اسبی بود خیلی تنبل اما نه آنقدر تنبل که تمام روز یک جا بایستد! اما یک روز جمعه نه کشاورز نه زنش نه پسرش نه دخترش نه دوره گرد نه صاحب سیرک، هیچ کدام نتوانستند این اسب تنبل را وادار کنند که از جای خود بجنبد. سرانجام وقتی که صاحب سیرک او را به یک قصاب فروخت اسب فهمید که وقت فرار است.
اسب خواب آلود داستان خنده دار اسبی است که در تمام طول زندگیش دستورهای دیگران را انجام داده است اما سرانجام تصمیم می گیرد که اوضاع را تغییر دهد. در این داستان در حالی که متن، داستان اسب تنبلی را روایت می کند تصاویر بازیگوشانه تونی راس داستان دیگری را به تصویر می کشد. داستان متن تکرار شونده و گاه آهنگین دارد که آن را برای بلندخوانی برای کودکان پیش دبستانی مناسب کرده است.