شگردهایی برای خواندن یک کتاب خوب، بررسی کتاب «طوطی و بقال» - بخش نخست

بخش اول: تغییر و آغاز

تغییر چه‌گونه رخ می‌دهد؟ تکان خوردن یک ظرف از سرجای‌اش، تغییر است؟ حرکت ابرها در آسمان، تغییر است؟ نوشیدن یک لیوان شیر، تغییر است؟ راه رفتن، ایستادن، نشستن، درازکشیدن، خندیدن، حرف زدن، تغییر است؟ تغییر چه معنایی در ذهن‌مان دارد؟ بستگی به چه چیزی یا چه چیزهایی دارد؟ حرکت ابرها در آسمان، تغییر در آسمان است یا ابرها؟ نوشیدن شیر، تغییر در لیوان است، در شیر یا در کسی که نوشیده؟ حرکت‌های هر روزهٔ بدن، تغییر در ماست؟ تغییر را نسبت به چیزی می‌سنجیم؟

درک ما از این سنجش، معیار و میزان ما، تغییر را معنا می‌دهد. اگر عادت داشته باشیم با چیزهای ساده بخندیم، ما شیفتهٔ ادبیات کمدی هستیم. اگر با دیدن صحنه‌های ترسناک به وجد می‌آییم، ادبیات گوتیگ را دوست داریم. اگر خبرهای جنایی را پیگیری می‌کنیم، علاقهٔ ما متفاوت است. مردم نظرهای متفاوتی نسبت به یک پدیده دارند، چون علاقه و گرایش‌های متفاوتی دارند. اما معیار، میزان و سنجش ما، تنها از علاقه‌های ما نمی‌آید. به درک ما از پدیده‌ها مربوط است. یک اثر سینمایی را چه‌طور درک می‌کنیم؟ با چه معیاری؟ وقتی می‌گوییم دوست‌اش داریم یا نداریم، آن را با چه چیزی داریم می‌سنجیم؟ با خودمان؟ دانشمان؟ اندیشه‌مان؟ یا چی؟ فیلم‌ها، کتاب‌ها، رخدادها، می‌توانند ما را تغییر دهند؟ این تغییر چه‌گونه و چه‌طور در ما رخ می‌دهد؟

شگردهایی برای خواندن یک کتاب خوب، بررسی کتاب «طوطی و بقال»

خرید کتاب «طوطی و بقال»

یک روز صبح از خواب بیدار می‌شوید، رادیو یا تلویزیون را روشن می‌کنید و اخبار از انفجاری می‌گوید که در همان خیابانی رخ داده که شما در آن زندگی می‌کنید و چند خانه و مغازه و انسان از بین رفته‌اند. حال اگر خبر بعدی، دربارهٔ سقوط یک بچه گربه به درون چالهٔ یک ساختمان نیمه‌کاره باشد، شما نگران بچه گربه می‌شوید؟ اگر گویندهٔ خبر در پایان، روز خوبی را برایتان آرزو کند و بهترین‌ها را برای‌تان بخواهد، چه حسی به شما دست می‌دهد؟ شنیدن خبر اول، تمامی درک شما را تحت تأثیر قرار داده است. تمامی رخدادهای آن روز، از خوردن صبحانه، تا رفتن به سرکار، تا دیدن دوستان و خبرهایی که می‌شنوید، در پوشش خبر اول است.

حال اگر صبح‌تان را با خبر افتادن بچه گربه‌ای به درون یک چاه و نجات‌اش شروع کنید، حس شما متفاوت خواهد بود. البته بستگی به این دارد که شما از گربه‌ها بدتان بیاید یا خوش‌تان. اما شنیدن انفجاری در یک خیابان، نمی‌تواند شما را اندوهگین نکند، نترساند و مضطرب نسازد. حتی اگر در خیابانی هم نباشد که شما در آن هستید.

یک خبر می‌تواند روز شما را تغییر دهد، دگرگون کند. این خبر ذهن شما را پر از پرسش می‌کند. چه کسی این کار را کرده؟ به چه دلیل؟ حال زخمی‌ها چه‌طور است؟ چه نفر از دست رفته‌اند؟ و چند ده پرسش دیگر!

