امروز با فاصله گرفتن از خلاقیت‌های ذهنی، تبدیل به تیپی شده که خوب تست می زند و از همان دوازده سیزده سالگی تحت تأثیر خانواده، جامعه و نظام آموزشی خود را برای قبولی در کنکور و ورود به یک دانشگاه معتبر آماده می‌کند. و چنین است که مخاطب به تدریج از معیارهای زیبایی شناسانه ادبیات فاصله می‌گیرد و بال خیال ورزی‌اش شکسته می‌شود. در حالی که درجهان مدرن، ادبیات داستانی را برای پرورش ذهنی کودکان و نوجوانان یک ابزار حیاتی و ضروری می‌بینند. یک نقل مشهور از انیشتین هست که در پاسخ به مادری که پرسید فرزندم چگونه می‌تواند یک فیزیکدان برجسته شود، پاسخ داد: بگذار قصه و داستان بخواند تا قوه‌ی تخیلش رشد کند. زیرا اگر قوه تخیل پرورش پیدا نکند، خلاقیت علمی و ساختن فرضیه‌های علمی نیز ممکن نیست. مگر می‌توان بدون اندیشیدن به قصه واسطوره ی پرواز در صدد اختراع هواپیما برآمد؟ متاسفانه ما علم اندوزی را در حد کپی پیست کردن تقلیل داده‌ایم و به این مصیبت دچار شده‌ایم که فقط وارد کننده تکنولوژی باشیم و نه خلق کننده‌ی آن!

در بخشی از صحبتتان به رشد ترجمه پس از انقلاب اشاره کردید. نقش ترجمه آثار جهانی را که بدون مرز و بدون ضابطه و محدودیت در ایران منتشر می‌شود، بر روی آثار تألیفی و نویسندگان ایرانی چه گونه ارزیابی می‌کنید؟

حقیقتش این است که ادبیات کودک و نوجوان از نگاه من یک جهان بدون مرز است. چرا که کودکان و نوجوانان نیز نگاهشان به جهان چنین است. مرزهای جغرافیایی، زبانی و نژادی از جنس قراردادهای اعتباری هستند که در گذرگاه‌های تاریخ مدام در حال تغییر بوده‌اند. و هیچ تمدنی نمی‌تواند رشد و بالندگی خود را بدون پرداختن به تاثیراتی که از سایر تمدن‌ها پذیرفته، تعریف کند.
از سوی دیگر ادبیات کودک ونوجوان به معنای مدرنش در اروپا زاده شده و نمی‌توان کتمان کرد که اصالت دادن به مخاطب از روایت‌هایی مانند داستان آلیس در سرزمین عجایب آغاز می‌شود و من این واقعیت تاریخی را می‌پذیرم. و به گواه یافته‌های تاریخی در دوران معاصر می‌توان تأثیر مثبت ترجمه بر اندیشه‌ی نویسندگان ایرانی را نشان داد. به عبارت دیگر توسعه دایره واژگانی ما در فرآیند ترجمه اتفاق افتاده؛ و این واقعیت در مقاطع مختلف در تاریخ ما تکرار شده، از ورود اسکندر به ایران و حاکمیت سلوکیان که زبان یونانی را در نظام دیوانی ما باب کردند. تا دوره‌ای که اعراب به ایران آمدند و تحت تأثیر نظام الفبایی آنها، زبان فارسی نوین خلق شد. و در نهایت به دوران معاصر می‌رسیم که بسیاری از متن‌ها از غرب به ایران منتقل می‌شوند. همچنان که زبان فارسی نیز ادبیات کشورهایی چون هند و پاکستان و کشورهای آسیای مرکزی و... تحت تأثیر خود قرار داده است.
بنابراین تصور می‌کنم قرار دادن ترجمه در برابر تألیف، با این روند تاریخی همخوانی ندارد. اگر ما در ادبیات تألیفی مشکل داریم، به عوامل دیگر برمی گردد و بیشتر ناشی از سیاستگذاری های فرهنگی از جمله سانسور است که موجب می‌شود دست نویسنده ایرانی برای خلق ادبی بسته شود.

