۱۹ اردیبهشتماه زادروز جبار باغچهبان آموزشگر خلاق و توانمند کودکان ، نمایشنامهنویس و پایهگذار آموزش ناشنوایان در ایران است. موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان در مجموعه کتابهای تاریخ ادبیات کودکان ایران درباره زندگی و تلاشهای او درزمینهٔ آموزشوپرورش و ادبیات کودکان ایران پژوهشی گستره انجام داده است که در جلدهای گوناگون تاریخ ادبیات کودکان منتشر شده است. گفتار زیر بخشی از این پژوهش است که به مناسبت زادروز باغچهبان فرزانه طاهری قندهاری سرپرست کتابخانه پژوهشی موسسه گردآوری کرده است.
جبار عسگرزاده در سال ١٢٩٨خورشیدی زمانی که حدوداً ٣۴ ساله بود با کاروان آوارگان آخرین سالهای جنگ جهانی اول پس از پشت سر گذاشتن دشواریهای بسیار و بیماریهای سخت از راه جلفا به ایران آمد و وارد مرند شد.
عسگرزاده جوان، فرزند یک معمار و شیرینیپز بود. که به سبب سختگیری پدرش نتوانست به مدرسه راه یابد. اما پدرش به گفته او خیلی خوشصحبت بود.
خرید کتاب روشنگران تاریکی - خودنوشتهای جبار باغچهبان و همسرش
اغلب قصههایی که میگفت قصههایی بودند از قبیل امیرارسلان، کوراوغلی، نوشآفرین و قصههای حماسی گاهی هم از اسکندرنامه یا شاهنامه قصههایی میگفت... شبهایی که پس از دکان قنادی، برای نقالی به قهوهخانه میرفت جبار هم برای گوش دادن با او میرفت. به غیر از این، دوران آموزش او در مسجدها گذشت. نزد ١ روحانی به آموختن قرآن پرداخت و سپس زبان فارسی را فراگرفت. از ١۵ سالگی درس و مشق را رها کرد و همچون پدر به کار معماری و شیرینیپزی پرداخت. در همین دوره، به دخترانی که تشنه آموختن و یادگرفتن بودند، در خانههایشان آموزش میداد. در سال ١٢٨۴ در هنگامه درگیریهای ارمنیان و مسلمانان قفقاز، به سبب هواخواهی از مسلمانان به زندان افتاد. در آنجا، مجله فکاهی ملا نهیب را منتشر کرد. او خبرنگار روزنامه قفقاز و از طنزنویسان و شاعران روزنامه فکاهی ملانصرالدین و مدیر مجله فکاهی لکلک ایروان نیز بود.
با این سابقه فرهنگی باغچهبان وارد ایران و شهر مرند شد، به تبریز، شیراز و تهران آمد و در تمام این سالها در حوزه آموزش کودکان پیشدبستانی، دبستانی و ناشنوایان کار کرد.
او در ابتدا ورودش به ایران در دبستان احمدیه مرند آموزگار شد. بیشتر شاگردان این مدرسه دچار بیماری کچلی و تراخم بودند و او ناچار بود افزون بر آموزش آنها به فکر درمان بیماریشان هم باشد. اداره فرهنگ آذربایجان برای بهرهگیری بیشتر از روش نوی آموزش او، که بازده درخشانی داشت، او را برای کار به تبریز فراخواند. او کار خود را در دبستان دانش تبریز تنها با ده شاگرد در کلاس اول آغاز کرد، عسگرزاده در این مدرسه نیز با پول خود برای کلاس تختهسیاه و چرتکه فراهم کرد. او برای نخستین بار در این مدرسه برنامه ورزش گذاشت و با همکاری همسر خود، صفیه میربابایی، دختران را هم در کلاس ویژه آموزش داد.
در سال ١٣٠٢ طی گفتوگویی با فیوضات رئیس فرهنگ آذربایجان و پس از بازدید از کودکستان ارمنیان در تبریز، کودکستانی در این شهر باز کرد و وارد عرصه آموزش کودکان پیشدبستانی شد.
اما پیش از او نیز سوابق خوب اما کمی در عرصه آموزش کودکان پیشدبستان در ایران وجود داشت. میرزا تقیخان کاشانی با اثرپذیری از سامانه آموزشوپرورش کشورهای اروپایی بهویژه فرانسه، از نخستین کسانی بود که از لزوم بنیادگذاری مهدکودک یا به گفته خودش دارالامان برای اطفال دو تا پنجساله در کتاب «تربیت» که در سال ١٢۶٠ در اصفهان منتشر شد سخن گفت. او مینویسد: دارالامان عمارتی است که برای پذیرائی اطفال از دو تا پنجساله مقرر است، برای آنکه در تمام مدت روز که اقوام و پرستاران اطفال به کسبوکارهای خود مشغولاند، اطفال در آن موضع از گزندها و آفتها محفوظ باشند و در پرستاری آنها مواظبت لایقه به عمل آید. درباره برنامه دارالامانها نیز میگوید: ساعتهای روز را در این مواضع برای کارهای سهل تقسیم کردهاند و اطفال را به کارهای مختصر و به آوازها و بازیهای ساده مشغول میکنند.
