یکی از فعالیتهای توصیهشده پس از خواندن کتاب گفتوگو با کودکان است. این فعالیت پس از یک نشست کتابخوانی به کودکان کمک میکند داستان را بهتر درک کنند و فرصتی است که درباره دغدغههای خود صحبت کنند.
تجربهای که در ادامه بیان میشود، بهاره بهداد، دانشآموخته رشته ادبیات کودک و پژوهشگر سابق کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که هماکنون در ونکوور کانادا ساکن است، برای کتابک فرستاده است. او این برنامه نشست کتابخوانی را برای دانشآموزان مقطع سوم دبستان مدرسه لارسون در ونکوور اجرا کرده که هدف از اجرای آن تشویق کودکان به صحبت کردن درباره ترسهایشان بوده است. در این تجربه میبینیم که طراحی پرسشهای درست برای رسیدن به نتیجه، بسیار مهم است.
برای خواندن داستان با معلم دوره فرانسه، در مقطع سوم ابتدایی صحبت کردم. قرار روز و ساعت را گذاشتیم.
برای این نشست کتابخوانی، کتاب «قصههایی کوچک برای بزرگ شدن» را انتخاب کردم که شامل داستانهای هدفمند است و دغدغههای ذهنی کودکان را در قالب داستان به وادی صحبت میکشاند. هر مشکل، موضوع چند داستان است و برای هر بخش هم توضیحاتی وجود دارد.
عنوان داستان:
از این کتاب داستان «خرس کوچولویی که نمیخواست به خواب زمستانی برود» را انتخاب کردم.
خلاصه داستان:
زمستان رسیده بود. خرس کوچولو قرار بود نخستین خواب زمستانی خود را تجربه کند ولی از آن ترس داشت. دوست نداشت زندگی پرجنبوجوش خود را تبدیل به زندگی بیتحرک خواب کند. مامان که جای خواب را آماده کرده بود، مانند همه مامانهای دنیا، به لئو کوچولو گفت که دندانهایش را مسواک بزند و به رختخواب برود؛ اما لئو دوست نداشت بخوابد و میترسید وقتی از خواب بیدار شد، همه چیز عوض بشود.
مادرش به او گفت که پدربزرگ او و پدر پدربزرگ او هم به خواب زمستانی میرفتند بنابراین وقتی از خواب بیدار میشوند همه چیز سرجای خود است و هنگام خواب زمین به چرخیدن ادامه میدهد.
لئو آرام شد و به رختخواب رفت. وقتی بهار شد از خواب بیدار شد در حالی که حسابی گرسنه بود.
آمادگی پیش از برنامه نشست کتابخوانی:
داستان را برای خودم بلند خواندم. در خوانش اول، واژههایی را که نمیدانستم، از فرهنگ لغت پیدا کردم و تلفظ آنها را هم تمرین کردم. در خوانش دوم، سعی کردم طوری بخوانم که معنی تمام متن را بفهمم. در خوانش سوم، صدایم را ضبط کردم و صدایم را برای هر شخصیت عوض کردم.
به صدای ضبطشده خودم گوش دادم و در خوانش بعدی ضعفهایم را برطرف کردم و صدایم را هم ضبط کردم. در آخر، به خوانشی که روان و قابلفهم بود رسیدم.
برای طراحی سوالهایی که در نشست کتابخوانی میخواستم از بچهها بپرسم، متن پیشنهادی کتاب را خواندم و سوالاتی را نوشتم. سپس در اینترنت موضوع داستان را جستجو کردم: «ترس از خوابیدن در شب هنگام»
روش اجرا:
زودتر در کلاس حاضر شدم و عنوان داستان و سه واژه مهم را با معنایشان بر تخته نوشتم.
معلم از دانشآموزان خواست تا نیمکتهایشان را که تکنفره است، دایره بچینند و همه داخل این دایره نشستیم. من و معلم روبهروی هم نشستیم. معلم من و برنامه خواندن را معرفی کرد.
قوانین نشست را هم یکبار یادآوری کرد:
هیچکس درباره نظر دوست خود نظری نمیدهد.
وقتی کسی صحبت میکند بقیه گوش میدهند.
کسی که عصای «سخن گفتن» را در دست دارد، حق حرف زدن دارد و بقیه گوش میدهند. وقتی صحبتش تمام شد چوبدستی را به دیگری میدهد. (این چوبدستی «سخن گفتن» از بومیان کانادا الهام گرفته شده است. در گذشته وقتی کسی در قبیله میخواست صحبت کند این چوبدستی را در دست می گرفت. در مدرسه هم از این چوبدستی برای ساعتی که قرار است دانش آموزان درباره موضوعی نظر بدهند، استفاده میشود.)
هرکس فقط یکبار میتواند بدون صحبت کردن چوبدستی را به بغل دستی خود منتقل کند. (این قانون باعث می شود که همه به جواب سوال فکر کنند و صحبت کنند.)
پرسشهای پس از داستان:
- شخصیت اصلی داستان چه کسی بود؟
- او چه مشکلی داشت؟
- مادر برای دلداری او چه گفت؟
- آیا شما دوست دارید شبها بخوابید؟ چرا؟
پاسخ:
من دوست ندارم شبها بخوابم چون دوست دارم بازی کنم.
من دوست ندارم بخوابم، چون دوست دارم کتاب بخوانم.
- آیا برای شما پیش آمده که شب نتوانید یا نخواهید بخوابید؟
پاسخ:
شب سال نو نتوانستم بخوابم چون هیجانزده بودم که روز بعد چه کادویی میگیرم.
یک شب نتوانستم بخوابم چون شکلات زیاد خورده بودم.
یک شب نگران مادرم بودم و نتوانستم بخوابم چون مادرم فردای آن روز یک مصاحبه کاری داشت.
سوال
- فردای شبی که دیر خوابیدید یا خوب نخوابیدید، چه حسی داشتید؟
برای پاسخ این سوال چند نفر نخست آغاز کردند به گفتن اینکه چه ساعتی خوابیدند و چه ساعتی بیدار شدند و کسی درباره احساسش حرفی نزد. معلم متوجه شد بچه ها سوال را خوب نفهمیدهاند آن را دوباره تکرار کرد و تأکید کرد درباره احساسشان صحبت کنند.
نتیجه:
کودکان از هم الگوبرداری میکنند. مربی باید متوجه باشد تا بحث به بیراهه نرود. مداخله معلم در این مواقع لازم است. در این داستان دلیل نخوابیدن ترس بود. بهتر بود در پرسشهای این نشست کتابخوانی دقیقا می پرسیدم:
- آیا شده تا به حال به خاطر ترس نخوابید؟
هدف این داستان این بود که بچهها راجع به ترس خود صحبت کنند. بنابراین پرسشهای مطرح شده بسیار مهم هستند تا ما را به درون کودک ببرد و او از ترسهای پنهان خود صحبت کند.
در پیوند با این مقاله بیشتر بخوانید: