گفت‌وگو با پروفسور گرالد هیوتر : طبیعت آموزشگاه مهم برای کودک

دکتر گرالد هیوتر (۱۹۵۱)، پروفسور زیست‌شناسی اعصاب (Neurobiology) است و یکی از زمینه‌های پژوهشی او بررسی تأثیر تجربه‌های اوّلیه بر رشد مغز انسان است.

آقای پروفسور هیوتر، برخی از پدرها و مادرها اجازه نمی‌دهند بچه‌های‌شان در طبیعت بازی کنند، آن‌ها واهمه دارند خطراتی در کمین فرزندان آنان باشد. از دیدگاه شما آیا این رفتار درست است؟

خیر؛ آن‌هم نه به این دلیل که در طبیعت خطری نیست، آشکار است که خطر هست و بسیار هم خوب است که خطر وجود دارد. بچه‌ها به اندازه معینی به خطرپذیری نیاز دارند تا در محیطی با خطرهای بالقوه به اصطلاح گلیم‌شان را بتوانند از آب بیرون آورند. هنگامی که پسر بچه‌ای روی سنگی می‌لغزد، شاید خراشی بردارد، ولی او پس از آن می‌آموزد که با احتیاط‌تر و شاید ملاحظه‌کارتر باشد. این محافظت از خود را هیچ‌جا بهتر از بیرون از خانه، برای نمونه در یک کودکستان جنگلی نمی‌آموزد. برای بچه‌ها طبیعت جای ایده‌آلی برای رشد است.

چرا طبیعت جای خوب و مناسبی برای رشد کودکان است؟

زیرا زنده است، مانند خود بچه‌ها، پیوسته دگرگون می‌شود و با همه حواس آن را می‌توان درک کرد. همچنین دخترها و پسرها به اندازهکافی جا برای آزمایشِ حرکت‌های نو دارند، برای نمونه پس پسکی بدوند، بالا بروند، جست‌وخیز و شنا کنند. آن‌ها در رویارویی با مانع‌ها، آبدیده می‌توانند بشوند. هنگامی که روی تنهٔ درختِ افتاده‌ای تمرین تعادل می‌کنند، یا از درختی بالا می‌روند - تا جایی که جسارت دارند - یا از روی جوی آب می‌جهند، با هر آزمایشی، ماهرتر و مطمئن‌تر می‌شوند، و با داشته‌ها و توانایی‌های‌شان بهتر آشنا می‌شوند. به‌ویژه کودکان از این موفقیّت‌ها در جنب‌وجوش‌های‌شان، اعتماد به‌نفس فراوانی به‌دست می‌آورند. آن‌ها به ماجراجویی نیاز دارند و خواهان آن هستند. این کنش بازتاب علاقه آنان به کشف و آفرینندگی در سرشت آنان است.

مدرسه طبیعت، گفت‌وگوی مجله آلمانی GEO Wissen با گرالد هیوتر

اگر کودکان دختر و پسر چنین تجربه‌هایی را نتوانند انجام دهند، چه پیش خواهد آمد؟

آن‌ها به‌زودی آسیب می‌بینند و اعتماد به‌نفس‌شان کم‌تر می‌شود. برای نمونه، بسیاری از کودکان هنگام پایین آمدن از نردبان، از جلو پایین می‌آیند، با دست‌های‌شان از پشت بدنه نردبان را می‌گیرند. آنان آشکارا امکان بسیاری برای بالا رفتن از جایی را نداشته‌اند و اگر هم داشته‌اند، بزرگ‌سالی با آغوش گشاده پایین نردبان منتظرشان بوده است. اگر در آینده کسی پایین نردبان نباشد، شاید پیشامد بدی رخ دهد. بچه‌ای که بیش‌تر به حال خود رها شده باشد، می‌آموزد که اگر رو به نردبان باشد، بسیار مطمئن‌تر از نردبان بالا و پایین می‌تواند برود.

کودک اگر بیش‌تر در بیرون از خانه بازی کند، نه‌تنها از لحاظ بدنی، بلکه از نظر تندرستی عمومی‌اش وضعیّت بهتری خواهد داشت.

