ترجمه و ویرایش دوباره کتاب "ماتیلدا" اثر رولد دال ما را بر آن داشت که به سراغ خانم محبوبه نجف خانی مترجم کودک و نوجوان برویم و با ایشان گفت و گویی داشته باشیم.
- خانم نجف خانی چرا تقریباً پس از ۱۰ سال که از چاپ کتاب ماتیلدا میگذرد دوباره به سراغ آن رفتید و بازبینی و ویرایش مجدد کردید؟
علتش تجربه ای است که از ترجمه ی دیگر کتاب های رولد دال به دست آورده ام. از ترجمه اولیه این کتاب ۱۰ سال می گذرد. نسل ما اکنون ۲ سال به ۲ سال تغییر می کند و به نظرم می آید این کتاب ویرایش تازه ای را می طلبید و لازم بود برخی واژه ها تغییر کند و زبان روان تر شود.
رولد دال بازی های زبانی ویژه ای دارد که مانند زبان قصه گویی است و من اکنون پس از ترجمه چندین اثر او و علاقه ی خاصی که به داستان هایش پیدا کره ام به نظرم آمد که دوباره آن را ویرایش کنم. آدم ها توی کار است که کار یاد می گیرند و من هم در ترجمه آثار او تجربه های جدیدی پیدا کردم.
- چرا ترجمه در حوزهی ادبیات کودک و نوجوان را انتخاب کردهاید؟
من در دانشگاه، مترجمی کتاب های بزرگسال به زبان انگلیسی را آموختم. اما چند سالی که در ایرلند زندگی کردم سبب آشنایی من با ادبیات کودکان شد در آن جا مرتب کتاب می خواندم و برای خودم ترجمه می کردم. زمانی که به ایران برگشتم دوستی ایرلندی کتاب "زیر درخت زالزالک" را برایم فرستاد. آن را خواندم و خیلی از آن خوشم آمد. با دوستی مترجم درایران مشورت کردم. او مرا به دلیل موضوع قحطی و گرسنگی که کتاب داشت منصرف کرد. اما همسرم مشوق من شد. در آن زمان آقای کیائیان مسئول نشر چشمه نیز مرا تشویق کرد و به شورای کتاب کودک نزد خانم میر هادی فرستاد. آشنایی با شورا سبب شد من این کتاب را ترجمه کنم. تشویق های زنده یاد خانم راعی و همراهی همیشگی ایشان با من و به خاطر بچه های خودم و بچه های دیگر که نیاز به کتاب خوب داشتند به حوزه ی ادبیات کودکان کشیده شدم.
- بفرمایید تاکنون چند کتاب ترجمه کردهاید و بیشتر کتابهای شما ویژهی کودک هستند یا نوجوان؟
من حدود ۵۲ کتاب ترجمه کرده ام که بیشتر آن ها مناسب نوجوانان است. سال های آخر دبستان و راهنمایی. من روحیه ی کتاب نوجوان را بیشتر در خود می بینیم. من اوج و فرود در داستان را دوست دارم و این در کتاب کودک کمتر دیده می شود. این تجربه را از شورای کتاب کودک کسب کردم. شورا مثل یک دانشگاه است اما مهندس و دکتر تربیت نمی کند، بلکه کانال و راه را به شما نشان می دهد. علاقه مندی و پی گیری می کند. زمانی که کارگاه آشنایی با ادبیات در ۱۳۷۳ را در شورا می گذراندم آشنایی با ادبیات را تجربه کردم، و فهمیدم روحیه من با نوجوان ارتباط بیشتری دارد تا کودک. ضمناً چون به عنوان مشاور کتاب و معلم کتابخوانی در یکی از مدارس دخترانه دولتی کار می کنم، کار با نوجوان تجربه های مرا افزایش می دهد. کلاس کتابخوانی در این مدرسه برای سال اول راهنمایی است و کلاس های داستان نویسی برای سال اول و دوم و سوم راهنمایی.
- چگونه کتابها را برای ترجمه انتخاب میکنید؟
نجف خانی: قبلا که خانه ترجمه بر پا بود (یاد آقای ابراهیمی الوند که در این کار زحمت فراوان کشیدند گرامی باد) از خانه ترجمه استفاده می کردم. اینترنت در حال حاضر خیلی می تواند به انتخاب کتاب کمک کند. من به سایت های خارجی مراجعه می کنم و مطالعه می کنم. در سفرهایی که به خارج از ایران می روم بیشتر وقت من در فروشگاه های کتاب می گذرد و نویسنده های جدید را از بین آنها انتخاب می کنم. در برخی از فروشگاه ها، کتاب فروش خودش یک بررس است و به خوبی به کتاب احاطه دارد و کمک بزرگی به خریدار می کند. من ابتدا کتاب را با نگاه مخاطب مورد نظر می خوانم و سپس ترجمه را شروع می کنم. زیاد هم دنبال کتاب جایزه گرفته نیستم بلکه محتوا برایم مهم است.
- در حال حاضر چه کتابی در دست ترجمه یا زیر چاپ دارید و چرا آن را انتخاب کردهاید؟
یک مجموعه ۵ جلدی است به نام "فروشگاه جادویی" از "بروس کاویل" یک نویسنده ی آمریکایی. داستان فضایی فانتزی، وهم آلود و طنز دارد. مسایل روانشناسی را خوب مطرح می کند. علت انتخاب آن این بود که از سبک کار خوشم آمد. توصیفات اضافه ندارد و داستان خسته کننده نیست بلکه پر کشش و جذاب است.
- به کدام نویسنده بیشتر علاقه دارید؟
رولد دال که جای خود را دارد. احساس می کنم بخشی از وجود من است. اما آثار گیلیان رابین اشتاین را به خاطر پرداختن به مسایل روانشناسی و جامعه شناسی خیلی می پسندم. او برای حل مسایل روان کاوی از وسایل علمی استفاده می کند و با ضرباهنگ مناسب کودک کار می کند. از آثار او "شیاطین فضا" و "نمایشی در کهکشان" را ترجمه کرده ام.
- از کدام نویسنده کتاب بیشتری ترجمه کردهاید؟
من ۵۲ کتاب ترجمه کرده ام که ۱۶ تا از آن "امیلی رودا" بود و حدود ۱۳ اثر از رولد دال.
رولد دال یک نابغه است. "ماتیلدا" که من مجدداً آن را ویرایش کردم خود رولد دال است یک نابغه استثنایی. اما گاهی زبان فارسی جواب عبارت ها و واژه های خاص او را نمی دهد.
و اما "امیلی رودا" که من به او علاقه ی خاصی دارم و از دانش این زن در حیرت هستم یک نویسنده ی نوجوان نویس است. او در حوزه ی افسانه – اسطوره کار می کند و کاملاً نوجوان و روحیات او را می شناسد.
داستان هایش مانند یک گیم (game) و بازی است. مرحله به مرحله با ذهن مخاطب بازی می کند تا سرانجام راه حل را پیدا کند و پایان پیروزمندانه دارد. شخصیت در داستان های امیلی رودا هم پا با نوجوان عصر حاضر است. به ویژه شخصیت های قهرمان کاملاً مثل شخصیت های عصر حاضراند.
- بیشتر به آثار کلاسیک میپردازید یا مدرن؟
کار مدرن را ترجیح می دهم. "قصر افسون شده" از آثار کلاسیک بود که من ترجمه کردم. هنوز این آثار خواننده دارد اما کمتر است. بچه ها این روزگار، فضاسازی های طولانی را نمی پذیرند. کتاب کلاسیک فضاهای قشنگ و توصیف های زیبا دارد. طول و تفسیر هم دارد که بچه ها نمی پسندند.
- به کدام کتابتان بیشتر علاقه دارید؟
هر کتابی یک نکته ی خاصی دارد اما کتاب "دوست یا دشمن" اثر مایکل مددپورگو نشر آفرینگان را خیلی دوست دارم. فضای کتاب فضای رئال جنگ جهانی است. این کتاب برای ما و بچه های ما که تجربه ی جنگ داشته اند می تواند بسیار مفید باشد. در زمان بمباران لندن بچه ها را از لندن تخلیه می کنند و به جای دیگری می برند و به خانواده ها می سپرند تا بچه ها صدمه روحی نبینند. ما می توانستیم با خواندن این کتاب برای جنگ خودمان تجربه کسب کنیم. کتاب ممکن است شاهکاری نباشد که جایزه برده باشد اما درونمایه کتاب فرا مرزی است و حرف برای گفتن دارد.
کتاب هایی که من با آنها خیلی خندیده ام مجموعه ۶ جلدی "جودی ها" اثر "مگان مک دونالد" آمریکایی هستند که من ۵ جلد آن را ترجمه کرده ام. این مجموعه علاوه بر طنز کارکرد تربیتی دارد و می تواند به معلم ها ایده های خوبی بدهد. متن زیباست و بازی های زبانی ویژه ای دارد.
