از متلها چه یاد گرفته و در یاد داریم؟ چرا این ترانهها هنوز در ذهن ما جاری هستند؟ گویی با هر بار خواندنشان دوباره کودک میشویم و بازی بدهبستان را تمرین میکنیم؛ چیزی به زمین میدهیم و زمین چیزی به ما. طبیعت بخشنده است، پاسخ میدهد. آب بدهی سبز میشود و رویاننده، خوراک بزی را میدهد و بزی شیر به تو. در نهایت به زمین وابستهایم و به دستان یکدیگر تا آب و نان از خاتونان بستانیم و دوان دوان چرخ زندگی را بچرخانیم. ما ساخت این متل را از همان کودکی با شنیدن و تکرارش بلد شدیم؛ داد و ستد. این ترانهها برای آموزش مفاهیم سروده نمیشدند، گفتار آهنگینی بودند برای بازی با کودک و آرامکردنش و حرف در دهن کودک میگذاشتند، واژه واژه و نرمنرم.
متلها و ترانهمتلها گونهای از ادبیات شفاهیاند که از دوران کهن به جای مانده. «متل افسانه کوتاهی است که روایتی را به شکل آهنگین یا ساده بیان میکند و برخلاف افسانه که شنوندگان عام دارد، مخاطبان آن تنها کودکان هستند[1].» در ساخت متل، ادبیات و بازی درهمآمیخته و بنا بر کتاب «تاریخ ادبیات کودکان» یکی از روشهای شناخت متل از افسانه نقش برجسته عنصر بازی در ساختار متل است.
خرید مجموعه تاریخ ادبیات کودکان ایران
بسیاری از ما هنوز ترانهمتلهایی را که در کودکی شنیدهایم به خاطر میآوریم: دویدم و دویدم، لیلی لیلی حوضک، خورشیدخانم آفتاب کن، جمجمک برگ خزون و ...
این ترانهمتلها در ذهن ما نقش بستهاند، بر زبانمان جاری شدهاند و از نخستین گنجینههای زبانآموزی ما بودهاند.
زبان آهنگین ترانه کودک را به خود میکشید، ساخت دوری یا تکرارشونده آن او را همدم ترانه میکرد و کودک کمکم با ترانه دم میگرفت و همراه میشد و از بازیگوشی و بازیگونگی در روایت متل لذت میبرد. نقشآفرینان ترانهمتلها برگرفته از محیط زندگی کودک بودند؛ از پرندگان گرفته تا گربه و موش و بز و الاغ ...که در محیط زندگی کودک روزگار گذشته وجود داشت. درخت و باغ و آب و آفتاب و مهتاب، طبیعت در ترانهمتل حضور داشت.
محمدهادی محمدی، نویسنده و پژوهشگر نامآشنا در ادبیات کودکان، تا به حال چندین ترانهمتل را بازآفریده. در این بازآفرینیها هم اندرونه ترانه را مناسب کودکان کرده، مانند ترانهمتل «رفتم به باغی» که در روایت کهن رنگی از خشونت داشت، در نسخه شفاهی این متل سر کلاغ بریده میشد و قطرههای خونش میچکید، هم به روایت و ساختار ترانهمتل اندیشیده. در این جستار نگاهی اجمالی میکنیم به ویژگیهای اساسی بازآفرینیهای او یعنی کامل کردن ساخت روایی متل و مناسبسازی اندرونه برای کودکان و نگاهی نزدیکتر به دو کتاب «هاجستم واجستم» و «لیلی لیلی حوضک».