حالا اگر شما فیلم‌ساز، نویسنده، نقاش، موسیقی‌دان و یا یک مربی مهد و معلم باشید، آن روز و روزهای دیگر شما به این فکر کنید که من چه‌گونه می‌توانم این خبر را بسازم، بنویسم، بکشم و یا درباره‌اش با کودکان حرف بزنم؟ از کجا شروع کنم؟ چه رنگ‌هایی، چه واژه‌های و چه کتاب‌هایی برای بازگویی به کار من می‌آید؟ اگر مسئلهٔ شما خشونت باشد و نگاه شما فراگیر، بازگویی شما متفاوت است. اگر مسئلهٔ شما از بین رفتن یک انسان باشد که در همان خیابان او را می‌شناختید، بازگویی متفاوت می‌شود. اگر مسئله، دفاع از میهن باشد، باز هم بازگویی متفاوت است.

این خبر در شما پرسش ایجاده کرده، پرسش، مسئله ایجاد می‌کند و مسئله ذهن شما را درگیر کرده و شما به بازگویی فکر می‌کنید. اگر هنرمند باشید به آفرینش!

بعضی آثار از آثار دیگر آفریده می‌شوند. شما داستانی خوانده‌اید و فکر می‌کنید می‌توانید آن را دوباره بازگو کنید، دوباره بیافرینید. مسئلهٔ اثر اول چیست؟ و چرا شما به آفرینش دوباره فکر کرده‌اید؟ حتی بازگویی‌اش در قصه؟ قصهٔ آن داستان را می‌خواهید برای کودکان و یا حتی بزرگسالان بگویید. قصه‌گویان در بازگویی داستان‌ها گاهی رخدادها را تغییر می‌دهند، داستان را از جایی دیگر آغاز می‌کنند، شخصیت‌ها را برای شنونده و بیننده تغییر می‌دهند و به سن شنودگان و بینندگان‌شان نگاه می‌کنند. در همهٔ این تغییرها و دگرگون کردن قصه، قصه‌گو مسئله‌اش را در داستان وارد می‌کند. مسئلهٔ او، ممکن است مسئلهٔ داستان اول نباشد، اما داستان همان باشد در قصه‌گویی. به این توجه کنیم! داستان ممکن است تغییر نکند، حتی توالی رخدادها همان باشد اما مسئله تغییر کرده باشد. مگر چنین چیزی ممکن است؟ شخصیت‌ها همان باشد، فضا و زمان و مکان و رخدادها تغییری نکند اما مسئله تغییر کند؟

داستان «طوطی و بقال» مثنوی را همه شنیده و یا خوانده‌ایم. یکی از آشناترین داستان‌ها برای همهٔ ماست. با مسئله‌اش آشنا هستیم. طوطی‌ای که پرهای سرش ریخته و دیگران را با خودش مقایسه می‌کند. مولوی از این می‌گوید که شیر و شیر هر دو یک‌جور نوشته می‌شوند اما یکی شیرخوردنی است و یکی شیر بیشه! یک زنبور نیش می‌زند و یکی عسل دارد. یک آهو سرگین دارد، یکی مشک. یک نی خالی است و دیگری پر از شکر. در تک تک بندهای شعر، مولوی چیزهای شبیه به‌هم می‌آورد اما با درونی متفاوت! و تأکید می‌کند که ظاهر یکسان دلیل درون یکسان نیست.