در مجموعه "دلتوراها" که وقت مرا زیاد گرفت قلم من با "امیلی رودا" تند می شد و کند می شد. اگر کاری داشتم که باید از ترجمه دست می کشیدم دلم می خواست شخصیت ها را به جای امنی برسانم تا در امان باشند بعد به سرکار دیگری بروم. خیلی معماهای مطرح شده در کتاب توسط "امیلی رودا" از لحاظ ترجمه سخت بود اما من راضی هستم.
- بیشتر داستان واقعی ترجمه میکنید یا فانتزی؟
من عاشق فانتزی هستم. تخیل را خیلی دوست دارم. تخیل های عجیب و غریب را بیشتر. البته تخیلی که روی پایه های منطقی استوار باشد. دلم می خواهد حیرتی که من از تخیل در داستان ها نصیبم می شود عیناً به مخاطب منتقل کنم.
- برای کتاب خوان کردن بچهها چه توصیههایی به خانوادهها دارید؟
متاسفانه خانواده ها از کتاب خوانی بچه ها استقبال نمی کنند. تنها درس و توجه به درس مهم است. در حالی که تجربه هایی که بچه ها از داستان می آموزند از درس بیشتر است. اگر خانواده خودش کتاب خوان باشد کودک هم کتاب خوان می شود (در غیر این صورت بسیار مشکل است. اما بعد از خانواده، وظیفه مدرسه سنگین است. مدرسه وظیفه دارد کلاس های کتاب خوانی بگذارد. تا خانواده هایی را که آگاه نیستند متوجه کند. تجربه ها و شیوه های کتاب خوانی باید در آموزش و پرورش نهادینه شود. تجربه های من در معرفی کتاب و برگزاری ساعت های کتاب خوانی در کلاس نشان می دهد کار تیمی کتاب خوانی موفق تر از کار فردی بوده است. روش های گوناگون، ضرب آهنگ صدا و چهره های متفاوت، توجه دانش آموز را به کتاب و کتابخوانی بیشتر جلب می کند در کشورهای دیگر زنگ اول کلاس برای کتاب خوانی است تا کاملاً تفریحی و انرژی دهنده برای زنگ های جدی درس های سخت باشد.
پس قدم اول در آموزش و پرورش اختصاص ساعت هایی به کلاس کتاب خوانی و اما قدم دوم داشتن کتابدارهای حرفه ای است که فقط نگهبان کتاب و کتابخانه نباشند بلکه مشاور کتاب باشند. در برخی کشورها، کتابدارها خودشان بررس و داور کتاب اند و شناخت کامل از محتوی کتاب ها دارند.
طرح های بزرگ تحول و خرید کتاب (مثل طرحی که هر سال شهرداری برای کتابخانه مدارس دارد) بسیار خوب است اما درعمل و در اجرا گاهی کتابی برای مدرسه خریداری می شود که نه تنها خواننده نخواهد داشت بلکه فقط جنبه ی نمایشی دارد. در اینجا وظیفه نهادی مثل شورای کتاب کودک سنگین تر است. شورا می تواند در زمان نمایشگاه کتاب، افراد خود را به میان مردم در نمایشگاه بفرستد تا کتاب مناسب برای کودکان و نوجوانان خریداری شود و خانواده ها راهنمایی مناسبی بگیرند.
- به عنوان آخرین سوال مشکلات ترجمه، چاپ و نشر کتاب کودک و نوجوان در چه میبینید؟
ترجمه ی کتاب کودک و نوجوان بسیار مشکل تر از کتاب بزرگسال است. شما در کتاب بزرگسال از اولین فعل و اولین واژه ای که به ذهن تان می رسد می توانید استفاده کنید چون بزرگسال آن را می فهمد اما برای کودک نمی شود، کار بیشتری می طلبد. اما در ایران ادبیات کودکان و نوجوانان به چشم کالای دست دوم نگاه می شود. ناشر سود خودش را می خواهد. هر اشکالی در بازار نشر پیش آید درصد هزینه ی آن را از نویسنده، مترجم و تصویرگر کم می کند. اگر من به عنوان مترجم نپذیرم و "نه" بگویم چون دست زیاد است (البته افراد غیر متخصص هم زیاد هستند) و ادبیات کودک اهمیت زیادی هم ندارد کار به نفر دیگری سپرده می شود حتی افراد غیر حرفه ای.
ما متاسفانه اتحادیه، سندیکا و انجمن برای دفاع ا زحقوق مان نداریم و چون سازمان متحد و منسجمی مدافع ما نیست هر بلایی می تواند سرما بیاید.
البته باید در اینجا یادآوری مهمی بکنیم و آن توجه ناشران حرفه ای قدیمی به مترجمان، نویسندگان و تصویرگران کتاب کودک و نوجوان است و اهمیتی که برای آنان قائل هستند.