عباس سیاحی، آموزشگر بزرگ الفبای فارسی، در سکوت و بی‌خبری درگذشت

عباس سیاحی، آموزشگر بزرگ الفبای فارسی و از برجسته ترین استادان و پیشکسوتان هنر رنگرزی سنتی هفتم اسفندماه ۱۳۹۶ جهان فانی را وداع گفت.

موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان در سال ۱۳۸۱ با زنده‌یاد عباس سیاحی، کارشناس زبان‌آموزی پایه، به گفت‌وگو نشست. آنچه می‌خوانید بخشی از این گفت‌وگو است که در نهمین جلد از مجموعه ده‌جلدی تاریخ ادبیات کودکان منتشر شده است.

عباس سیاحی که بود

در روزهای آخر اسفندماه، پنج روز مانده به عید نوروز، همان ایامی که می‌گویند زمین نفس می‌کشد، در سال ۱۳۱۱ در اردستان به دنیا آمدم، در یک اتاق کاه‌گلی در محله‌ای از اردستان که دورافتاده و شبیه ده بود و یک قنات دو طبقه داشت، در یک خانواده فقیر که در عین حال، از اولا‌د حکیم‌الملک معروف بود.

پدرم سیدسینا مردی بی‌سواد، اما با معلومات بود. کمتر حدیثی بود که نداند و برای ما نگوید. مادرم، حاجیه خانم فاطمه سراجیان اردستانی، زنی متدین و با اعتمادبه‌نفس و شجاع بود که هنوز سایه‌اش را بر سر داریم. مادربزرگ مادری‌ام از ایل عامری اردستان است. او نخستین معلم من در رنگرزی بود، کاری که پیشه من در روزگار بازنشستگی شد.

زندگی دوران کودکی‌ام فقیرانه و روستایی بود. در آن زمان اردستان یک مدرسه داشت: دبستان و دبیرستان سینا که دبستانش در سال ۱۳۱۴ تأسیس شد. جالب است بدانید که این معلم و مؤلف کلا‌س اولی، خودش کلا‌س اول را نخوانده است! در ده سالگی به مدرسه رفتم و چون سنم بالا‌ بود، در کلا‌س دوم نشستم و خودم را به هر زحمتی بود، کشاندم و به کلا‌س رساندم. البته زحمت و همراهی آموزگار هم کارساز بود. مدرسه‌ ما آن زمان چند آموزگار خوب داشت که همه گمنام مردند. اما یادشان و نام نیک‌شان در دل بچه‌های اردستان زنده است.

از کلا‌س سوم دبستان به بعد، تابستان‌ها به تهران می‌آمدم و میوه فروشی می‌کردم و خرج مدرسه‌ام را درمی‌آوردم. در آغاز پاییز به اردستان برمی‌‌گشتم و به درس خواندن ادامه می‌دادم. به همین ترتیب، تا کلا‌س نهم و در واقع سیکل اول دبیرستان را در اردستان درس خواندم. بعد به تهران آمدم و وارد دانشسرای مقدماتی شدم.

در سال ۱۳۳۲ از دانشسرای مقدماتی دانش‌آموخته شدم. کارم را از روستاهای درکه آغاز کردم و در سال ۱۳۳۴ به شوق ادامه تحصیل در دانشگاه، دیپلم ادبی گرفتم و همان سال وارد دانشکده معقول و منقول شدم. بیش از یک سال در آنجا درس نخواندم، اما از استادان بزرگی چون دکتر زرین‌کوب بسیار آموختم.

با آشنایی با دکتر حمیدی بود که بیشتر شیفته کار تدریس و درس روان‌شناسی شدم که دکتر هوشیار درس می‌داد. با وجود این، در حال و هوای معلمی، رشته معقول و منقول را رها کردم و در سال ۱۳۳۷ با تشکیل نخستین دوره رشته آموزش ابتدایی وارد دانشسرای عالی شدم و از آنجا لیسانس گرفتم.

سپس آموزگار کلا‌س اول و معلم آموزگاران کلا‌س اولی شدم. انگار به تلا‌فی اینکه کلا‌س اول را نخوانده بودم،‌ کلا‌س اولی شدم. از بچه‌‌‌هایش گرفته تا معلمش و کتابش و خواندنی‌هایش و صداکشیدن و خط زمینه‌ای برای تخته سیاهش... .

به هر طرف که کاری و جبهه‌ای برای تلا‌ش و سوادآموزی بود، کشیده شدم. در برنامه‌ تربیت سپاه دانش و مبارزه با بی‌سوادی به همه جای ایران سفر کردم. فعالیت در سپاه دانش و بعد مبارزه با بی‌سوادی به اندازه‌ای همه‌جانبه و گسترده بود که به ناچار در سال ۱۳۵۲ در بیست و یکمین سال خدمت بازنشسته شدم. کارهای اصلی و تربیت معلم را پس از بازنشستگی انجام دادم.

