کتاب «پسری در برج» داستانی نفسگیر است. در ابتدا فکر میکنیم مشکل ادی تنها مادرش است و این که از خانه بیرون نمیرود یا افسرده شده. اما با آمدن بلاچرها همهچیز در هم پیچیده و ترسناک میشود. ادی در این فضای تنشزا و اضطرابآور یاد میگیرد که برای نجات زندگی خودش و اطرافیانش باید بجنگد.
ادی پسریست که با مادرش در طبقه هفدهم برجی در لندن زندگی میکند. یک روز مادرش به خانه میآید و ادی میبیند صورت مادرش زخمی و خونیست و مدام گریه میکند. از آن روز به بعد مادر ادی دیگر از خانه بیرون نمیرود. به شدت افسرده میشود و فقط میخوابد. ادی مجبور است مسئولیت همه کارهای بیرون و خریدها را به عهده بگیرد و این برایش سخت است. اما بدتر از آن حال مادرش است که روز به روز بد و بدتر میشود. معلوم میشود چند غریبه او را اذیت کردهاند و کتکش زدهاند. اما این مساله تنها مشکل ادی نیست، چرا که به زودی مصیبت بلاچرها شروع میشود. بلاچرها هاگهای سمی خطرناکی هستند که به شکل تودهای شبیه ابری آبیرنگ حرکت میکنند، پی ساختمانها را میخوردند و آنها را واژگون میکنند. همینطور در هوا معلق میشوند با هوایی که آدمها تنفس میکنند، وارد گلوی آنها میشوند و در جا خفهشان میکنند. کمکم همه ساختمانها خراب میشوند و اهالی منطقه آنجا را ترک میکنند. گایه دوست صمیمی ادی در برج روبهرویی زندگی میکند. او به ادی میگوید که آنها هم میخواهند بروند. ادی اما در برج گیر میافتد، چون به هیچ شکلی نمیتواند مادرش را از خانه بیرون بیاورد. بنابراین در را میبندد و با مادرش آن تو میماند. کمی بعد آب و برق خانهشان قطع میشود و ادی هر روز از پنجره میبیند که توده آبی هاگها ساختمانهای بیشتری را نابود میکنند و گیاهان لزج غولپیکری در حال روییدن هستند. وقتی که ذخیره آب ادی و مادرش تمام میشود، یکروز یک دبه آب پشت در خانهشان میبیند و میفهمد کس دیگری در برج هست. او میگردد و سرایدار ساختمان و پیرزنی را که یکی از ساکنان برج است، پیدا میکند. آنها غذای گرم، آب و تجهیزات دارند و با ادی بسیار مهربان هستند. ادی از طرفی نگران دوستش گایه است.
بعد از مدتی ادی میفهمد که پیرمرد سرایدار (اوبی) راهی برای مبارزه با بلاچرها پیدا کرده. نمک. بلاچرها در تماس با نمک میمیرند و اوبی هر روز سر و صورتش را میپوشاند و از پنجره روی توده بلاچرها و جلوی در ساختمان نمک میریزد. نمک ذخیره زمستان برای آب کردن یخهاست. یکروز اوبی به برج روبهرو میرود. چرا که ادی فکر میکند دوستش گایه آنجا گیر افتاده. اما به جای گایه، اودی با مردی غمگین برمیگردد به نام ایوی. معلوم میشود ایوی همسری داشته که مثل مادر ادی بوده و میترسیده از خانه بیرون بیاید. آنها آنجا گیر افتاده بودند. اما در راه که میآمدند همسر ایوی از ترس و وحشت ماسکش را کنده و مرده است.
روزها همینطور میگذرد. دری، پیرزن ساختمان به همراه ادی از بالکن طبقات بالای برج کبوتر شکار میکنند و گوشت تازه میخورند. بلاچرها نمیتوانند به ارتفاع بالا برسند.
اما اتفاق ترسناک میافتد. باران میگیرد و اودی میگوید با وجود باران، نمک کاری نمیتواند بکند و به زودی هاگهای بلاچر وارد برج میشوند.
آنها همگی با هم ادی را تجهیز میکنند تا فرار کند و خودش را نجات دهد. اما درست در لحظه آخر که بلاچرها دارند وارد ساختمان میشوند، یک هلیکوپتر نجات میرسد و ادی به ساختمان برمیگردد. آنها به پشتبام برج میروند و نجات پیدا میکنند.
بعد از آن ماجراها آنها همگی با هم به شهر ساحلیای که گایه رفته میروند و با هم زندگی میکنند. ادی هم همراه گایه به مدرسه جدید میرود.
درباره نویسنده کتاب «پسری در برج»
الی هوـین در نورثهمپتِن انگلستان متولد شد و دوران کودکی و نوجوانیاش را در باکینگِمشِر گذراند. بعد از چند سال فعالیت در زمینه نشر حالا آموزگار است و کتاب «پسری در برج» را هر روز، ساعت پنج صبح، پیش از نشستن روبهروی یک کلاس پر از دانشآموزان پنجسالهاش نوشت. کتاب «پسری در برج» جایزه کتاب سال کالدِردِیل ۲۰۱۵ را دریافت کرده و تا حالا نامزد جایزههای زیادی مثل مدال کارنگی ۲۰۱۵ شده و به لیست نهایی جوایزی مثل جایزه کتاب کودک واترستونز ۲۰۱۵ و جایزه کتاب کودک ساسکس ۲۰۱۶ راه یافته است.
پالی ساکن انگلستان است و با همسرش، دن و گربه پرحرفشان میلو در لندن جنوبی زندگی میکند.
درباره مترجم کتاب «پسری در برج»
مریم عزیزی بهار سال ۱۳۶۲ در مشهد به دنیا آمد. سال ۱۳۸۵ لیسانس شیمی محضش را گرفت و از زمستان ۱۳۸۸ تا دو سال بعد از آن را هم زبان انگلیسی یاد گرفت.
مریم عزیزی سال ۱۳۸۶ نوشتن در ژانر فانتزی را شروع کرد. او مجموعه رمانی ششجلدی به اسم دشت پارسوا برای نوجوانها و جوانها و یک داستان کودک هم به نام «چشم شب» نوشته است. عزیزی کتاب هم ترجمه میکند.
مریم عزیزی در مشهد زندگی میکند، عاشق طبیعت و پیادهروی و موسیقی و کتاب و سینما است، از جن و روح و شبح نمیترسد و از دیوها و اژدهاها و کتابخوانها خیلی خوشش میآید و آنهایی را که کتاب نمیخوانند یا حیوانات را اذیت میکنند، هیچ دوست ندارد.