به خودتان برگردیم؛ اگر قرار باشد دوره کاری تان را دهه به دهه مرور کنید چه سرفصل‌هایی را می‌توانید مشخص کنید؟

تا حالا به روند گذشته‌ام بر اساس سرفصل‌ها نگاه نکرده‌ام. اما اگر بخواهم از خلال خاطراتی که از زندگی‌ام نقل کردم، به سرفصل‌های زندگی حرفه‌ای‌ام اشاره کنم، سه دوره را می‌توانم ترسیم کنم.
در دوره‌ی نخست بر این باور بودم که از رهگذر متون دینی به یک نوع بازآفرینی برسم تا به دور از زبان تبلیغی و تعلیمی، مخاطب خود را با یک سری مفاهیم اخلاقی و انسانی درگیر کنم. در این دوره فقط بیشتر به تألیف داستان‌های بلند برای گروه سنی نوجوان پرداختم. درکنار این فعالیت‌ها، بخش مهمی از زندگی حرفه‌ای‌ام در انجمن نویسندگان کودک و نوجوان شکل گرفت.

در مرحله دوم به نوشتن رمان برای مخاطب نوجوان رو آوردم. در این دوره در کنار تألیف، به نوشتن مقاله‌های تحلیلی و نقد در حوزه ادبیات ادبیات کودک و نوجوان پرداختم. بسیاری از این مقاله‌ها در کتاب ماه وهمین طور فصل نامه پژوهشنامه منتشر می‌شد. و این افتخار را داشتم که یکی از این مقاله‌ها با عنوان« مفهوم سفر در سه اثر» در نخستین دوره نقد کتاب سال برگزیده شود.
همچنین در بخش آموزش کانون پرورش فکری به مدت 9 سال به تدریس مبانی ادبیات کودک ونوجوان اشتغال داشتم که از زاویه‌ی هم نشینی با مربیان زحمتکش کانون دوران پرباری بود.
در مرحله سوم علاوه بر تألیف چند عنوان رمان نوجوان برای مخاطب بزرگسال نیز چند اثر را تألیف کردم. همین طور به فعالیت‌های پژوهشی مشغول شدم که این روند همچنان ادامه دارد.

کدام یک از کتاب‌هایتان را بیشتر دوست دارید و ابتدا به ساکن خواندن کدام یک از آثارتان را به مخاطبان پیشنهاد می‌دهید؟

این انتخاب برای هر نویسنده‌ای دشوار است، به ویژه اگر حوزه‌های کاری او متنوع باشد. اما در مجموع اگر بخواهم در هر حوزه‌ای که کار کرده‌ام، یک اثر را پیشنهاد دهم، این کتاب‌ها در ذهنم تداعی می‌شوند؛ برای گروه سنی کودک، کتاب «روباهی که فریبکاری نمی‌دانست» را پیشنهاد می‌کنم. این کتاب سرگذشت بچه روباهی است که از خانواده‌اش جدا شده و نمی‌خواهد مانند آنها حیله گر باشد.
برای گروه سنی نوجوان رمان «اقلیم هشتم» را پیشنهاد می‌کنم. تصورم این است که درگیر شدن با زندگی این فیلسوف ایرانی، نکات قابل تاملی را برای آنها در بر داشته باشد.
برای گروه سنی بزرگسال، پیشنهادم خواندن رمان «سایه‌های باغ ملی» است. به گفته‌ی منتقدان علیرغم پرحجم بودن این رمان، خوش خوان است و ضرباهنگ تندی در بیان حوادث داستانی دارد.
در حوزه نقد، خواندن «مفهوم سفر در سه اثر» را پیشنهاد می‌کنم. در این نقد، مفهوم سفر در سه کتاب شازده کوچولو، ماهی سیاه کوچولو و جاناتان مرغ دریایی مقایسه و تحلیل شده.