چون که در طبیعت جنب‌وجوش بیش‌تری دارند و نور و اکسیژن بیش‌تری دریافت می‌کنند؟

نه‌تنها به این دلایل بلکه پژوهش‌ها نشان می‌دهند مقاومت بدنی بچه‌ها هنگامی که با گیاهان، جانوران، کرم‌ها، حشره‌ها و باکتری‌ها بیش‌تر در تماس هستند، تقویت می‌شود. سلول‌های دفاعی بدن خیلی زود با بسیاری از میکرب‌ها و مواد بیگانه برخورد می‌کنند و آن‌چه زیان‌آور است را از آن‌چه زیان‌آور نیست، شناسایی می‌کنند. در نتیجه کم‌تر بیماری‌های حساسیتی پدیدار می‌شوند. این وضعیّت تأثیر مثبتی حتی بر تکامل ادراکی بچه‌ها دارد.

بازی با گِل و لای و خاک بر روح و جان کودکان چگونه تأثیر می‌گذارد؟

در طبیعت بسیاری چیزها را به شیوه‌های بسیار گوناگونی می‌توان کشف کرد و ساخت، ولی در خانه یا محل بازی کودکان همه چیز حاضر و آماده است. جنگل یا باغی که به حال خود رها شده، هرگز حاضر و آماده نیست، چون زنده است و پیوسته در حال دگرگونی‌ست. در آن‌جا با سنگ می‌توان آب‌بند ساخت، از شاخه‌ها به‌عنوان هیزم استفاده کرد یا با آن‌ها کلبه‌ای برپا کرد، با جلبک‌ها و برگ و پوست درختان، شکلک‌هایی نو پدید آورد. در روند این بازی‌ها، قدرت تخیل بچه‌ها رشد چشمگیری می‌کند. برای نمونه، کودکان در خیال‌شان یک چوب ساده را می‌توانند به هر چیز شدنی، از کمان تا اسب، تبدیل کنند.

در این‌باره چه پیشامدی در مغز کودک رخ می‌دهد؟

هر شکلی از نوآوری و ایده خوب، موجب می‌شود از مرکز پاداش‌دهی مغز، مواد شیمیایی ویژه‌ای تراوش کند که حس خوبی پدید می‌آورند. این باعث انگیزه‌مندی می‌شود [با این واکنش انگیزشی] هم‌زمان سلول‌های عصبی تحریک می‌شوند تا شبکه نیرومندتری را باهم بسازند. روند آموزش در این رابطه انجام می‌گیرد، آن‌هم با لذّت بیش‌تر. به این ترتیب محرّک درونی برای آزمودن و اثرگذاری بیش‌تر، پدید می‌آید. در این وضعیّت کودکان در کُنش خود غرق می‌شوند و پیوند کاملی با کاری که انجام می‌دهند، برقرار می‌کنند. این همان چیزی است که ما آن را «بازی» می‌نامیم.

مدرسه طبیعت، گفت‌وگوی مجله آلمانی GEO Wissen با گرالد هیوتر

این وضعیّت با کنجکاوی پیوند دارد؟

آشکار است که علاقه به کشف چیزهای نو جزئی از آن بازی است. برای نمونه، هنگامی که کودکی از دیدن یک سوسک یا برگ بسیار ذوق‌زده می‌شود، و اگر کسی با توضیح دادنِ همه چیز مزاحم او نشود، آنگاه با شیفتگی به جابه‌جا کردن شته‌ها توسط مورچه‌ها نگاه می‌کند، زیر سنگ‌ها در پی خرخاکی می‌گردد یا به صدای پرندگان در جنگل گوش می‌دهد. خردسالان نشان داده‌اند تا پنجاه‌بار در روز، دچار کنجکاوی می‌شوند! ولی تنها در جایی که جنب‌وجوش داشته باشند و به‌راستی چیزی را بتوانند تجربه کنند.

پس نیروی خیال کودکان در حال رشد، در بازی با مزرعه و جانوران پلاستیکی نمی‌تواند خیلی رشد کند؟

مشکل بنیادی در این اسباب‌بازی‌ها این است که تولیدکنندگان آن‌ها از پیش تعیین کرده‌اند چه کاری با آن‌ها می‌شود انجام داد. هرچه ساخت یک اسباب‌بازی پیچیده‌تر باشد، به‌همان اندازه نیروی خیال در ساختار آن اسباب‌بازی محدودتر می‌شود و کنجکاوی کم‌تری را به کشف کردن پدید می‌آورد.

