برف باریده است. مادر هنگام خروج از خانه از سلی و برادرش میخواهد كه برفها را پارو كنند. آنها مشغول كارند كه گربه با كلاه از راه میرسد، وارد خانه میشود و همه چیز را به هم میریزد. سپس برای تمیز كردن خانه، گربههایی كوچك و كوچك تر را یكی پس از دیگری از كلاهش بیرون میآورد تا به او كمك كنند.
پس از انجام تمام كارها و مرتب كردن خانه، گربهی باكلاه از بچهها خداحافظی میكند و میرود. موضوع این داستان فانتزی كوتاه، بازی و شیطنت است. ماجراهای آن در زمانی نامشخص و در مكانی واقعی روی میدهد. زبان داستان روایی و شعرگونه و طنزآمیز است. تصویرهای کتاب زنده و هنرمندانهاند.