در حوزه پژوهش، خواندن کتاب «موانع شکل گیری هویت صنفی نویسندگان ایرانی» را پیشنهاد می‌کنم که تصور می‌کنم نخستین اثر پژوهشی در تحلیل ماهیت صنفی نویسندگی در ایران است.



خرید آثار محسن هجری


ارتباطتان با مخاطبان آثارتان چه گونه بوده است؟

در طول این سال‌ها به شهرهای مختلفی سفر کرده‌ام که امکان گفتگوی حضوری با مخاطبان را در کارگاه‌های نقد کتاب برایم فراهم کرده. گاهی هم یادداشت‌هایشان را برایم می‌فرستند. در مجموع بازخوردهایی که از مخاطبان گرفته‌ام، نقش مهمی در بازنگری‌هایم داشته‌اند.

شما در مسیر کاری تان تجربه‌ی آموزش به مربیان، نویسندگان جوان‌تر و نوجوانان علاقه مند را داشته‌اید. چه تجربه‌های خاصی در این زمینه دارید که می‌تواند برای دیگران سودمند باشد؟

آموزش به روش سنتی را مفید ندیده‌ام و از آن دوری جسته‌ام. چرا که در این روش، مدرس به صورت متکلم وحده سخن می‌گوید و مخاطبان فقط به ثبت و ضبط حرف‌های او بسنده می‌کنند.
به همین خاطر تلاش کرده‌ام که محور کلاس‌ها و کارگاه‌ها گفتگو باشد. باورم این است که در علوم انسانی و ازجمله ادبیات حرف آخری وجود ندارد و درنهایت هر کس تأویل و تفسیر خودش را ارائه می‌دهد. بنابراین مدرس نباید چنین تصور کند که همچون سیمرغ افسانه‌ای دربر گیرنده‌ی تمامی علوم وحکمت هاست. و به تجربه دیده‌ام که اگر فضای گفتگو در آموزش باز باشد، مخاطبان به خود جرات خواهند داد که دانسته‌های مفیدشان را با مدرس و با جمع حاضر در میان بگذارند که به ارتقای کلاس منجر خواهد شد.

به عنوان نویسنده‌ای که همه مراحل کار را از شاگردی تا استادی پیموده است، برای جوان‌هایی که وارد این حوزه می‌شوند، چه پیشنهادهایی دارید که در روند کارشان سودمند باشد؟

1-از دیگر نویسندگان بیاموزند، اما در صدد تقلید از آنها نباشند. چرا که ادبیات با خلاقیت و نوآوری گره خورده و هرنویسنده ای مانند اثر انگشت، باید در کارش منحصر به فرد باشد.
2-باید در یک زمینه‌ی مشخص به کار خود تداوم دهیم تا در ان زمینه به یک نوع تعمیق دست پیدا کنیم. در این صورت حتی اگر بخواهیم دست به تجدیدنظر بزنیم، مبتنی بر تجربه‌های پیشینی است و حاصل یک تنوع طلبی نیست. در ضمن این ثبات رویه به لحاظ شناسنامه حرفه‌ای هم باعث خواهد شد که جامعه شما را با یک سبک کاری به خاطر بسپارد.
3-مطالعه مستمرنیاز ضروری یک نویسنده است و نباید به یک نوع خودبسندگی در میزان اطلاعات و دانسته‌ها برسیم. یک رمان یا داستان باید متکی به یک پژوهش باشد، در غیر این صورت قادر نخواهیم بود متنی باورپذیر خلق کنیم.
4-نویسنده نیاز دارد که یک جهان آرمانی در ذهن داشته باشد. به واقع وقتی دست به قلم می‌بریم تا یک جهان داستانی خلق کنیم، یک ترجیح و یک خواسته مطلوب را دنبال می‌کنیم. یعنی وضعیتی که خواهان قرارگرفتن در آن هستیم. و تلقی من این است که کار ادبیات ساختن جهان مطلوب است. چرا که جهان موجود در دسترس همگان هست و با حواس پنج گانه قابل درک است.
شاید چنین تصور کنیم که یک جهان آرمانی کارآیی عملی ندارد، اما چنین نیست. زیرا به عنوان یک محرک ما را به سمت خودش می‌کشد تا فاصله‌ی جهان موجود را با جهان مطلوب کم کنیم. به واقع اگر آرمان نباشد، ما دچار یک مرگ معنایی می‌شویم و به سرعت به سیاهچاله یاس و درماندگی سقوط خواهیم کرد.