اندیشههای میرزا تقی کاشانی درباره بنیادگذاری کودکستان، و بهرهگیری از ابزارهای دیداری و شنیداری در آموزشگاهها، بسیار جلوتر از زمان خود بود و اجرای آنها دشوار مینمود، اما انتشار این آموزهها در نشریههای آن زمان، سبب شد تا جامعه آن روز بهویژه فرهنگ دوستان با شیوههای آموزشی جدید و پیشرفته آشنا شوند.
برخی از اندیشمندان آن دوران که خود، بنیانگذار مدرسههای جدید بودند، برای دگرگونی روشهای آموزشی، پیشنهادهای خود را در کتابهای گوناگون منتشر میکردند. میرزا حسن رشدیه ازجمله کسانی بود که چند کتاب روش آموزش و دهها مقاله در نشریات گوناگون، منتشر ساخت و دیگران را به همفکری و همیاری در گزینش روشهای نو آموزشی فراخواند.
اندیشه بنیانگذاری کودکستان مانند برخی دیگر از شیوههای نو در آموزشوپرورش غرب، از روسیه بهویژه سرزمینهای هممرز همچون باکو و تفلیس به ایران راه یافت. وارواره کانانیان در سال ١٢٧٩ش. کودکستانی در جلفای اصفهان بنا نهاد و با الگوبرداری از برنامههای پرورشی کودکستانهای روسیه، به آموزشوپرورش کودکان پیشدبستانی پرداخت. مارگاریت سروریان هم که در تفلیس به دنیا آمده بود در سال ١٢٨٩ کودکستانی در تهران بنیاد گذاشت. شوشانیک خانازاد(یان) نیز که زاده تفلیس بود، در سال ١٢٨٣ به ایران آمد و پس از چندی در شهر تبریز کودکستانی بنیان گذاشت. باغچهبان از پیشگامان آموزش پیش از دبستان در یادنگارهای خود در سال ١٣٠٢ به گفتوگوی خود با رئیس فرهنگ آذربایجان از کودکستان خانازاد(یان) اشاره میکند و مینویسد: «… آقای فیوضات از من پرسیدند که آیا درست است که در ممالک مترقی برای تربیت خردسالان سهچهارساله بنگاههایی وجود دارد. من شنیده بودم که در پایتخت روسیه چنین بنگاههایی وجود دارد ولی به چشم خود ندیده بودم. ایشان گفتند که ارمنیها در تبریز چنین مؤسسهای دارند و اضافه کردند که میخواهند بنگاه مشابهی تأسیس کنند و اینکه آیا من میتوانم ادارهی آن را به عهده بگیرم. به ایشان اطمینان دادم که اگر آن را تأسیس کنند ایشان نادم و من شرمنده نخواهیم شد. فردای آن روز به همراهی آقای فیوضات به کودکستان مرحوم خانزادیان رفتیم. آن بازدید برای من بسیار آموزنده بود. یک هفته طول نکشید که با اقدام آقای فیوضات کودکستانی تأسیس شد. من نام باغچهی اطفال را برای آن پیشنهاد کردم که مقبول افتاد.»
جبار باغچهبان با الهام از دیدگاه فردریک فروبل که نخستین کودکستان را با نام «باغچه کودکان» در آلمان پایه گذاشت، در سال ١٣٠٣ کودکستان باغچه اطفال را در تبریز باز کرد و در ادامه کار خود در سال ١٣٠۶ در کودکستان شیراز و سپس از سال ١٣١١ تا ١٣٢٣ در تهران، برنامههای بسیاری برای آموزش پیشدبستانی تدارک دید و گامبهگام آنها را اجرا کرد. در برنامههای پرورشی و آموزشی باغچهبان برای کودکستانها قصهگویی همراه با تصویر، خواندن شعر و سرود، اجرای نمایشنامه به زبان مادری، نقاشی گروهی، مجسمهسازی، آشنایی با رنگها و نام درختان و دهها کار نو دیگر برای پرورش کودکان پیشدبستان گنجانده شده بود.
در آغاز بنیادگذاری آموزشگاههای ارمنیان، آنها نیز همچون رشدیه و باغچهبان، ... متوجه نبود کتابهای درسی و کتابهای کار با کودکان شده بودند.