کامل کردن ساخت روایی
در بیشتر بازنویسیهای ترانهمتلها عنصر روایت نادیده گرفته شده. در این بازنویسیها وجه شفاهی متلها هنوز چیره است؛ یعنی بازنویس یا شاعر به تناسب وزن و ضرباهنگ ترانه واژههایی را به قالب ترانه ریخته و واژهها حول وزن مشخصی دور میزنند. محمدی در بازآفرینیهایش کوشیده به متل روایت و ساختار دهد تا کودک خط روایی را دنبال کند و از این راه ساختار متل را بشناسد. او مینویسد: «برخی از این متلها گرچه آغازی درست دارند اما روایت در آنها پایان نمیگیرد یا پریشان شده است. کودک دوست دارد روایتها را در چرخه کامل حس کند و از آنها لذت ببرد.» محمدی در کامل کردن ساخت روایی متل یا پارههای در پیوند با هم ساخته است مانند «لیلی لیلی حوضک» و «گربه دارم چه زرنگ» یا مانند «هاجستم واجستم» ساخت روایی دوری است و روایت را متناسب با محتوای متل به دو بخش تقسیم کرده است.
تافته جدابافته
«گربه دارم چه زرنگ» و «لیلی لیلی حوضک» بندهای در پیوند با هم دارند. در «گربه دارم چه زرنگ» گربه که همگام با وزن نام جایها زرنگ و ملوس و باهوش و براق و خوب و زیبا و خوشادا ست به شهرها، روستاها و جاهای مختلف سفر میکند، میخرد و میفروشد، چیزی سوغات میآورد و با بچهها میجوشد: «گربه دارم چه براق/ میره به شهر نراق/ میآره روغن چراغ/ کارش خرید فروشه/ تو هر کاری میکوشه/ گاهی هم شیر میدوشه/ با بچهها میجوشه.»
هر بند ساخت مشخص و کاملی دارد و متل از دوختن این پارههای در پیوند با هم ساخته شده. در پایان متل هم محمدی گرهای به بافتهاش زده و ساخت روایی را با بیان اندیشهای بسته است: «گربه ما مسافره/ قصهای گفت میخواد بره/ قصه با تو شادی داره/ سفر چه آزادی داره.»
در «لیلی لیلی حوضک» هر بند از زبان مرغک راوی جانمایه خطر و نجات را بازگو میکند؛ جوجه در حوض میافتد، دارکوب در خمره، هدهد در کوزه، کبک در آب... و کسی آنها را از خطر میرهاند و نجاتشان میدهد. در پایان هم با آمدن بند نهایی روایت به تصویر آغاز کتاب برمیگردد، مرغکی روی صحنه، و میگوید این صحنه نمایشی بود که بازیگران آن مرغان بودند و زندگی چیست؟ همین نمایش و خوبی و بخشایش: «این بازیه و نمایشه/ اگه نوره این تابشه/ زندگی چیست/ خوبی و خوشی، بخشایشه.» و روایت بسته میشود.
بازآفرینی محمدی از لیلی حوضک شبیه بافتهای است چند تکه که طرح یکدستی دارد و نقوش گونهگون. هر خردهروایت این متل طرح ساختار کلی را در خود دارد، نقش خود را میزند و قصه دیگری تعریف میکند؛ مثلا کبوتر نامهبری در این دنیای پرخبر خسته میشود میان باغی دربسته نزدیک است بر زمین بیافتد که باغبان میدود و شتابان او را میگیرد و نجات میدهد. تصویر میگوید باغبان با کلاهش کبوتر را گرفته و متن میگوید «باغبان دوید درش کرد.» کبوتر نه مثل پرندگان دیگر متل درون چیزی افتاده. مثل جوجه که در حوض افتاد، هدهد که در کوزه و دارکوب که در خمره، بلکه با افتادن درون چیزی(کلاه) از خطر «درآمده.» باغبان او را از خطر در کرده و بیرون آورده. بند نجات متل و کنش رهانیدن از خطر یکی است؛ چه هدهد را از کوزه درآوری، چه کبوتر را در کلاه بگیری هر دو را از خطر «در کردهای.»
وحدت انداموار
روایت در «هاجستم واجستم» دو بخش شده است؛ در بخش نخست روایت با چرخه کنشهایی تکرارشونده باز میشود، سپس روایت بازشده جمع میشود تا در پایان «کودک خردسال هم آهنگ این ترانهمتل را به جان بگیرد هم از روایتی سرشار از کنش لذت ببرد.» اما همهچیز به شکل طبیعی است، اندرونه و روایت و ساختار با هم هماهنگ و درهمتنیدهاند؛ کودک جستوخیز(هاجست و واجست) میکند، روایت باز و بسته میشود و ساختار فراز و فرود میآید.