در پایان از شما می‌خواهیم فهرست کتاب‌هایی که از شما منتشر شده یا درحال انتشار است، در این جا قید کنید. چرا که متاسفانه در ویکی‌پدیا اطلاعات مربوط به کتاب‌های شما کامل نیست.

عنوان کتاب

ناشر

1- آتشی به لطافت بنفشه ها(روایت اسطوره ای)
2- آخرین موج (روایت اسطوره ای)
3- ایستاده بر خاک(روایت اسطوره ای)
4- فصل چیدن(روایت اسطوره ای)
5- طلوع آن ستاره(روایت اسطوره ای)
6- یک سبد خاطره( روایت اسطوره ای)
7- چشم عقاب(رمان تاریخی نوجوان)
8- اقلیم هشتم(رمان تاریخی نوجوان)

9- روباهی که فریبکاری نمی دانست(داستان کودک)

10- بازیگر پنجم(رمان نوجوان)
11- مغول ها از مجموعه داستان فکر ایرانی
12- تحقیق چیست محقق کیست(راهنمای پژوهش دانش آموزان)

13- سربداران
14- بی نشان های ارس(رمان تاریخی)
15- چراغ نیایش(داستان بلند تاریخی)

16- او آواز مرا از آسمان شنید(داستان پیامبران)

17- آیا او ما را می بخشد؟( داستان پیامبران)

18- پدر خاک( روایت اسطوره ای کودک)

19- مجموعه ستاره های دوست داشتنی 14جلد(داستان تاریخی کودک)

20- در جستجوی سیمرغ(روایت اسطوره ای)

21- محمد مصدق از مجموعه انسان های کوچک آرزوهای بزرگ(داستان کودک)

22- صمد بهرنگی از مجموعه انسان های کوچک آرزوهای بزرگ(داستان کودک)

23- بهمن کشاروز از مجموعه انسان های کوچک آرزوهای بزرگ (داستان کودک)

24- ملاقات سیزدهم(داستان تاریخی)

25- داستان ها( مجموعه داستان به زبان گرجی)

26- سایه های باغ ملی(رمان تاریخی بزرگسال)

27- خدمتکار مشیرالدوله(رمان تاریخی بزرگسال)

28- شعر غارت شده( رمان تاریخی بزرگسال)

29- آسیب شناسی تبلیغات دینی برای کودکان و نوجوانان(پزوهشی)

30- موانع هویت صنفی نویسندگان ایرانی(پژوهشی)

31-درآمدی بر بیداری مردم( ساده نویسی رساله تنبیه الامه وتنزیه المله از علامه نائینی)

32- در پرتو مشروطه خواهی( مقدمه ای بر کتاب لئالی المربوطه فی وجوب المشروطه ازشیخ اسماعیل محلاتی)

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
"
"
"
"
"

"
"

انتشارات به نشر
"
انتشارت افق
انتشارات ادب و دانش

انتشارات مدرسه
انتشارت حوزه هنری
"
انتشارات امیرکبیر
"
"
انتشارات شهر قلم

انتشارات دارالحدیث
انتشارات گهگاه

انتشاارت گهگاه(در حال انتشار)

انتشارات گهگاه( در حال انتشار)

انتشارات فاتحان
دانشگاه آزاد تفلیس
انتشارات شهرستان ادب
انتشارات علمی فرهنگی
انتشارات معارف
سازمان تبلیغات اسلامی( منتشر نشده)

خانه کتاب
انتشارات صمدیه

انتشارت صمدیه

نویسنده:
Submitted by editor74 on