در مرکز آموزش روستایی گرمسار و قاینات و آموزش روستایی شهرکرد و جیرفت آموزگار تربیت کردم و هنوز شاگردهایم بهترین معلم‌ها هستند. به تمام آموزگاران روستاها که در پیکار با بی‌سوادی کلا‌س داشتند، آموختیم که یک کتاب با نام دهنامه با دانش‌آموزان خود بنویسند، کتابی درباره روستا و محله خود. این کتاب‌ها که میراث فرهنگی این سرزمین‌اند، هنوز باید در کتابخانه‌ها باشند. اگر بگویم ده هزار جلد کتاب به این شکل نوشته شد، باورتان نمی‌شود.

روش نگارش دهنامه‌ها به این ترتیب بود که وقتی شاگرد حروف الفبا را یاد گرفت، می‌بایست همه چیز را بنویسد و بخواند. هدف‌ ما این بود که مواد خواندنی محیطی تولید کنیم. شاگرد الشتری با آنچه که در تهران نوشته می‌شود، آشنا نیست. پیشنهاد ما به آموزگاران این بود که نترسند، مؤلفان کتاب هم آدم‌هایی معمولی و عادی‌اند، تو هم می‌توانی با آنچه در محیط پیرامون خود داری، به کمک شاگردانت کتاب بنویسی و مواد خواندنی تولید کنی. در هر مرکزی هم دستگاه تکثیر بود. خوب، شاگرد می‌گفت چه طور کتاب درست کنیم؟ کتاب را با خودش درست می‌کردیم. می‌گفتیم مهمترین چیزی که می‌توانی بنویسی، این است که کجا زندگی می‌کنی و کجا درس می‌دهی؟ این ده چند خانوار دارد؟ مردم ده از چه راهی زندگی می‌کنند؟ هر کدام از این کتاب‌ها، یک دهنامه است و آمار ده را دارد. هنوز هم می‌توانیم چنین کارهایی بکنیم، به‌ شرط اینکه وزارت آموزش و پرورش بخواهد این کار را بکند و اجازه بدهد که معلم این کار را بکند و معلم را برده کتاب درسی خود نکند، بلکه او را یک واحد و یک انسان مبتکر بداند، انسانی که فکر می‌کند. به معلم مهارت بیاموزد تا دهنامه بنویسد. در فارس بیش از سه هزار دهنامه و مطالب گوناگون نوشتیم.

 

عباس سیاحی

 

اگر بپرسید برای آموزش ابتدایی چه کرده‌ام؟ می‌گویم کاری را که من برای آموزش ابتدایی کردم، تنظیم نتیجه کار و زحمت‌های دیگر پیشکسوتان و تدوین آن در کتاب کلا‌س اول است. از سال ۱۳۴۴ خط زمینه را به کتاب درسی وارد کردیم.

کار عملی و روشی که در مراکز تربیت معلم در منطقه‌‌های گوناگون تهران اجرا می‌شد، پشتوانه منطق خط زمینه برای سوادآموزی بود. البته عده‌ای می‌‌گفتند می‌شود و عده‌ای می‌گفتند نمی‌شود. آقای سلیم نیساری هم زمانی که تدریس یک کلا‌س اول را بر عهده گرفت، این کار را در کلا‌س خودش انجام داد. اما سرانجام این روش به طور کامل در کتاب فارسی کلا‌س اول در سال ۱۳۴۴ پیاده شد. خط نوشتاری نشانه قراردادی صداست. ما در فارسی ۲۸ حرف داریم و ۲۸ شکل هم لا‌زم داریم. در همان آغاز راه سوادآموزی و صوت‌آموزی باید به جایی برسیم که شاگرد دیوار را بگوید دی- وار، دی- و- ا - ر و صوت‌ها را تشخیص بدهد. بگوید هر کلمه چند صدا دارد. برای اینکه روش از معلوم به مجهول است. مرحله بعد این است که به او بیاموزیم شکل این صدا چیست و آن را چطور بنویسیم. پس یک خط به نام خط زمینه می‌گذاریم که یک خط بالا‌ و یک خط پایین دارد. حالا‌ اگر خواستیم بنویسیم خ، می‌گوییم اگر آخر کلمه نباشد، خ غیر آخر است و اگر آخر بیاید، خ آخر است و شکل نوشتنش این است که هر چه دنباله‌اش روی خط زمینه کشیده شود، حرف بعدی به آن می‌چسبد و هر چه روی خط زمینه کشیده نشده باشد، حرف بعدی به آن نمی‌چسبد. این‌ها تکنیک‌های ساده‌ای بود که پیدا شد و یکی از کسانی که در عملی شدن آن بسیار تأثیرگذار بود، هرمز وحید، متصدی چاپ کتاب‌‌های درسی بود. مخالفان می‌گفتند خط زمینه و این مباحث در کتاب نیاید، چون کل روش را تغییر می‌داد و موافقان می‌گفتند کوچک و بزرگ معنی ندارد. اگر بزرگ ب این است، کوچک آن باید به شکل ب‍ باشد که تصور منطقی بچه از کو چک و بزرگ است.

