تیم پسری است که از جنبه های مختلف به هیچ کودکی شبیه نیست، زمانی که پدر او را وادار می کند که آخر هفته به اردو برود بسیار ناراحت و نگران می شود. او نه تنها از اردو خوشش نمی آید بلکه از هر گونه تحرک و بازی هم بدش می آید، او هیچ گونه بازی و ورزشی رادوست ندارد.
نخستین ضربه این اردوی اجباری، جا گذاشتن خرس پارچه ایش، به نام والتر در ماشین پدر است. پدر معتقد است که او دیگر بچه نیست و دیگران به او خواهند خندید، غافل از این که بیشتر بچه های اردو یک عروسک برای اوقات تنهایی خود دارند. از سوی دیگر هم اتاقی اش، جایلز مدام او را مسخره می کند و بی عرضگی و دست و پا چلفتی بودن او را به رخش می کشد. تیم دلش را به این خوش کرده که پدر و مادر به او قول داده اند هر زمان که او از اردو ناراضی باشد او را به خانه برمی گردانند. گزارش روزانه ای که او هر روز برای پدر و مادر می فرستد سراسر گله و شکایت است و حکایت از این دارد که به او خیلی بد می گذرد زیرادر هر فعالیتی شرکت می کند ناموفق است و مورد سرزنش هم گروهی های خود قرار می گیرد. در بازی وسطی کلی گل ازدست می دهد، در پائین آمدن از صخره از ترس لحظات پراضطرابی را می گذراند. او کم کم با هم اتاقی خود بیسکوئیتز صمیمی می شود و با کمک هم عروسک کلی یک از دختران اردو را از آب می گیرند و سرانجام در مسابقه دو با مانع به عقل تیم می رسد که سطل آب ها را چگونه درون جعبه های آن سمت رودخانه بریزد و موجب برنده شدن تیم شان شود. کم کم لحن نامه های او به پدر و مادرش عوض می شود و ناراحت از اینست که اردو دارد تمام می شود.
این اثر می تواند به کودکان اعتماد به نفس بدهد و آنان را متکی به خود بار می آورد.
ترجمه دیگری هم از این اثر به نام «تعطیلات عجیب و غریب» با ترجمه سپیده شهیدی و انتشارات منظومه خرد به چاپ رسیده است.