دیدگاهتان درباره بازی‌های الکترونیکی که سازندگان آن ادعا دارند برای بچه‌ها بسیار مناسب هستند، چیست؟

آن‌ها نیز جایگزین جنگل نمی‌توانند باشند. یک رایانه بوی خاک خیس و مزه صمغ درخت را نمی‌دهد. کودک انگشتش را در آن نمی‌تواند فرو برد و سردی و گرمی آن را حس کند. خودش را درون آن نمی‌تواند پنهان کند یا از آن چیزی بسازد و در روند آن، نیروی خودش را، تپش قلبش و یا فشار به ماهیچه‌هایش را حس کند.

با چنین رویکردی رایانه بسیار خسته‌کننده و یک‌نواخت است؟

بله، چون رایانه پدیده زنده‌ای نیست. رایانه تنها کاری را می‌تواند انجام دهد که برای آن برنامه‌ریزی شده است. البته یک تبلت به کودک می‌تواند نشان دهد موش چه شکلی است و هنگامی که روی سوراخ موش فشار داده شود، یک موش بیرون بیاید و جیغی بکِشد. اما برای کودکان بسیار جالب‌تر است که همراه پدر و مادر یا دوستان‌شان، با صبر و حوصله در برابر سوراخ لانه موش واقعی منتظر بمانند. این رفتار به کودکان شکیبایی و دل‌سوزی می‌آموزد و آنان در برابر خود موش زنده‌ای را می‌بینند که وابسته به اراده آنان نیست، و با فشار یک دگمه واکنش نشان نمی‌دهد.

چرا این موضوع مهم است که محیط بازی بچه‌ها نباید برابر با خواسته آنان باشد؟

اگر همه چیز از پیش تعیین‌شده و بر پایه فشار دگمه یا کلیک موس رایانه مهار و هدایت شود، کودکان در زندگی آینده‌شان نیز انتظار خواهند داشت همه چیز برابر خواسته آنان پیش برود. اسباب‌بازی‌های مدرن دقیقاً همین احساس را در کودکان پدید می‌آورند. برای نمونه، عروسک‌های تعاملی (برهم‌کنش) را در نظر بگیریم: یک میکروفون و نرم‌افزار در این عروسک‌ها برای تشخیص پرسش کودکان است و حافظه عروسک و رایانه خادم (Server) تولیدکننده عروسک که پاسخ مناسبی می‌دهد. هر اندازه این اسباب‌بازی‌ها کامل‌تر باشند، کودک بهتر می‌پذیرد که به کمک چنین عروسکی پرسش‌ها و نیازهای اجتماعی‌اش را می‌تواند پاسخ دهد.

کسی این موضوع را متوجه نمی‌شود و حتی خوش‌حال می‌شود که کودک پیوسته با چنین عروسک‌هایی سخن می‌گوید، ولی در آینده نباید تعجب کند که چرا کودک او الگوهای اندیشگی مانند یک عروسک دارد.

آیا همیشه کودکان با عروسک‌های‌شان چنین رابطه نزدیکی نداشته‌اند؟

همیشه رابطه متقابل کودک با عروسک مرز و اندازه روشنی داشته و در رقابت با دیگر مناسبات اجتماعی نبوده است. همچنین مرز و اندازه روشنی به بزرگ‌سالان وجود داشته است. کودکان هنگامی که بدون کنترل بزرگ‌سالان چیزی به نظرشان می‌رسد، از همدیگر بسیار بسیار می‌آموزند. به‌ویژه در گروه‌هایی که از سنین گوناگون تشکیل می‌شود. در چنین گروه‌هایی به دلیل تفاوت سنی میان بچه‌های بزرگ‌تر و کوچک‌تر، کم‌تر رقابت هست. این گروه‌ها تجربه‌های اجتماعی غنی دارند، زیرا هر کودک زمانی خود را در جایگاه خردسال‌تر و زمانی بزرگ‌سال‌تر می‌یابد. کودکان همچنین به شکل جنبی می‌آموزند که مسئولیت خود و دیگران را به عهده بگیرند.