پیش از اینکه حتی من باسواد شوم، دو کار کرد: صوت آموزی و از معلوم به مجهول رسیدن. اما چون کتابش را با حروف معمولی (روزنامه‌ای) چاپ می‌کرد و خط زمینه نداشت، معلم و دانش‌آموز، هر دو در نوشتن سردرگم بودند و نمی‌دانستند از کجا شروع و به کجا ختم کنند. خط زمینه مثل یک مسیر، جهت آن‌ها را روشن کرد.

اما این که من چگونه به این خط رسیدم، باید بگویم که کتاب سواد چراغ هدایت نوشته دکتر محمدباقر هوشیار راهنمای من بود. استدلا‌ل‌های بسیار منطقی و خودمانی و دلنشین مرحوم داعی‌الا‌سلا‌م خیلی به دلم نشست. منبع دیگرم هم نقاشی‌های خود بچه‌ها بود. نقاشی بچه‌ها خط مستقیم است. نقش و نگار روی زیلوها هم با الهام و شبیه نقاشی بچه‌‌هاست. حتی روی زیلو می‌توانید این را ببافید، یکی دیگر هم خط کوفی. کتاب‌های پیش از صفویه همه به خط نسخ بودند. من عقیده دارم که کتاب را باید با خطی بنویسیم که بچه‌ها می‌نویسند.

خط کتاب کلا‌س اول (؟۱۳۴) خط مرحوم یزدانی و سپس استاد زرین‌کلک است. این خط در عین حال که نسخ است، در سنجش با خطی که من و شما می‌نویسیم یا می‌گویید بچه‌ها می‌نویسند، ضخامت دارد. به نظر من این ضخامت به میزان ضخامت مدادی است که بچه‌ها با آن می‌نویسند و همین نقش و خط بچه‌ها در بازی آن‌ها نیز پیداست. این لی‌لی را کدام معلم ورزش در کدام مدرسه یاد داده است؟ بچه‌ای از بچه‌ دیگر یاد گرفته است. به نظر من،سوادآموزی مثل لی‌لی بازی کردن است. همان طور که بچه لی‌لی را از دوستش یاد می‌گیرد، سواد را نیز از هم‌شاگردی خود می‌آموزد.

نقش معلم در صوت‌آموزی بسیار مهم است. اگر در دوره‌ آمادگی و در زمینه چند حرف اول، معلم خوب کار کند، بعد از آن دیگر بچه‌ها خود‌ به خود حرکت می‌کنند. واقعیت این است که چهار پنج تا بچه‌ باهوش‌تر از معلم یاد می‌گیرند و بقیه بچه‌ها با آن چند تا همنوایی می‌کنند و یاد می‌گیرند. معلم می‌گوید: بز، میز، پیاز، غاز، صدای آخر چیست؟‌ چند نفر کشف می‌کنند ز و بقیه با او هم آواز می‌شوند.

یکی از کمبودهای آن دوره در زمینه زبان‌آموزی، بی‌توجهی به کودکانی بود که زبان مادریشان زبان فارسی نبود. تنها صمد بهرنگی و آقای افخمی در کمیته‌ پیکار با بی‌سوادی در این زمینه کارهایی کردند. پایه کار این بود که واژگان مشترک میان آذری و فارسی و دیگر لهجه‌ها را پیدا کنیم. باید توجه داشته باشیم که ما یک زبان‌آموزی داریم و یک سوادآموزی در زبان‌آموزی. ۹۰ درصد، واژگان فارسی اصیل را در کردی داریم. در اصل مشکل نداریم. به نظر من بهترین راه این است که کار را با نام ابزارهایی که دست‌ساز بشر و در زبان ما مشترک‌اند، شروع کنیم، مثل سماور، میز، کتاب و... .

- برگرفته از کتاب تاریخ ادبیات کودکان؛ ادبیات کودکان در روزگار نو، جلد نهم، صفحه ۹۳۲

 

کلیدواژه:
منبع
محمدی، محمدهادی و قایینی، زهره. تاریخ ادبیات کودکان ایران: ادبیات کودکان در روز…
Submitted by editor71 on