داستان «ومبرلی نگران» از مجموعه کتاب «محله موشها» درباره نگرانی در کارهای روزانه، غلبه بر نگرانی و انجام کارهای تازه است.
ومبرلی یک موش همیشه نگران است. نگران همه چیز و همه کَس. نگران خانواده، نگران افتادن درخت روی خانه، نگران پیچ و مهرههای سرسره، نگران عروسکش گلبرگ و... بابا و مامان به او میگویند نگران نباشد؛ اما او باز هم نگران است. حالا یک نگرانی بزرگتر هم دارد، کودکستان. اگر معلممان بد اخلاق باشد! اگر بچهها اسمم را مسخره کنند! و هزار اگر دیگر.
ومبرلی با نگرانی به کودکستان میرود، خانم معلم او را به یک نفر دیگر که گوشهای ایستاده معرفی میکند. جوئل درست مثل ومبرلی لباس راه راه پوشیده. آنها به هم سلام میکنند. جوئل و ومبرلی هر دو با عروسک آمدهاند و درباره عروسکهایشان حرف میزنند. همه روز را هم با هم بازی میکنند. در آخر ومبرلی باز هم نگران است؛ اما خیلی کمتر.
کودک در تلاش برای شناخت دنیای خود است. در این راه گاهی مدیریت دلواپسی سخت میشود. داستان «ومبرلی نگران» برای او ابعاد نگرانی را روشن میسازد، در کمکردن اضطراب یاریاش میکند و به او رو در رویی با کارهایش را یاد میدهد، حتی وقتی نگران است.
داستان کتاب «ومبرلی» آسانخوان است. راوی داستان سوم شخص است. در طراحی صفحات گاهی واژهها کوچک و بزرگ آورده شدهاند تا خواندن کتاب جذابتر باشد و بخشی از حس متن به این شکل منتقل شود. نویسنده بهخوبی در بیان انواع نگرانی موفق بوده است و تصویرگر بهخوبی حس نگرانی را در صورت ومبرلی به تصویر کشیده است.
«محله موشها» مجموعه کتابی درباره موشهای مختلف است و چالشها و حسهای آنها را به تصویر میکشد. این مجموعه کتاب به موضوعاتی مانند غلبه بر نگرانی و وابستگی، ارتباطهای نو، امید و پذیرش میپردازد. دیگر جلدهای این مجموعه داستانهای زیر هستند:
«کیف بنفش لیلی» داستان عصبانیت لیلی از آقامعلم است؛ به خاطر این که کیف تازهاش را از او گرفته. او یک کاریکاتور از معلم میکشد و در کیفش میاندازد. وقتی آخر روز وسایلش را پس میگیرد، متوجه یک هدیه میشود. لیلی مسئولیت رفتار ناخوشایندش را میپذیرد و فردای آن از آقا معلم معذرتخواهی میکند.
«یک اسم بینظیر» کریسَنتِمِم است. نام دختر کوچولویی که خیلی از اسمش خوشش میآید. روز اول در کودکستان همه به اسم او میخندند و حال کریسنتمم بسیار گرفته میشود. او دیگر کودکستان را دوست ندارد، تا اینکه معلم موسیقیشان نظر همه را نسبت به اسم او تغییر میدهد. حالا کودکستان برایش دوست داشتنیتر میشود.
«جولیوس بهترین بچه دنیا» برادر تازه به دنیا آمده لیلی است. مامان و بابا خیلی به لیلی محبت میکردند، با این حال او از برادرش خوشش نمیآمد. حتی گاهی دمش را نیشگون میگرفت. یک روز که همه آمده بودند برای دیدن برادرش، دخترعموی او گفت که جولیوس خیلی زشت است. لیلی کاری کرد تا او بلند بگوید که جولیوس بهترین بچه دنیاست. از آن روز به بعد او به نظر همه، حتی لیلی، بهترین بود.
