نوشتن یکی از چهار مهارت پایه ای سواد است که در سامانه آموزشی ایران جایگاه چندانی ندارد. اما در کارگاه هایی که اسماعیل همتی برای کودکان و نوجوانان برگزار می کند، پایه کار است. او در کارگاه هایش از نوشتن به عنوان ابزاری برای تمرین آفرینشگری بهره می گیرد و با یک تیر دو نشان می زند.
او تجربه کارگاه های خود را در سه کتاب "کودک و قصه"، "کودک و نمایش" و "تمرین خلاقیت" منتشر کرده است.
کتابک گفت وگویی را با این نویسنده و پژوهشگر انجام داده که در زیر می خوانید:
چه شد که وارد عرصه کار با کودکان و ادبیات کودک شدید؟
من هم مانند بسیاری از نویسندگان بخشی از توجه و خدمات خودم را صرف کودکان کردم. چون تخصص و آموزش هایم در زمینه ادبیات دراماتیک بود و از همین رو بخشی از وقت و انرژیام صرف آن میشد و هنوز هم کم و بیش میشود. اما به جز انتشار یک شعر کودکانه در یک مجموعه ویژه کودکان در فضای انقلابی سال ۱۳۵۹ و پس از آن نوشتن چند فیلمنامه برای آنان، اولین اقدام هدفمند من در عرصه کار با کودکان به سال ۶۴ بر میگردد، به زمستان آن سال که اولین کارگاه آفرینش قصه را با آنان همچون یک زنگ تفریح یا یک کار فوق برنامه شروع کردم و آنقدر از آنان انرژی و امید گرفتم که کار با برنامهریزی ادامه یافت.
جنگ بود و به تبع آن همهی امور با فرمان انجام میگرفت. مطابق عادت نگاه ما به کودکان هم یک نگاه قیممآبانه بود. بزرگان مینوشتند و بچهها میبایست کتاب هایشان را بخوانند. واقعیت این بود که آن بزرگان اگر چه دلسوز و سالم بودند، اما بسیار محدود بودند. حال آنکه پدیدههای هستی و جهان و انسانهایش انواع هستند. در نتیجه به این فکر افتادم که با یک آموزش بسیار ساده، کودکان را تشویق کنم که خودشان قصهی مورد نظرشان را خلق و به نوعی به مخاطبان همسن و سال شان برسانند. و چنین کردند.
اکنون در هر سال حداقل یک دوره، و در هر دوره هم سه تا چهار گروه کارگاه برگزار می شود. ما در حال حاضر به صورت یک موسسه سازمان یافته فعالیت میکنیم که یکی از برنامههای سالانهاش برگزاری سه کارگاه تمرین خلاقیت، آفرینش قصه و آفرینش شخصیت عروسکی و نمایش عروسکی است. علاقه شخصی و توجه خانواده به کودکان و آموزش آن ها نیز هم مشوق ماست و هم معرف ما.
گاهی به خواست بعضی مراکز و سازمان ها، این کارگاه ها را برای بزرگسالان علاقهمند و فعال مانند آموزگارانی که آموزش را فقط در کاغذ و کلاس دنبال نمیکنند و در پی تجربهی روش های تازه تر هستند؛ یا بعضی تئاتریهای پویا و علمگرا که مایلند نمایشنامههای تازهشان از پشتوانه علمی و تجربی بیشتری برخوردار باشد برگزار می کنیم. این کارگاه ها بسیار موفق بوده اند. چون شرکت کنندگان باور میکنند که خلق یک اثر با تمام اهمیت و پیچیدگیهایش بسیار ساده است. روش ما متأثر از خود هنر است، یعنی قرار نیست سادهها را پیچیده کنیم؛ بلکه میکوشیم پیچیدگیها را ساده کنیم.
فعالیتهای شما برای کودکان را میتوان به دو گروه تقسیم کرد؛ فعالیتهایی که در آنها مستقیم با کودکان و به شکل کارگاهی با کودکان کار کرده اید و گروه دوم نوشتن داستان و نمایشنامه برای کودکان است. چه چیزی سبب شد که کارگاههای تان را برگزار کنید؟
اولین کارگاهی که برگزار کردم کارگاه آفرینش قصه بود. هنگامی که کتاب "کودکان هم می توانند قصه بگویند" را منتشر کردم، به ایدهای که به کار برده بودم نیز توجه شد و در اولین جشنوارهی کتاب های آموزشی رشد (۱۳۷۹)، در بخش زبانآموزی عنوان کتاب برگزیدهی دوم را به دست آورد.