در سال ١٢٨۴. آرقوتیان کتاب (باغ کودکان)را برای مربیان مهدکودکها و مادران و پدران درباره آموزش کودکان پیشدبستانی در تفلیس منتشر کرد. در پیشگفتار به اهمیت انتشار این کتاب و آموزش پیشدبستانی و زندگی فروبل بنیانگذار نخستین کودکستان در آلمان اشاره میشود. آموزش بازیهای گوناگون و کارهای دستی، سرود، آواز و قصههای کودکانه از مطالب این کتاب است.
رافائل بادکانیان ١٢٠٩-١٢٧١ آموزگار، نویسنده و شاعر از نخستین کسانی بود که به آموزش کودکان پیشدبستانی پرداخت. او کودکستانی برای کودکان ارمنی بنیاد نهاد و کوشید با نوشتن کتابهای ساده برای این گروه سنی، آنها را با طبیعت و محیط پیرامون خود آشنا کند.
قازاروس آقایان ١٢١٩- ١٢٩٠. آموزگار، داستانسرا و شاعر کودکان، قصهپردازی بزرگ بود. مخاطبان آقایان، بیشتر کودکان پیشدبستانی بودند. او در آثارش به زندگی کودکان روستایی، بازیهای کودکان و طبیعت توجه بسیار کرده است. بازتاب این رویکرد را در شعرهایش میتوان بهخوبی دید. او در نوشتههایش کوشیده است بدون خسته کردن کودکان به آموزش آنها بپردازد.
ماهنامه هاسِکر از سال ١٢٨۴- ١٢٩۶ش. با هدف آموزش عشق به انسان، کار و سرزمین مادری به کودکان، در تفلیس منتشر میشد. بخش مهمی از این نشریه ویژه ادبیات پیشدبستانی بود. در بخش ادبیات پیشدبستانی مطالبی با درونمایه آموزشی درباره گیاهان و جانوران، با هدف آشنا کردن کودکان با طبیعت به چشم میخورد.
باغچهبان نیز همچون پیشگامان تأسیس کودکستانهای ارمنی در ایران، گام نخست را تولید منابع کار برای این گروه سنی میبیند و در زندگینامه خود مینویسد: در آن زمان هیچگونه وسایل تربیتی برای کودکان از قبیل کارهای دستی، بازی، نمایشنامه، سرود، شعر و قصه و غیره در ایران وجود نداشت. من به ابتکار خودم این وسایل را که مورد نیاز بود به شکلی حتی غنیتر از آنچه که امروز رایج است (دهه ۴٠) با دست و فکر و قلم خودم تهیه کردم. با استفاده از قصههای عامیانه که از بچگی به یاد داشتم برای بچهها نمایشنامه و شعر سرودم و چیستان ساختم. برای کار نمایش ماسک انواع حیوانات و حشرات را تهیه کردم. من بهجرئت و با اطمینان ادعا میکنم که کارهای آن روز من امروز هم قابلرقابت نیست.
اولین مشکل کار در آن روز جواب به این سؤال بود که هدف باغچه اطفال چیست. من جواب این سؤال را یک ماه پس از آغاز به کار پیدا کردم و بهاینترتیب هدف و منظور اصلی از تأسیس باغچه اطفال کمکم از ابهام بیرون آمد و به شکل روشنی در ذهنم نقش بست. مشکلات بعدی تهیهی وسایل رسیدن به هدفها بود. خوشبختانه خاصیت هزارپیشگی من که از هر نوع استعداد نمونهای در من وجود داشت به کمکم آمد. از آن جمله علاوه بر معلمی استعداد شاعری و ذوق نقاشی داشتم، روزنامهنویس بودم، هنرپیشگی میدانستم قناد بودم ... قسمت بزرگی از توانایی خود را در این زمینه مدیون پدرم بودم. بنایی و گچبری و قالب کاری و مجسمهسازی را از او آموخته بودم. مثلاً میتوانستم برای بچهها در قالب موش و زنبور و مرغ طرحهایی بسازم که کودک بتواند هم بهراحتی راه برود و هم مانند خروس لاری بال بزند و بجنگد. دکوراسیون صحنههای نمایش بچهها را نیز خود ترتیب میدادم.
بازیهای بسیاری برای تربیت فکر و پرورش ذهن کودکان از طریق حس باصره و سامعه درست کردم و آوازها و سرودهای بیشماری بهمنظور تربیت کلی کودکان سرودم. برای تربیت صوت و اعضای تکلم کودکان و برای خوب و روشن حرف زدن آنها نیز بازیهای مخصوص درست کرده بودم ورزش و گردش در کوه و صحرا، قصه گفتن، نقل سرگذشت روزانه خود طفل، نقاشی، منبتکاری، کارهای گلی، انواع بافتنی، دوختن و بریدن تصاویر و آلبوم درست کردن، حتی رختشویی و بنایی و خشتزنی از جمله کارهای برنامهام بود.