مدرسه طبیعت، گفت‌وگوی مجله آلمانی GEO Wissen با گرالد هیوتر

هنگامی که بچه‌ها با هم‌سن‌وسالان یا بچه‌های بزرگ‌تر از خودشان بازی می‌کنند، دقیقاً چه اتفاقی رخ می‌دهد؟

بچه‌ها هنگام بازی، همچون سوژه‌هایی که در جایگاه برابری هستند، باهم روبه‌رو می‌شوند. این که هر کس می‌کوشد با توانایی‌های خودش در بازی سهم داشته باشد، تا همه باهم به نتیجه برسند. آن‌ها حتی قواعد رفتار با همدیگر را خودشان تعیین می‌کنند. کارشناسان زیست‌شناسی اعصاب وضعیّتی را که کودکان هنگامی که باهم غرق بازی‌اند و آزادانه به داد و ستد ایده‌ها و دانسته‌های‌شان می‌پردازند و برای دستیابی به هدف مشترک می‌کوشند، «هم‌آفرینشگری» می‌نامند.

برای روند هم‌آفرینشگری نمونه‌ای می‌توانید بازگو کنید؟

بچه که بودم با بچه‌های دیگر روستا باغِ‌وحشی درست کرده بودیم: هرچه در طبیعت می‌یافتیم، از تخم سنجاقک‌ها تا سوسک و بچه قورباغه، درون بطری‌های شیشه‌ای و کارتن‌های مقوایی و در یک آلونک نگه‌داری می‌کردیم. با همدیگر از این جانوران مراقبت می‌کردیم و دیگر بچه‌های روستا اجازه داشتند از باغ‌ِوحش ما بازدید کنند. برای ورودی آن هم سیب یا شیرینی شکلات می‌گرفتیم. همه این کارها را بدون دخالت و کمک بزرگ‌سالان انجام می‌دادیم.

آن‌چه تا امروز در من انگیزه و شوق کشف کردن و یادگیری و آفرینش را پدید آورده است، شاید فقط وام‌دار این گروه باشم که با آن محیط پیرامونم را کشف کردم، و نه مدرسه و پدر و مادرم.

هنگامی که یک کودک بیش‌ترین وقت خود را با اسباب‌بازی‌های بی‌جان سپری می‌کند، این تعامل چه پیامدهایی می‌تواند داشته باشد؟

شواهد قطعی هست که در مغز کودک رو به رشد، ساختارهای معینی بر پایه تجربه‌های او از جهان پیرامونش، به روشی متفاوت شکل می‌گیرند. از این رو کودکانی که با طبیعت، جانوران و انسان‌های دیگر کم‌تر تماس دارند، شبکه‌بندی عصبی بخش پیش‌پیشانیِ (prefrontal cortex) مغز آنان پیچیدگی زیادی ندارد. بخش پیش‌پیشانی مغز باعث می‌شود برنامه‌ریزی و پیامدهای آن را بتوانیم پیش‌بینی کنیم، احساس همدلی و همدردی با دیگران داشته باشیم، احساسات گذرایی مانند سرخوردگی یا پرخاشگری را مهار کنیم و همچنین صبور باشیم.

این رفتارها و واکنش‌ها به‌راستی اهمیت دارند؟

این‌ها نیازمند شبکه‌بندی‌های لازم در مغز هستند. این شبکه‌بندی‌ها تنها در محیط و فضایی پیچیده و برانگیزاننده می‌توانند پدید بیایند. برعکس، رشد در محیطی با محرک‌های اندک موجب می‌شود ما کوته‌بینانه بیندیشیم، مهاری بر تکانه‌های درونی‌مان نداشته باشیم، زود سرخورده شویم و با دیگران احساس همدلی و همدردی نتوانیم بکنیم. این تأثیرها بر بسیاری از کودکان به این دلیل افزایش می‌یابد که نه‌تنها پیرامون‌شان اشیاء بی‌جان هست، بلکه آنان به شکل فزاینده‌ای موضوع انتظارات دیگران شده‌اند.

