آسفالتی ها

عنوان لاتین
Can’t get there from here, 2005‭

«شایدی» بانام اصلی «جس» دختری ۱۵-۱۶ ساله است که بیماری پیسی دارد و تمام بدنش لکه لکه است او که از خانه فرارکرده، فرزند نامشروع مادری معتاد است که در گذشته در سیرک کار می کرده است. مادر که از پس مخارج شایدی و دیگر بچه هایش برنمی آید او را از خانه بیرون می کند و شایدی به خیابان های نیویورک پناه می آورد.

شایدی همراه با «تومورو»، «خرمگس»، «رنگین کمان»، «جواهر» ، «اوجی» و «اشکی» گروهی به نام «آسفالتی ها» را که ۱۲ تا ۲۱ ساله هستند را تشکیل داده اند. هر کدام از آن ها به دلیلی از خانه فرار کرده و به خیابان ها آمده اند و هر یک قربانیان خشونت هستند که اکنون با دزدی، گدایی، روسپی گری، فروش مواد مخدر و ... روزهای خود را سپری می کنند.

نوجوانان بی گناهی که برای به دست آوردن یک روز سرپناه یا یک لقمه نان هرکاری می کنند، اغلب روی روزنامه می خوابند و در روزهای سرد زمستانی در سطل های آشغال آتش روشن می کنند تا خود را گرم کنند. آن ها چاره ی دیگری جز بزهکاری ندارند. اغلب شخصیت های فرعی داستان همچون «بابی» نگهبان کتابخانه نسبت به این بچه ها بدبین و خشن هستند و به دنبال سوء استفاده از آن ها می گردند. اما برخی از بزرگسالان نیز با آن ها مهربان هستند، از جمله «آنتونی» کتابدار و یا برخی از رهگذرانی که به آن ها پول و یا غذا می دهند.

مخاطب همپای آن ها گرسنگی، سختی و درد می کشد و به همین دلیل مخاطبی که آن را زیسته عواقب این گونه زندگی ها را می داند.

کشمکش شخصیت ها با طبیعت، با خود، خانواده، بیماری، فقر و اعتیاد است. داستان دارای اپیزود است و در هر اپیزود یکی از آن ها در پی سرنوشت مرگبار خود از صحنه ی زندگی محو می شوند. اما در نهایت شایدی که سرنوشت دوستانش را می بیند به کمک آنتونی کتابدار سعی می کند به اشکی، تنها باقیمانده ی گروه کمک کند تا به نزد خانواده بازگردد و در نهایت خود نیز تصمیم می گیرد به گروه همزیستی نوجوانان برود و زندگی جدیدی را آغاز کند. داستان بسیار حس برانگیز، عاطفی و در عین حال تلخ است اما منعکس کننده ی واقعیت های جوامع است.

خواندن کتاب برای اولیا، مربیان، خانواده ها و نوجوانان به منظور شناخت دنیای کودکان و نوجوانان و عواقب ناشی از فرار و اعتیاد و عدم تعهد نسبت به فرزندان توصیه می شود.

تاد استراسر متولد ۱۹۵۰ نویسنده ای آمریکایی و تحصیل کرده ی رشته ی ادبیات است. او در دهه ی ۷۰ قرن بیستم خبرنگار بود او اغلب از ناهنجاری های اجتماعی نوشته است.

 از دیگر کتاب های منتشر شده این تاد استراسر:

  • فاجعه در دبیرستان میدل‌تاون با ترجمه‌ی ناصر زاهدی (نشر افق)
  • موج. نویسنده مورتون رو با ترجمه ناصر زاهدی (نشر پیدایش)
  • ک‍م‍ک‌! م‍ن‌ در ج‍س‍م‌ رئ‍ی‍س‌ج‍م‍ه‍ور گ‍ی‍ر اف‍ت‍ادم‌. با ترجمه ل‍ی‍لا ه‍دای‍ت‍ی‌ (موسسه فرهنگی نشر رامین)
گزیده‌هایی از کتاب

تا به ساختمان خالی برسم، دوباره خیس بودم و می‌لرزیدم. از پله‌ها که بالا رفتم، "طاعون" واق واق کرد، ولی بقیه روی زمین یا روی تشک لای پتو و لباس‌های ژنده و تکه پاره‌های ملافه‌ها خواب بودند. دنبال رنگین کمان گشتم، اما نبود. چند تا لباس کهنه، شلوار و پیراهن پاره جمع کردم و از آن‌ها برای خودم لانه‌ای ساختم و تویش خریدم. تقریبا تمام شب قبل دنبال رنگین کمال گشتم، اما او را پیدا نکردم. خیلی نگرانش بودم. ولی با شکم پر از دونات می‌توانستم خوب بخوابم.
_ شایدی بلند شو!
یک نفر شانه‌هایم را تکان داد. چشم‌هایم را باز کردم. نفسم در آن اتاق تاریک مثل ابر بود. هوا خیلی سرد بود. نمی‌توانستم جلوی لرزم را بگیرم، دندان‌هایم را به هم فشار می‌دادم تا به هم نخورند.
اشکی روی من خم شده بود و گفت: «تومورو برای امشب دو تا کارت ورودی مجانی برای کریدل گیر آورده.»
_ چطوری؟
خمیازه کشیدم...

برگردان
ناصری زاهدی
تهیه کننده
الهام چاووشی
سال نشر
‏‫۱۳۹۵
ناشر
نویسنده
Todd Strasser, تاد استراسر
Submitted by editor3 on