داستانک زور و قوت ملا، ملانصرالدین

روزی ملا در مجمعی نشسته بود از غایت مباهات گفت قوت من الحال که پیر شده‌ام با ایام شباب اصلا تفاوت ننموده گفتند از کجا دانستی گفت بواسطه اینکه در خانه ما هاون سنگی بسیار بزرگی است که در ایام جوانی نمی‌توانستم حرکت بدهم والحال هم که پیر شده‌ام نمی‌توانم پس معلوم شد که قوت من تفاوتی ننموده است.

Submitted by skyfa on