در بخش نخست کودک هاجست و واجست کرده، شاد و خندان در حوض نقره پریده و تکتک لباسهایش را در ایوان گذاشته: «کلاه زرزری رو / پیرهن پرپری رو/شلوار دوربری رو/ کفشهای خمرهای رو/ گذاشتم تو ایوون/ خودم تو آب چه خندون.» حالا دیگر بازیگران متل یکییکی از راه میرسند، رو به کودک چیزی میگویند تا نقششان را ایفا کنند که بردن تکهای از لباسهای کودک برای بچه دردانهشان است: «کلاغه اومد غارغار/ تو میکنی آی چه کار؟/ کلاه سرسرت رو/ کلاه
زرزرت رو/ میبرم برای بچهام/ فدای اون کلاغچهام.» روایت در این بخش گسترده و باز میشود، هر یک از نقشآفرینان متل قربانصدقه فرزندش میرود و تکهای از لباس را برای او میبرد.
در بخش دوم متل کودک که بیلباس مانده مادرش را صدا میزند و مادر دواندوان میآید کودک را در آغوش میگیرد و کلاغ و گربه و بز و اردک را تکبهتک فرامیخواند تا لباسهای دلبندش را به او برگردانند؛ اینجا درمحتوا و اندرونه متل، کودک تنگ در آغوش پرمهر مادر جای گرفته، روایت بسته شده و ساختار فرود آمده مانند فرود آمدن جانداران به صحنه روایت برای بازگرداندن لباسها؛ این یعنی تناسب بین محتوا، روایت و ساختار متل. محمدی برای ایجاد این تناسب وهماهنگی وزن را نیز همگام با اندرونه حرکت داده و با آن همآهنگ کرده. وقتی مادر رو به جاندران فریاد میزند که لباسها را بیاورند وزن تغییر میکند و شبیه به گفتار پرمهر مادر میشود که هم رو به سوی کودک دارد هم رو به جاندران. مادر جانداران دیگر را با همان لحن و زبانی که با کودکش حرف میزند فرامیخواند. این لحن در گزینش واژگان پیداست: اردکه، کلاغه، بزه. این لحن گفتاری به ترانه حالت اجرایی و نمایشی میدهد: «مامانی اومد دووندووون/ وای چه نگاهش مهربون/ بوسید منو با دل و جون/ رو به اونا فریادزنون: / کلاغه بیار کلاه زرزرش رو/ گربه بیار پیرهن پرپرش رو/ بزه بیار شلوار دوربرش رو/ اردکه بیار کفش خمرهایش رو.» از طرفی صحنه بازگرداندن لباسها مانند بخش نخست متل گسترده نیست، جانداران بدون چکوچانه لباسها را میآورند و روایت شتابان جمع میشود تا خاطر کودک را آسوده کند که لباسها همگی بازگردانده شدهاند تکرار واژه «آورد» در این بخش مانند این است که مادر به کودک بگوید نگران نباش! دیدی چه زود همه را آوردند؟: «کلاغه آورد کلاه زرزری رو/ گربهه آورد پیرهن پرپری رو/ بزه آورد شلوار دوربری رو/ اردکه آورد کفشهای خمرهای رو»
کیش مهر
مهر و بازی و شادمانی در اندرونه متل جاری است: مهر میان کودک و مادرش، مهر جانداران دیگر به دردانههایشان و بازی بردن و بازآوردن لباسها.
ویژگی شاخص بازآفرینیهای محمدی دیدن و ایجاد رشتههای مهر و پیوند میان کودک و مادر، کودکان با هم و با جاندران دیگر است. در این سرودهها او به جاندران و طبیعت از سر مهر نگاه میکند: «رفتم به باغی/ دیدم کلاغی/ پراش سیاه بود/ چشماش چه ماه بود.[2]» در این بازآفرینیها خونی ریخته نمیشود حتا اگر دیوی زیر زمین باشد، بلکه عرعر الاغی باغ را بیدار و دیو را به در میکند.