لطفاً در این‌باره بیش‌تر توضیح دهید؟

بچه‌های ما در جامعه‌ای بزرگ می‌شوند که در آن هر فرد با دیگران سنجیده و ارزش‌گذاری می‌شود. این سنجش از هنگامی آغاز می‌شود که پدر و مادر دقت می‌کنند آیا فرزند نوپای‌شان دیرتر از دیگر خردسالان سخن می‌گوید؟ آیا به‌موقع راه می‌رود؟ آیا روند پیش‌بینی شده رشد را به‌ترتیب درست آن سپری می‌کند؟ آیا فرزند آنان معمولی و برابر با هنجارها است؟ این وضعیّت در مدرسه با نمره‌دهی، که امروزه اهمیّت بیش‌تری از گذشته‌ها به آن داده می‌شود، ادامه می‌یابد. کسی که به این شیوه کودکی را پیوسته کنترل و ارزش‌گذاری می‌کند، او را به یک شیء تبدیل می‌کند. مانند کمدی که اندازه‌گیری می‌کنیم تا بسنجیم مناسب اتاق پذیرایی هست یا نه؟

آیا بچه‌ها به ارزش‌گذاری و ارزشیابی نیاز ندارند؟

بچه‌ها برای رشدشان، پیش از هر چیز، به این حس نیاز دارند که همچنان که هستند به‌شمار بیایند و پذیرفته شوند. ارتباط آنان با دیگران، دانستنی‌های آن‌ها از محیط و توانایی‌شان در شکل‌دهی به محیط، مجموعه‌ای هماهنگ را باید بسازد. تنها هنگامی که این نیاز به پذیرفته شدن و به‌شمار آمدن برآورده شد، آن‌گاه علاقه‌مندی کودکان به محیط پیرامون‌شان آغاز می‌شود. اما اگر آنان مانند یک شیء ارزش‌گذاری شوند، برای‌شان بسیار دردناک خواهد بود. با این رفتار در مغز همان شبکه‌بندی‌هایی که هنگام درد بدنی فعّال می‌شود، به فعالیّت می‌افتند.

این رفتار چه پیامدهایی دارد؟

نیروی محرکة رشد درونی از حرکت بازمی‌ماند. کسی که به دلیل کنار گذاشته شدن یا بی‌ارزش شمرده شدن، احساس شوربختی می‌کند، دیگر نمی‌تواند آفرینشگر باشد، درست بیاموزد و حتی در درازمدّت بیمار می‌شود. شاید این یکی از علت‌هایی باشد که چرا در کشور ما اختلال‌های روانی، ترس و افسردگی افزایش یافته است. خوش‌بختی، میل به رشد و تندرستی چهره‌های گوناگون یک پدیده هستند.

لطفاً در این‌باره نمونه‌ای را بازگو کنید؟

اگر بچه‌ای با هم‌کلاسی‌هایش نمی‌تواند دوست شود، دچار مشکل آموزشی می‌شود. به او فشار می‌آید و حتی شاید پس از مدتی شکم‌درد بگیرد. پدر و مادر کودک او را نزد پزشک می‌برند و امیدوارند با خوردن دارویی خوب شود. اما بهتر است دلیل ژرف‌تر مشکل کودک، جداماندگی و تنهایی او در کلاس، از میان برداشته شود.

چگونه این احساس ناخوشایند را می‌توان شناسایی کرد؟

کمابیش در بچه‌های خردسال نشانه قطعی وجود دارد. کودکی که حالش خوش نیست، بی‌درنگ از بازی کنار می‌رود. هنگامی که کودکی چنین واکنشی دارد و پیاپی به سرپرست خود پناه می‌آورد، مشکلی دارد.

شاید حوصله ندارد؟

اگر کودکی غرق در بازی باشد همیشه حوصله دارد، اما اگر گاهی حوصله‌اش کم شود، خیلی هم بد نیست. امروزه دیگر بسیاری از کودکان با این وضعیّت نمی‌توانند کنار بیایند. آسودگی و تن‌آسایی در این‌باره چیز زیبایی است. یک کودک هنگامی ارزش آن را می‌تواند بداند که پدر و مادرش نیز بتوانند چنین کنند. اگر پدران و مادران مانند موش‌های صحرایی پیوسته در جست‌وخیز و جنب‌وجوش باشند، فرزند آنان نیز خُلق‌وخوی موش صحرایی را پیدا می‌کند.

برای فرد رو به رشد، گاهی سودمند است از محیط بیرونی تحریک نشود تا مغز او آغاز به خیال‌پردازی کند.

