یادداشتی از عباس جهانگیریان
وضعیت اجتماعی در منطقهی خاورمیانه و کشور ما، به علتهای گوناگون ملتهب است. در این وضعیت، سرانجام آنچه نباید میشد، رخ داد. ویروس کرونا به این التهاب افزود و فضای ترس و ناامنی که این ویروس ایجاد کرده، بیش از همه برای کودکان آسیبزا است.
کودکان به دلیل آسیبپذیر بودنشان، بیش از دیگران به مراقبت نیاز دارند. این روزها، بزرگترها، چه در خانه، چه در مدرسه و کوچه، از مسائلی سخن میگویند که امنیّت روانی کودکان و نوجوانان را تهدید میکند. بود و نبود امنیّت و امید برای بچهها، ریلی است ناپیدا که آنها را به افقهای روشن و تاریک میبَرَد. روشنی و تاریکی را ما برای آنها میسازیم. آنها میخواهند کودکی کنند و تمایل ندارند پا به تاریکیهای ساخته و پرداختهی ما آدمبزرگها بگذارند. دنیایی که پُر از دلشوره، یأس و اضطراب است، اما هنگامی که در خانه، خودرو و هر جای دیگر، ما از مرگ، بحرانها و مشکلات زندگی سخن میگوییم، گمان میکنیم کودکان مشغول بازیاند و حواسشان به گفتههای ما نیست، کودکان بهظاهر چشمانشان بهسوی دیگری است، ولی گوشهایشان به سخن ماست. منفیبافیها و بیان دلشورههای ما بزرگسالان، زیر پای کودکان معصوم را آرام آرام خالی میکند و آنان را در خود فرو میبرد. چه بسا آنها با خود بگویند: کاش در این روزگارِ پُر رنج، بهدنیا نمیآمدیم!
این صدا را ما نمیشنویم، اگر میشنیدیم، بیگمان شادی را، دستِکم در فضای خانه و جامعه و مدرسه از آن ها دریغ نمیکردیم، و به فضای زیست و محیطهای آموزشی، کمی رنگ و بوی شادمانی و امید میدادیم.
کودکان را نمیشود از واقعیتهای جامعه دور نگه داشت، ولی وقتی آنها واقعیت را نمیتوانند تغییر بدهند، نباید کودکی از آنها گرفته شود. بنا به اظهار نظر آموزگاران و روانشناسان، اکثریت کودکان و نوجوانان ما افسردهاند، یا در معرض افسردگی قرار دارند، و ما شاهد پرخاشگری و گاهی خشونت و خودکشی نوجوانان هستیم.
به کودکان مصونیت بدهیم، ولی دلهره و هراس را به جان و روان لطیفشان تزریق نکنیم، زیرا دغدغههای کوچک کودکی، میتوانند دردهای بیدرمان بشوند در بزرگسالی.