برخی از زبانشناسان مانند رقیه حسن ادعا میکنند در شعر کودک صورت از محتوا برجستهتر است. به باور او «جذابیت شعر کودک برای کودکان به دلیل محتوای شناختی و معنای تجربی آن نیست بلکه به دلیل شکل زبانشناختی شعر است.[3]» دو تن از پژوهشگران به نام گیلز و شی، شش ترانه کودکانه مشهور انگلیسی، مانند «هامپتی دامپتی» و «جک و جیل»، را بررسی کردهاند که در آنها به سر یکی از شخصیتها ضربهای وارد میشود و صدمه میبیند و هیچ اقدامی برای درمان بیمار انجام نمیشود اما کودکان این شعرها را همواره تکرار میکنند و در آنها تعجبی برنمیانگیزد. گویی آنها شعر را برای لذت کلامی و بازیهای زبانی آن میخوانند و محتوای شعر برایشان اهمیتی ندارد. اما به باور نگارنده در این شعرها برای نمونه در ترانه هامپتی دامپتی، شخصیت تخممرغی که از بالای دیوار به زمین میافتد، آسیب یا به قول این پژوهشگران «صدمه مغزی» در قالب بازی و طنز است و ترانه اشارهای به رنج یا در هم شکستن شخصیت نمیکند بلکه میگوید سربازان پادشاه هرچه کردند نتوانستند هامپنی دامپتی را کنار هم بگذراند. یا در یکی از شعرهای کتاب «آنجا که پیادهرو پایان میباید» از شل سیلوراستاین راوی میگوید که ماری دارد او را میبلعد. «بچهها از تجسم این شعر پرتحرک خوششان میآید.[4]» شعرهای سیلوراستاین همراه تصویرهایی است که خود او کشیده. این تصویرها طنز زبان را تقویت میکند، برای نمونه در تصویر این شعر ماری را میبینیم که دهان باز کرده و تا زانوی راوی بالا آمده اما ما از راوی فقط همان پا را میبینیم و تصویر و متن نشانهای از رنج و درد نمیدهند. همهچیز شوخی و بازی است. و این تفاوت دارد با رنگ خشونتی که در برخی از نسخههای شفاهی متلها هست مانند بریدن سر کلاغ و چکیدن خونش در ترانهمتل رفتم به باغی که نه دلیلی دارد و نه در قالب طنز و بازی کلامی است.
ویژگی نمایشی
«هاجستم واجستم» کتابی ست برای خواندن و بازی و اجرا با کودک.بازآفرینی محمدهادی محمدی از این ترانهمتل ویژگی اجرایی و نمایشی دارد. خواندن این کتاب اجرا کردن آن است. در این کتاب چند صدا هست: صدای کودک، صدای مادر و صدای جانداران دیگر. هنگام خواندن این کتاب متناسب با تغییر لحن ترانه و صدای نقشآفرینان لحن خود را تغییر میدهید و گفتار را اجرا میکنید. خواندن این کتاب فعالیتی مشترک بین شما و کودک است.
اجرای قصهگویی نمایشی «هاجستم واجستم» در موزه کودکی ایرانک
بندهای شکسته
لیلی حوضک متلی است که کارکرد زبانی و کارکرد بازی انگشتی دارد. مادر دست کودک را میگرفت و با انگشت نقش حوضی را کف دست کودک میکشید و همزمان با نقاشی حوض کف دست کودک میخواند: لیلی لیلی حوضک/ جوجه اومد آب بخوره افتاد تو حوضک.
چند نسخه از این ترانهمتل به جا مانده که ویژگی شفاهی متلها در آنها مشهود است. در این نسخهها یا روایت کامل و منسجم نیست یا کارکرد بازی انگشتی چیره است و ماجرای افتادن جوجه در حوض همان ابتدا رها میشود.