آیا بچه‌های امروز در چنین موقعیّتی هستند؟

بیش‌تر بچه‌ها در محیطی زندگی می‌کنند که در آن پیاپی ندا می‌رسد: من مهم هستم! بیش‌تر افزارهای فنی ما آگاهانه چنان تنظیم شده‌اند که توجه ما را به خودمان استوار می‌کنند. اکنون دیگر بزرگ‌سالان نمی‌توانند بسنجند از میان عکس‌های رنگی، کلیپ‌های ویدئویی و هر آن‌چه عرضه می‌شود، چه چیزی مهم است، تا چه برسد به خردسالان ما.

آیا بچه‌ها کامل از رایانه و تبلت باید دور نگه داشته شوند؟

تا هنگامی که از رسانه‌های دیجیتالی مانند ابزاری چون چکش و آچار برای انجام دادن کار، ساختن یا پیدا کردن چیزی بهره می‌بریم، چه مانعی دارد اگر برای نمونه با خردسال سه ساله، رشد جوانه گندم را یک هفته با دوربین دیجیتال فیلم‌برداری کنیم و با رایانه، ویدئوکلیپ یک دقیقه‌ای بسازیم که رشد آن را نمایش دهد.

ولی رسانه‌های دیجیتال هنگامی مشکل‌آفرین می‌شوند که برای ارضای نیازهای برآورده نشده کاربر، به‌کار گرفته شوند. برای نمونه بچه‌ای که چت می‌کند چون حوصله‌اش سر رفته، یا پس از مدرسه به بازی‌های رایانه‌ای جنگی می‌پردازد تا حس سرخوردگی جمع شده در درونش را خالی کند، زیرا در کلاس درس سرزنش شده، مشکل‌ساز است.

مدرسه طبیعت، گفت‌وگوی مجله آلمانی GEO Wissen با گرالد هیوتر

نادرستی چنین کاربردی چیست؟

کودکان از این راه نمی‌آموزند احساس‌های زودگذرشان را چگونه مهار کنند و مشکلات اصلی خود را حل کنند. روبه‌روی صفحه نمایشگر رایانه یا تبلت نشستن واکنش جایگزین‌سازی است، و خطر اعتیاد سریع به این بازی‌ها نیز وجود دارد.

ولی برخی از پدرها و مادرها دوست دارند بچه‌های‌شان هرچه زودتر با فناوری‌های نو آشنا شوند.

این یک خواسته درستی است، اما وابستگی بسیاری به آن دارد که بچه‌ها از این رسانه‌ها چه بهره‌ای می‌برند. برخی از پدرها و مادرها می‌کوشند برای بچه‌ها تعیین‌کنند چند دقیقه در روز یا در هفته از این رسانه‌ها استفاده کنند. ولی مهم‌تر آن است که بدانند بچه‌ها با این رسانه‌ها چه می‌کنند.

آیا جایگزین بهتری هست؟

امکانات بسیار بیش‌تری از آن‌چه که بیش‌تر پدران و مادران می‌اندیشند، برای یافتن ماجرایی در زندگی واقعی وجود دارد، حتی در شهرها. در یک باغ، یک بوستان و یا برکه. در بدترین حالت یک «گُلشَنه» روی بالکن که در آن کودک بتواند گل بکارد و آن را پرورش دهد و مراقبت کند، می‌تواند کارساز باشد. یا جانوران خانگی که بچه صمیمانه مسئولیت نگه‌داری از آن‌ها را بتواند به عهده بگیرد. چرا پایان هفته از شهر بیرون نزنیم، برای نمونه برای رفتن به یک کشتزار یا جنگل برای گردآوری سبزی‌های خوراکی و یا قارچ؟

پس پدرها و مادرها مسئولیت دارند و باید پاسخ‌گو باشند؟

بله؛ زیرا آنان باید بسنجند چه چیزی در نخستین سال‌های زندگی کودک‌شان اهمیّت بیش‌تری دارد. این‌که آیا این مهم، محیط بی‌ساختار پیرامون کودک است که آن را به شکلی بازی‌گونه و آفرینشگر باید کشف کرد، یا این که محیط مجهز به رسانه‌های دیجیتال درون خانه است.

 

کتابک در رابطه با این موضوع، مقاله‌ی زیر را پیشنهاد می‌دهد:

ارتباط با طبیعت و تاثیر آن بر رشد کودکان

برگردان:
توبا صابری, آرش برومند
منبع
مجله GEO Wissen شماره سه، سال ۲۰۱۶
Submitted by admin on