شهر بدون پلاستیک

کتاب «شهر بدون پلاستیک» داستانی است درباره زباله‌های پلاستیکی که یکی از معضلات جدی محیط زیست جهان است.

نوید شخصیت اصلی کتاب «شهر بدون پلاستیک» پسر ۱۱ ساله ای است که در شهرستان کوچکی زندگی می‌کند. پدرش کارگر کارخانه ساخت ظروف یکبارمصرف پلاستیکی است. از طرف شهرداری مسابقه‌ای با موضوع ارائه بهترین و مؤثرترین راهکارهای حفظ محیط زیست برگزرا می‌شودکه جایزه آن لپ‌تاپ است. نوید برای این که صاحب لپ‌تاپ شود به هر دری می‌زند، از چاپ اخطاریه‌های قلابی برای مغازه‌های محله‌شان، تا تشکیل گروه و دسته توی مدرسه برای استفاده نکردن از پلاستیک و ظرف‌های پلاستیکی. حتی دور از چشم پدرش کلی هم برای مصرف نکردن از ظرف‌های یکبار مصرف تبلیغ می‌کند به طوری‌که کارخانه پدرش ورشکست می‌شود. پدرش و خیلی از کارگرهای دیگر بی‌کار و خانه‌نشین می‌شوند. ورشکستگی کارخانه، درست همزمان با اعلام نتایج مسابقه شهرداری است و زمانی است که نوید بیشتر از این که برنده شدن برایش اهمیت داشته باشد حفظ محیط زیست و نجات کره زمین برایش اهمیت پیدا کرده، اما حالا که نوید و دوستانش، گروه سربازان سبز و حافظ محیط زیست را تشکیل داده‌اند، باید به فکر راه چاره‌ای هم برای تعطیلی کارخانه و بی‌کاری کارگرها باشند.....

درباره نویسنده کتاب «شهر بدون پلاستیک»

اولین کتابی را که چهل سال پیش، برایم خواندند، هنوز مو به مو یادم مانده. اسم کتاب مو طلایی و سه خرس بود. جلد صورتی داشت با تصویرهای خوشگل و رنگی. چند سال بعدترش که مدرسه‌ای شدم و خواندن و نوشتن را یاد گرفتم، عشقم شده بود خواندن کتاب‌های قصه‌ای که پر بودند از تصویرهای رنگ رنگی!

آن روزها به این فکر نمی‌کردم که وقتی بزرگ شدم شاید خودم هم نویسنده بشوم. فقط و فقط کتاب می‌خواندم. هرچند خیلی از قصه‌هایی را هم که خوانده بودم الان فراموشم شده، اما امروز که خودم قصه می‌نویسم، تمام آرزویم این است که قصه‌هایم این قدر خوب یاد بچه ها بماند که بتوانند چهل سال بعد برای بچه‌هایشان تعریف کنند....

از دیگر آثار این نویسنده می‌توان کتاب‌ها «تسخیرشدگان جزیره بادیان»، «کی همه چی بلده؟»، «همکاری در یک روز شیری» را نام برد.

 

 

 

 

گزیده‌هایی از کتاب

چه مرضی دارم این همه دروغ می‌گویم، خودم هم نمی‌دانم. هر دفعه هم می‌بینم که یک دروغ تازه یعنی کلی دردسر و دلشوره، اما باز هم به جای این که فکرم را به کار بیندازم و راه درستی پیدا کنم، اولین چیزی که به فکرم می‌رسد، دروغ گفتن است. چاره‌ای ندارم، مجبورم، نمی‌شود مثل بچه آدم گوشی بابا را بگیرم و کارم را انجام بدهم.
این همه دوغی را که وقت ناهار من و سعید به خوردِ بابا داده بودیم، هرکس دیگری خورده بود تا شب بیدار نمی‌شد، اما بابا همچنان سرحال نشسته و چشم از گوشی‌اش برنمی‌دارد. به هزار تا راه دیگر باید فکر می‌کردم.....

تصویرگر
فاطمه قاسمی
سال نشر
۱۳۹۷
نویسنده
بدری مشهدی
نگارنده معرفی کتاب
ویراستار
شیوا حریری
Submitted by editor3 on