در نسخهای که به خاطر دارم بعد از کشیدن نقش حوض و افتادن جوجه در آب، انگشتها شخصیت میشدند، زبان باز میکردند و با هم حرف میزدند. مادر سر انگشت کوچک دستم را میگرفت، تکان میداد، انگار که سرانگشتم دارد حرف میزند، و از زبان او میخواند: «این میگه بریم دزدی» بعد سرانگشت کناری را و به این ترتیب یکییکی انگشتها را میگرفت تکان میداد و گفتوگویی بینشان شکل میگرفت «اینمیگه چی بدزدیم؟/ این میگه تشت طلا بدزدیم/ مگه از خدا نمیترسی؟» تا به انگشت شست میرسید که قرار بود بین انگشتها از همه کلهگندهتر و نترستر باشد! و از زبان او پاسخ میداد: «منمن کلهگنده.» نه میدانستم تشت طلا چیست و نه میفهمیدم سروکله دزدی از کجا پیدا شد، تنها از کشیدن نقش حوض کف دستم، آوای لیلی لیلی و بازی با انگشتها لذت میبردم. لمس دست و انگشتان پیوندی عاطفی ایجاد میکرد و برای کودک خوشایند بود. اما این نسخه از متل، روایت منسجمی نداشت و انگار جوجه در آب به حال خود رها میشد. محمدی از درون بندهای شکسته این متل روایتی تازه و کامل آفریده.
زنجیره روایی
محمدی میداند همانگونه که حوض در معماری سنتی ایرانی قلب و میان (حیاط)خانه بود، افتادن در حوض، هسته این متل را میسازد. «در خانه ایرانی یک حوض در میان، و اگر فضا بود، چهار باغچه در چهار گوشه آن بود. مرغها و جوجهها هم در میان این باغچهها بودند و جوجهای که میخواهد نوک بر آب حوض بزند و در آن میافتد.»جانمایه این متل خطر و نجات است. او حول این درونمایه روایت تازه، منسجم و کاملی ساخته و پرداخته. محمدی در بازآفرینی لیلی حوضک صحنه نمایشی ساخته که راوی آن مرغکی است که خردهروایتهایی از پرندگان دیگر تعریف میکند: جوجه در حوضک میافتد، دارکوب در خمره، هدهد در کوزه، کبک در آب، کبوتر در باغ، کلاغ زیر دروازه و... یکی میخواهد آب بخورد، یکی نان، یکی بازیگوش است، یکی خسته، یکی میخواهد عکس ماه را در آب بگیرد و یکی «چوبهاش نبود اندازه»... این زنجیره روایی را میتوان ادامه داد؟ بله اگر مثل نویسنده اندرونه نجات را در هر خردهروایت بگنجانید، به شیرینی تکرار کنید، با بوسه و ناز و نوازش مرغکی را از خطر برهانید و با مهر و بازی دانهاش دهید: «خیاط دوید درش کرد/ ماچی بر سرش کرد/ هدهد ناز بر پرش کرد/ درش و سرش/ سرش و پرش/ دونه بذار دور و برش.»
در این بازآفرینی نه جوجه در آب و روایت نیمهکاره به حال خود رها میشود، نه خبری از فکر دزدی و ماجرای بیربط هست.
به قامت کودک
با اینکه متلها برای کودکان خوانده و سروده میشدند اما اندرونه برخی از متلها مناسب کودک و به قامتاش اندازه نیست. محمدی در بازآفرینی لیلی حوضک به نیاز عاطفی کودک اندیشیده، مهر و نوازش و نشاط را در بند نجات هر مرغک گنجانده و تکرار کرده. او در این بازآفرینی دو چهره تهدید و نجات زندگی را به نرمی به کودک نشان میدهد «تا به کودک یادآوری کند همیشه کسی هست که جوجهات یا خود تو را از تهدید رهایی بخشد. ریتم زندگی این است با آن همراه شو.» تکرار بند نجات در بخش پایانی هر خردهروایت به کودک اطمینان خاطر میدهد و خطر را در متل به بازی تبدیل میکند؛ چه از حواسپرتی و تشنگی در حوض بیافتی، چه از بازیگوشی در کوزه، چه از خستگی بر زمین و چه از شیدایی در آبگیر، کسی همان نزدیکی هست که درت بیاورد، در آغوش پرمهرش جایت دهد و خوراکت تا نگرانی از تنت در رود.