جبار باغچهبان چهره برجسته ادبیات کودکان در این دوره، در زمینه نمایشنامهنویسی و اجرای نمایش در کانونهای آموزشی کوشا بود. او اجرای نمایش را یکی از بنیانهای مهم آموزش پیشدبستانی میدانست. به همین سبب هنگامیکه در سال ١٣٠٣کودکستان باغچه اطفال در تبریز را بنیان نهاد، دستبهکار نوشتن نمایشنامههای گوناگون شد و به یاری همسرش که با موسیقی آشنا بود، در کودکستان نمایشهای آهنگین اجرا کرد. او تلاش داشت به کمک ادبیات مهارت خردسالان را در استفاده از ۵ حس بینایی، شنوایی، لامسه، چشایی و بویایی بالا برده تا آنها خوب ببینند، خوب بشنوند تا در آینده بتوانند خوب بخوانند.
اولین اثر باغچهبان نمایشنامه خرخر است که با کمک کودکان و مربیان به اجرا درآورد. در سال ١٣٠۶ باغچهبان در شیراز به نوشتن شعر، چیستان و نمایشنامههای گوناگون پرداخت. باغچهبان با نوشتن قطعههای نمایشی برای کودکان پیشدبستان، از دو سو پیشگام به شمار میرود: نخست اینکه با این آثار نام خود را بهعنوان پدر ادبیات نمایشی کودکان در ایران ثبت کرد. دوم آنکه، مواد آموزشی و کمکآموزشی برای کودکان پیشدبستانی پدید آورد و این، اهمیت آثار او را دوچندان میکند.
باغچهبان نمایشنامه خانم خزوک را در اسفندماه سال ١٣٠٧در شیراز منتشر کرد. خانم خزوک داستان سوسکی سیاه است که میخواهد با آقاموشه عروسی کند. نمایشنامه در شش پرده نوشته شده است. مجلس نخست، تکگویی خانم خزوک است که یک شاهی پیدا کرده و نمیداند با آنچه بخرد. مجلس دوم از صحنهای آغاز میشود که خانم خزوک روبان خریده است و در خانه، آینه به دست با خودش حرف میزند. در مجلس سوم گاو، شخصیت دیگر این نمایش، وارد صحنه میشود. گاو میآید که او را به عروسی ببرد. اما پس از پرسش و پاسخ فراوان، خزوک پیشنهاد گاو را نمیپذیرد. در پی او جانوران دیگر همچون غوک و خر و زنبور به صحنه میآیند. پرسش و پاسخها تکرار میشود تا سرانجام در پرده ششم، خزوک میپذیرد که با زنبور به عروسی آقاموشه برود. داستانها و افسانههای تکرارپذیر از سبکهای موفق در ادبیات کودکان خردسال است.
باغچهبان کتاب زندگی کودکان را در شهریور ١٣٠٨ و کتاب گرگ و چوپان را در آبان همین سال در شیراز منتشر کرد. هر دوی این کتابها مصورند.
با انتشار نمایشنامه گرگ و چوپان باغچهبان بهعنوان پیشگام نمایشنامهنویسی برای کودکان پیشدبستانی شناخته شد. نمایشنامه گرگ و چوپان بر پایه یک داستان کهن با درونمایه دشمنی گرگ و گوسفندان نوشته شده است. نویسنده، نخست فضای صحنه را توصیف میکند. تا گرگی به گله نزدیک میشود. سگ و چوپان بهسوی او میروند. یک گرگ دیگر هم از راه میرسد. آنها با سگ گلاویز میشوند. سگ را شکست میدهند و گله را میدرند. اما در پایان نمایشنامه ناگهان چوپان از خواب میپرد و روشن میشود که همه اینها را خواب دیده است. آنچه در این نمایش اهمیت دارد. آمیختن زبان آهنگین و زبان گفتاری است.
جبار باغچهبان بهجز این نمایشنامه، نمایشنامه دیگر به نام پیر و ترب را در سال ١٣١١ نوشت و مصور کرد. پیر و ترب که برگرفته از یک افسانه روسی است، داستان پیرمردی است که میخواهد تربی را که کاشته از دل زمین بیرون بیاورد، اما توانایی این کار را ندارد. خانوادهاش به یاری او میآیند. سرانجام گربه و سگ هم به آنها کمک میکنند و پشت همدیگر را میگیرند تا ترب از خاک درمیآید. نکته قابل توجه در این نمایش همسرایی بازیگران است. باغچهبان این نکته را بهخوبی دریافته است که همسرایی و همخوانی، گیرایی نمایش را دوچندان میکند.