حالا ما می‌خواهیم داستان «طوطی و بقال» را دوباره بنویسیم. مسئلهٔ ما چیست؟ نگاه ما به داستان؟ اولین پرسش باید این باشد: «دلیل این بازگویی دوباره چیست؟» وقتی چرایی دارید، برای پاسخ به آن باید اثر را بشناسید، با بافت آن آشنا باشید، مسئله‌اش را بدانید. پرسش اول، پرسش‌های دیگر را با خودش همراه می‌کند: «چه‌گونه می‌خواهم این کار را انجام دهم؟ بافت اثر من چه خواهد؟ می‌خواهم چه تغییری در کدام بخش ایجاد کنم؟ تغییرها مسئلهٔ اول را چه‌گونه تغییر می‌دهند و مسئلهٔ جدید می‌آفرینند؟ می‌توانم از همان شخصیت‌ها، زمان، مکان و رخدادها استفاده کنم و تنها مسئله را تغییر دهم؟ برای این تغییر باید بر چه چیزی در داستان متکی باشم؟»

فکر کنید و برای داستان «طوطی و بقال» برای خودتان مسئله بیافرینید. برای این کار، باید با داستان همسو شوید، اندیشهٔ شما باید اندیشهٔ داستان را درک کند و بعد، مسئلهٔ جدید بیافرینید. «جست‌وجوی مسئله» را در داستان و در خودتان تمرین کنید.

اما ببینیم داستان طوطی و بقال در مثنوی چه‌گونه آغاز می‌شود و کتاب «طوطی و بقال» چه‌گونه آغاز کرده است.

«طوطی و بقال» در مثنوی از کجا آغاز شده؟: «بود بقالی و وی را طوطیی/ خوش‌نوایی سبز و گویا طوطیی» در بیت اول، معرفی دو شخصیت داستان را داریم، اولی بقال و دومی یک طوطی که صاحب‌اش بقال است. طوطی سبز است و سخنگو! «بر دکان بودی نگهبان دکان/ نکته گفتی با همه سوداگران/ در خطاب آدمی ناطق بدی/ در نوای طوطیان حاذق بدی» طوطی در دکان بقال است. با همهٔ مشتری‌ها حرف می‌زند. می‌تواند به زبان آدمیزاد سخن بگوید و زبان طوطی‌ها را هم خوب بلد است، طوطی شیرزبان است. «خواجه روزی سوی خانه رفته بود/ بر دکان طوطی نگهبانی نمود.» روزی خواجه به خانه می‌رود و طوطی مانند همیشه نگهبان دکان می‌شود. همین جا داستان را نگه دارید و بیایید با هم کتاب «طوطی و بقال» را بخوانیم و ببینیم تا همین جا چه کرده است با همین داستان.

«این شهر است،» شهر چیست؟ مکان! وقتی مکان ما شهر است، چیزهایی را در داستان لازم داریم که شهر را نشان دهد. شهرها چه چیز دارند؟ داستان نمی‌گوید شهر کجاست و یا چه زمانی است. آیا تفاوتی برای داستان دارد؟ بله، دارد اما اگر بخواهیم داستانی بنویسیم که فراتر برود و مسئله‌اش، مسئلهٔ همه باشد، گاهی لازم است که زمان و مکان خاصی را در داستان نیاوریم. وقتی می‌خواهیم داستانی بنویسیم که زمان و مکان مسئلهٔ ما نیست، بهتر است با زمان و مکانی خاص، محدوداش نکنیم. پس همه چیز را «مسئله» تعریف می‌کند. نویسنده با مکان داستان مسئله دارد؟ بله، شهر را انتخاب کرده. برای‌اش تفاوتی می‌کند که کدام شهر و در چه زمانی باشد؟ نه، چرا نه؟ در ادامه پاسخ این پرسش را بهتر می‌بینیم. اما شهر چه امکانی به داستان می‌دهد؟

«خانه‌ها از سنگ و از چوب است. خانه‌ها در دارد، پنجره.» توصیفی از شهر در همین یک خط بیان شده است و نکتهٔ مهم این است: «خانه‌ها در دارد، پنجره.» این جمله را به یاد داشته باشید.

تا همین جا، آغاز این داستان چه‌قدر با اصل داستان طوطی و بقال در مثنوی متفاوت است؟ پاسخ را می‌بینید. این داستان با معرفی شعر آغاز شده و مسئله در همین صفحهٔ اول کم کم خودش را نشان می‌دهد. بیایید باقی را بخوانیم.