ضرباهنگ بند نجات متل هم تند است و شتابان و با نشاط تا خاطر کودک را آسوده کند که پرنده زود نجات یافت و خطر جدی نبود.
نویسنده بند بند این متل را متناسب با هر قصه و خردهروایت اندازه زده و کوتاه و بلند کرده. مثلا دارکوب هم مانند جوجه که دنبال آب بود، میخواهد نان بخورد و در خمره(نان) میافتد: «دارکوب اومد نون بخوره/ افتاد تو خمره.» همانقدر کوتاه و ساده و هماندازه.
وقتی با کودک خردسال حرف میزنیم لحن و آهنگ کلام ما متفاوت است با زمانی که با بزرگسالی چون خودمان سخن میگوییم. به این نوع گفتار در اصطلاح babytalk یا گفتار کودکانه میگویند. «گفتار کودکانه اغلب سادهشده، پرتکرار، آهنگین، اغراقشده و ظریفکاریشده است، به طوری که بتواند توجه کودک را به خود جلب کند و پیوند وی را با گوینده برقرار کند.[5]»
هنگام سخن گفتن با کودک واژهها را مثل غذای کودک نرم میکنیم، و لحن را ملایم؛ جوجه جوجو میشود، کلاغ کلاغه. محمدی در این بازآفرینی برخی واژگان را شکسته، لحن را به زبان گفتوگو با کودک و نحو را به گفتار نزدیک کرده: «کبکه اومد بخوابه/ دید عکس ماه تو آبه.»
خاصیت آیینگی
بین تصویرها و متن کتاب «لیلی لیلی حوضک» هم هماهنگی هست. کلو چیز، تصویرگر، میگوید: در مورد شعر حواس تصویرگر باید خیلی جمع باشد و دقت کند.[...] هدف اصلی درآوردن جادو و خیال نهفته در واژگان است.[6]» و این کاری است که سلیمه باباخان در به تصویرکشیدن تخیل نهفته در متن ترانه «لیلی لیلی حوضک» کرده. تصویرهای او آنقدر با متن هماهنگ است که انگار شاعر تصویرهای تصویرگر را به شعر ترجمه کرده یا تصویرگر گستره ذهن شاعر را خوانده و به زبان تصویر برگردانده. این هماهنگی از همان صفحه نخست کتاب آغاز میشود: مرغک روی صحنه است، پشت میکروفونی ایستاده تا برایمان روایت کند و پرندگان دیگر را میبینیم که هنور پشت پردهاند و از لای آن سرک کشیدهاند و منتظر نوبت روایت قصهشان هستند. نوری بر مرغک راوی و جوجه بازیگوشی افتاده که اول از همه به صحنه آمده و کلهملق میزند و هنرنمایی میکند. انگار تصویر دارد زودتر نفر اول این متل را معرفی میکند و همان ابتدا با نشان دادن پرندگان دیگر از لای پرده میگوید «این بازیه و نمایشه/اگه نوره این تابشه» ما همراه کودک به صحنه این نمایش دعوت شدهایم تا به چشم ببینیم و بخوانیم: «زندگی چیست؟/ خوبی و خوشی، بخشایشه»
از آنجا که مرغک راوی متل است در بیشتر تصویرها در گوشه و کناری حاضر است؛ مثلا در قصه هدهد، مرغک جلوی آینه ایستاده و لباس تازهاش را در تنش برانداز میکند. تصویر میگوید او راوی است چون در قصه هر پرنده حاضر بوده و با چشم خودش دیده و متن میگوید چون او راوی است در همه تصویرها حضور دارد. تصویر و متن یکدیگر را بازمیتابانند. گویی متن در آینه تصویر افتاده.