«پتوی دلبند اوئن»از بچگی با اوست. پرزی را همه جا با خود میبرد. حالا که باز شدن مدرسه نزدیک است مامان و بابا نمیدانند چه کنند تا اوئن از پتویش جدا شود. یک روز خانم همسایه درباره پری پتو به آنها میگوید که باعث رسیدن فکری به ذهن مامان میشود. اوئن هم از فکر مامان خوشش میآید.
«روشهای چستری» راههایی برای انجام کارها به روش خود چستر است. دوست او ویلسون هم درست شبیه اوست. حالا تازه واردی به نام لیلی به محلهیشان آمده. آنها به دوستی با او علاقه ندارند، آخر لیلی هم کارها را به روش خودش انجام میدهد. یک روز لیلی با تفنگ آبپاش و لباس مبدل، آن دو را نجات میدهد. همین اتفاق باعث دوستیشان میشود. آنها راه و روششان را به یک دیگر یاد میدهند.
«شیلای شجاع» از هیچ چیز نمیترسد. از تاریکی یا سگهای بزرگ هم نمیترسد. یک روز تصمیم میگیرد از راه تازهای به خانه بیاید، اما خواهرش، لوییز میترسد؛ او هم تنها به راه میافتد. کم کم احساس میکند دیگر هیچ چیز برایش آشنا نیست. حالا احساس ترس میکند. او با شنیدن صداهای وحشتناک، گریهاش میگیرد. ناگهان صدای خواهرش را میشود. لوییز راه خانه را به او نشان میدهد.
«تعطیلات آخر هفته با وندل» داستان تعطیلاتی است که وندل به خانه سوفی میرود. وندل خراب کاریهای زیادی میکند. سوفی که از اول هم دوست نداشت او به خانهاش بیاید، حسابی ناراحت بود. یک روز سوفی تصمیم گرفت درسی خوبی به او بدهد؛ آن روز بهترین روز تعطیلاتشان شد. آنها تازه یاد گرفته بودند باهم بازی کنند. حالا دیگر نمیخواستند ار هم جدا شوند.
«مهمترین روز زندگی لیلی» روز عروسی معلمشان با پرستار مدرسه است. او میخواست از خوشحالی بال در بیاورد، همیشه دوست داشت ساقدوش عروس شود. لی لی بعد از تمرینهای بسیار فهمید که خواهرزاده معلمشان قرار است ساقدوش باشد. او خیلی ناراحت شد. به او گفتند که کمک ساقدوش باشد، اما باز هم خوشحال نبود. در روز عروسی اتفاقی افتاد که همه چیز تغییر کرد.
«کوین هنکس» نویسنده و تصویرگر اهل آمریکا است. او در رشته هنر درس خوانده است و تاکنون جوایز زیادی بهویژه برای تصویرگریهایش دریافت کرده است. او میگوید: «اغلب اوقات اولین تجربه کودکان با هنر از طریق کتابهاست. من همیشه این مسئله را در خاطرم دارم تا فراموش نکنم که باید بهترین کار را برای کودکان خلق کنم. کتابهای دوران کودکی من نقش مهمی در زندگی من داشتند. بدون آنها، نویسنده و هنرمند نمیشدم».
«محبوبه نجف خانی»، مترجم کتاب، دانش آموخته رشته مترجمی زبان انگلیسی است. او از اعضا شورای کتاب کودک و انجمن نویسندگان کودک و نوجوان است. تجربه برگردان دهها کتاب را دارد. جایزههای بسیاری نیز دریافت کرده است.
«ومبرلی نگران» جایزههایی نیز گرفتهاست: کتاب برجسته کودکان به انتخاب انجمن کتابخانهای آمریکا(ALA)، جایزه جادوی خواندن به انتخاب مجله خانواده، بهترین کتاب کودکان به انتخاب ناشران هفتگی، بهترین کتاب کودکان به انتخاب اسکول لایبراری ژورنال.