این تشویق سبب شد که یک، کار را دوباره و با جدیت بیشتر و علمیتر پیگیری کنم و دوم به روشم عمق بیشتری ببخشم و با تدابیری نو مشارکت بچهها را نیز در روند آفرینش اثر افزایش دهم. سوم این که بنا به توصیه دوستان و همکاران تئاتریام چنین کارگاهی را برای آفرینش نمایش به عنوان مفیدترین هنر جمعی برای بچهها نیز تشکیل دادم.
اما از آنجا که کار تئاتر اساسش بر کار گروهی و مشارکتی است، در طول کار با بچههایی برخورد کردیم که چنین به نظر میرسید در خانه و مدرسه توجه و فرصت لازم نصیب شان نشده تا به ذهن خود احترام بگذارند و انسانی کنش گر باشند. یعنی فقط فرمانبر بودند و به خود و علاقه ها و نظر و پیشنهادها و تواناییهای خودشان اعتنایی نداشتند.
بنابراین به این نتیجه رسیدیم که بهتر است پیش از کوشش برای شروع آفرینش قصه و نمایش، روش هایی را کار کنیم که به رشد ذهن و پرورش خلاقیت آنان بیانجامد. لازم بود که پیش از ورود به عرصهی تجربه و آفرینش که دو مرحله اساسی کارگاه مان هستند، ذهن شان از بسیاری تصاویر و موجودات و پیام ها و پندها و قصههای تلویزیونی که خنثی بودند خالی شود و پدیده های تازهای توسط خودشان در ذهن شان جایگزین شود.
یعنی افزون بر ارزیابی خصلت تأثیرپذیری و تغییرپذیری آنان و کوشش برای تعدیل آن ها، خصلت تغییردهندگی و تاثیرگذاری آنان تقویت شود و افزایش یابد. باید به آن ها ثابت شود که میتوانند به نسبت خودشان و هدف ها و توانایی و ارادهشان تأثیرگذار و تغییر دهنده هم باشند.
البته در کارگاه قصه سازی که تا حدودی هنوز کاری فردی محسوب میشود تغییردهندگی و تمرین آن امکانپذیر است. اما برای تقویت و افزایش خصلت تأثیرگذاری برای مشارکت در آفرینش هنری مانند هنر تئاتر، نیاز به تمرین بیشتر در یک کار جمعی است تا بچهها در روند آفرینش آن بتوانند تواناییها و میزان خلاقیت های ذهن شان را کشف کنند و وجود آن را در نهاد خودشان باور کنند و با مطرح کردن نظرها و پیشنهادهای خود و نقد و بررسی نظرات دیگران به نوعی تمرین برای تأثیرگذاری بر دیگران بپردازند.
تردیدی نیست که با تمرین کار جمعی آفرینشگرانه، ضمن آموزش و تمرین نوعی همزیستی، از انسان منفعل و تابع به انسان مؤثر و متعامل تبدیل میشوند. حتی اگر برای چند ساعت کار در کارگاه باشد. مهم این است که با بعضی تواناییهای نهفتهی خود آشنا میشوند. در نتیجه کارگاه رشد ذهن و پرورش خلاقیت را نیز به عنوان یک مرحلهی مقدماتی دایر کردیم و این سه کارگاه را کم و بیش به طور همزمان ادامه دادیم.
آثاری که برای کودکان و نوجوانان منتشر کردهام در دو بخش «تجربیات آموزشی» و «داستان ها و نمایشنامه ها» جای میگیرند. میشود گفت همه آن ها افزون بر این که حاصل تجربه ها و مطالعات و پژوهشهایم هستند، چون مخاطبان فرضی خاص در ذهنم دارم، بیشترشان هدفمند نیز هستند.