«آدم‌ها دو به دو، چند به چند، می‌روند، می‌آیند.» شهر چه شکلی است؟ سنگ و چوب خانه‌های‌اش را دیدیم. شهر چه‌طوری است؟ شلوغ است؟ کجا این شلوغی را می‌بینیم؟ آدم‌ها دو به دو و چند به چند می‌روند و می‌آیند. پس شهر پر از رفت و آمد است و چند به چند، این را به ما نشان می‌دهد. شهر دیگر چه چیزی دارد؟

«این شهر است، با بازار. این چند است، آن چند است؟» شهر بازار دارد. چه اتفاقی دارد می‌افتد؟ این چند، آن چند. پس در بازار خرید و فروش است.

«تو بدوز، تو بپوش!

آدم‌ها می‌دهند، می‌گیرند. این داد است، این ستد.» پس بازار محل دادن و گرفتن است و داد و ستد. اما این داد و ستد به بازار ختم نمی‌شود. داد و ستد معنایی دیگر هم در داستان دارد که در ادامه می‌بینیم.

«این جنب است، این جوش است.

از هرجا می‌جوشد زندگی.» زندگی در شهر در جریان است، شهر پر از جنب و جوش و رفت و آمد است. شهری که خانه و بازار و آدم‌ها و داد و ستد دارد. چرا داستان با نمایی از شهر و داد و ستد بازار آغاز شده است؟ هر کسی در بازار چیزی می‌دهد و چیزی می‌گیرد. اما آیا همه چیز کالا است؟ و می‌شود در داد و ستد بازار آن را فروخت و یا برای خود کرد؟ پاسخ این پرسش، مسئلهٔ داستان را می‌سازد.

تا این‌جا تفاوت‌های آغاز داستان را دیدیم. همین تفاوت‌ها، مسئلهٔ دو داستان را متفاوت می‌کند. در ادامه همان طوطی و بقال را می‌بینم و همان رخداد را به شکلی دیگر اما مسئله تغییر کرده است در بازآفرینی!

شما هم به یک آغاز برای داستان «طوطی و بقال» فکر کنید. شما چه‌گونه و با چه چیزهایی شروع می‌کنید و چه چیزهایی را تغییر می‌دهید؟ آغاز در داستان یعنی چیدن آجرهای مسئلهٔ شما در داستان، چیدن آجرهای اندیشهٔ شما در داستان. پایه‌ها باید درست بالا برود و نقشهٔ داستان درست کشیده شده باشد. این آجرها واژه‌ها هستند، انتخاب واژه‌ها هستند. به واژه‌های کتاب «طوطی و بقال» دقت کنیم و یک بار دیگر آن‌ها را بخوانیم:

«این شهر است،

خانه‌ها از سنگ و از چوب است. خانه‌ها در دارد، پنجره.

آدم‌ها دو به دو، چند به چند. می‌روند، می‌آیند.

این شهر است، با بازار، این چند است، آن چند است؟

تو بدوز، تو بپوش!

آدم‌ها می‌دهند، می‌گیرند. این داد است، این ستد.

این جنب است، این جوش است.

از هرجا می‌جوشد زندگی.»

شعر نیست اما آهنگ واژه‌ها را می‌شنوید؟ ریتمشان را احساس می‌کنید؟ می‌بینید واژه‌ها چه‌طور طراحی شده‌اند در هر سطر؟ کوتاهی جمله‌ها را می‌بینید؟ گاهی فقط فعل‌ها هستند، گاهی فاعل به انتهای جمله آمده، گاهی جمله خطاب است و گاهی توصیف و گاهی پرسشی.

کتاب در یک صفحه نمایی از شهر، بازار و مهم‌تر از همه مسئلهٔ خودش را نشان می‌دهد.

پس برای آغاز خودتان هم به واژه‌ها و ریتم زبانی که انتخاب می‌کنید، دقت کنید. گاهی زبان می‌تواند نقشهٔ داستان را شکل دهد.

شگردهایی برای خواندن یک کتاب خوب، بررسی کتاب «طوطی و بقال» - بخش دوم

نویسنده
عادله خلیفی
Submitted by admin on