در قصه افتادن کبک در آب، که خیالانگیزتین بخش متل است، تصویرگر با انتخاب زاویه دید قاب چشمنوازی را خلق کرده. گوزن(جنگلبان) کبک را بر پشت خودش سوار کرده و از میان رود میگذرد. بیننده از بالا به این صحنه نگاه میکند و عبور
گوزن را در میانه رود میبیند.
یک حرف و دو حرف بر زبانم
«ترانهمتلها از جنبه خاستگاه و تاریخ و فرهنگ تنها برای سرگرم کردن کودکان ساخته نشدهاند. این روایتها در هر زبان بخشی از کارکردهای زبان گفتاری مانند ریتم و لحن و سبکهای آوایی زبان را به کودکان خردسال آموزش میدهند.»[7]
محمدی میگوید خواندن ترانهمتلها با کودکان میتواند به بهبود لکنت زبان در خرسالان، که ریشه و منشا سرریز واژگانی دارد، کمک کند «بازگویی روایتهای متلها میتواند در کاهش لکنتهای زبانی که برآمده از وضعیت انفجاری زبانآموزی در دوره سنی دو تا سه سهسالگی است به کودکان کمک شایانی کند. وقتیکه چنین کودکانی متل را حفظ میکنند و در حافظه خود نگه میدارند هر بار با بازنمایی یا اجرای آن هم در وجه گفتاری زبان چیرگی و مهارت بیشتری به دست میآورند و هم اینکه در اجرای نمایشی خجالت و کمرویی را کنار میگذارند. همچنین تکرار واجها و هجاها و قافیهها به کودکانی که مشکل لکنت در دوره رشد زبانی دارند، کمک میکند از راههای غیرکلینیکی بتوانند زودتر بر این اختلال و پریشانی چیره شوند.[8]»
رشته تماشا
کتاب «لیلی لیلی حوضک» رشتههای زیادی برای گفتوگو و تماشا بر دست و چشم شما و کودک میگذارد. به تصویرها نگاه کنید و درباره مشاغل با کودک گفتوگو کنید، روی ابزارها انگشت بگذارید و به کودک بگویید چه استفادهای دارد و به چه درد میخورد. بعد از چند بار خواندن ترانه کودک با شما همراه میشود و بند نجات را از بر میکند. در بخشهای دیگر متل هم از تصویرها کمک بگیرید و از کودک بخواهید با نگاه به تصویرها ترانه را بخواند. مهم نیست تمام واژهها را درست به خاطر سپرده باشد، نکته مهم درک ارتباط بین متن و تصویر و فهم روایت متل است.
سخن آخر
بازآفرینیهای محمدهادی محمدی از ترانهمتلها راهنمایی است برای شاعران و دوستداران و پژوهندگان ادبیات کودک. در بازآفرینی متلها نبایست نقش و تاثیرشان را در گسترش دایره واژگان کودک دست کم گرفت. محمدی در بازآفرینیهایش ساخت روایی متل را کامل کرده و اندرونه را متناسب با درک و نیاز عاطفی کودک ساخته و پرداخته؛ به گونهای که هنگام خواندن پیوند عاطفی میان مادر و کودک دوباره به یادآورده و ایجاد میشود.
[1] . تاریخ ادبیات کودکان. محمدهادی محمدی و زهره قایینی. جلد اول. ص 52
[2]. رفتم به باغی، محمدهادی محمدی، انتشارات موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان.
[3] . شعر کودکانه و پیدایش زیباییشناسی کلامی در کودکان، محمدعلی حقشناس و همکاران، فصلنامه پژوهشهای ادبی، بهار 88.
[4] . شناخت ادبیات کودکان: گونهها و کاربردها،، دونا نورتن، ترجمه منصوره راعی و دیگران، جلد 1، نشر قلمرو.
[5] . بوطیقای شناختی گفتار کودکانه و قابلیت بوطیقایی لالاییها، شایستهسادات موسوی، مطالعات ادبیات کودک دانشگاه شیراز، پاییز و زمستان 99.
[6] . تصویرگری کتابهای کودک، مارتین سالزبری، ترجمه شقایق قندهاری، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.