ثبت تجربههای این کارگاه ها و انتشار آن ها در قالب کتاب از کجا شکل گرفت؟
واقعیت این است که نه تنها خاطرهنویسی در کشور ما رایج نیست، بلکه یادداشتبرداری از کارها و تجربهها و آزمایش هایی هم که انجام میدهیم، رایج نیست تا هم خودمان از آن ها به عنوان یک آرشیو و بایگانی و خاطره بهرهمند باشیم، هم آیندگان ما بدانند در روند مطالعه و پژوهش و آزمون و خطا و تجربههای مان در مورد هدف دلخواه مان به کجا و به چه دریافت هایی رسیدهایم.
اما من میکوشم روند کارها و تحقیقاتم را روی کاغذهای پراکنده هم که شده یادداشت کنم. از این رو حتی گفت و گوی خودم با آن بچهها یادداشت می کنم و به شکل یک کتاب کوچک تدوین هم می کنم.
نوشتن برای کودکان و برگزاری کارگاه با کودکان چه تاثیری بر هم گذاشتهاند؟
واقعیت این است که کار مستقیم با کودکان و برگزاری کارگاههای گوناگون با آنان و نوشتن اثر برای آنان تاثیر متقابل و فزاینده و رشد دهنده دارد. به ویژه که به تجربه اعتقاد بسیار دارم و به همین دلیل هم روند آموزش در کارگاه های ما نخست تجربهگرایانه و سپس آفرینشگرایانه است. کار مستقیم با کودکان برکتش به این است که شناختی واقعیتر از آنان به دست میآوریم.
برای آنان هم این سود را دارد که دربارهی این هستی و زندگی و طبیعت و انسانها، فقط حرف نمیشنوند، بلکه میبینند و به تناسب امکانات و توان شان تجربه میکنند. فقط دیدن خود خاک و لمس کردن آن، به ویژه اگر آن را تبدیل به گِل کنند و با آن اشیا و موجوداتی که در ذهنشان میآیند حتی به شکل کج و معوج بسازند، لطف و تجربهای با خود دارد که گمان نکنم هیچ بازی کامپیوتری داشته باشد.
با توجه به این که تاکید شما در کارگاه ها پرورش خلاقیت است چگونه می توانیم خلاقیت را بخشی از زندگی روزمره ی کودکان مان کنیم؟ نیاز است چه نهادهایی در این زمینه همکاری کنند؟
واقعیت این است که خلاقیت تمرین کردنی است؛ انواع تمرین و کار با پدیده ها و با روش های گوناگون. کودکان با کار و تفکر و تجربه است که با هر مقدار توانایی و هرگونه خلاقیت، به رشد بیشتری می رسند. راحت ترین روش تمرین به منظور افزایش خلاقیت کودکان برای خانواده ها این است که انجام امور بچه ها را به مرور به خودشان بسپاریم. مطمئن باشیم که آنان در مدت کوتاهی روش های متفاوتی را برای انجام آن امور پیدا خواهند کرد و به کار خواهند برد. اما همکاری نهادها در زمینه پرورش خلاقیت کودکان بحثی است دیگر.
متاسفانه تجربه ی محدود من بیانگر این نکته است که این سازمان ها نیستند که تاثیر گذار هستند. بلکه افراد و نوع روش ها و دیدگاه آنان است که اثربخش است. انگار این موضوع به فردیت اشخاص مربوط است. اگر نهادها هم گاهی دست به کار میشوند، شکی نیست که بر اساس وجود افراد آگاه، علاقه مند و دلسوز در آن نهاد است. به بیان دیگر باید بکوشیم نهادهای مردمی و مدنی برای تلاشی سازمان یافته شکل بگیرند تا با تعامل و تبادل با یکدیگر گام در این راه بگذارند. پیش آمده که یک نهاد علاقه مند به خلاقیت، پس از ورود به این عرصه و آغاز کار با کودکان، عملا ضد خلاقیت شده است.
چه رهنمودی برای والدین در انتخاب کلاس های هنری برای کودکان دارید؟
به نظر من پیش از ورود کودکان به کلاس های هنری که وظیفه شان تمرین آفرینشگری است، باید کلاس ها و کارگاه هایی ایجاد شوند که با روش های تجربه گرایانه با کودکان کار کنند. به بیان دیگر اول باید به کودکان فرصت و امکان تجربه گری را داد و سپس آنان را راهی کلاس ها و کارگاه های هنری کرد.