باغبان

عنوان لاتین
The Gardener

کتاب «باغبان» کتابی تصویری درباره‌ی صلح با زمین، امیدواری و پایداری، تغییر محل زندگی و روابط خانوادگی است.

سیر داستان با نامه‌های لیدیا گریس، شخصیت اصلی کتاب، پیش‌ می‌رود. با آغاز سفر، مخاطبِ نامه‌های لیدیا از دایی جیم به اعضای نزدیک‌تر خانواده‌اش تغییر پیدا می‌کند.

نخستین نامه با خبری آغاز می‌شود که مادربزرگ پس از شام به او گفته است: لیدیا تا بهبود اوضاع مالی خانواده باید پیش دایی جیم برود و آنجا زندگی کند! تاریخ این نامه‌ به سال 1935 میلادی بر می‌گردد و هم‌زمان با بحران بزرگ اقتصادی است. لیدیا در نامه، از آمادگی برای آغاز سفر و اندکی هم از وضعیت خانواده‌اش در دوران رکود بزرگ می‌گوید: بابا مدتی است بیکار شده و خیلی وقت است کسی برای دوختن لباس سراغ مامان نمی‌آید. همان‌گونه که نامه‌ی نخست با نام مادربزرگ آغاز شده است، نخستین تصویر کتاب نیز با او پیوند دارد. مادربزرگ در اتاق زیرشیروانی، مشغول تا کردن لباس‌های لیدیاست و چمدانی دهان‌‌باز، گوشه‌ای منتظر نشسته است.

نامه‌ی بعدی از ایستگاه قطار است. لیدیا درباره‌ی سه چیز که از گفتن رو‌در‌روی‌ آن‌ها خجالت می‌کشد، برای دایی‌اش می‌نویسد: او باغبانی بلد است اما از نانوایی چیزی نمی‌داند؛ دوست دارد نان پختن را یاد بگیرد، اما آیا جایی برای کاشتن بذرها پیدا می‌شود؟ و در نهایت از دایی جیم می‌خواهد او را آن‌گونه که مادربزرگ صدا می‌زد، صدا کند. لیدیای باغبان خودش را برای شکل جدید زندگی آماده می‌کند و از دایی جیم می‌خواهد از غریبی احتمالی‌اش بکاهد.

نامه‌ی بعدی از داخل قطار نوشته شده است. لیدیا پیرهن مادر را که متناسب با او کوچک شده است، پوشیده و در نامه از پدر می‌پرسد: دایی اهل شوخی هم هست؟ و در پایان نیز از مادربزرگ برای بذرها تشکر می‌کند.


خرید کتاب کودک درباره‌ی کشاورزی و باغبانی با کودکان


در صفحه‌ی بعد، از نامه خبری نیست؛ تصویری از لیدیاست در ایستگاه کدر و دودگرفته‌ی قطار. ایستگاه قطار همان‌اندازه بی‌آب‌و‌رنگ است که نمای مغازه‌ی دایی جیم و ساختمان‌های اطراف.

در پی‌نوشت نامه‌ی بعدی، لیدیا نوشته است: دایی جیم حتی لبخند هم نمی‌زند!

لیدیا همان‌گونه که خود را باغبان گیاهان می‌داند و بلد است چگونه بذرها را برویاند و به گیاهانی پرپشت و سرسبز تبدیل کند، می‌خواهد لبخند نادیده‌ی دایی جیم را هم به او بازگرداند. او شعری برای دایی جیم سروده است؛ اما پس از خواندن شعر، دایی باز هم لبخندی نمی‌زند. این اتفاق لیدیا را دلگیر نمی‌کند؛ چون لیدیای باغبان می‌داند زمان می‌برد تا بذری از خاک بیرون بزند. هرچند دایی جیم ظاهر همیشگی‌اش را حفظ کرده، اما لیدیا گمان می‌کند دایی از شعر او خوشش آمده است.

در نامه‌های بعد، لیدیا از گربه‌ی مغازه و دو دوست جدیدش می‌نویسد. اِد و اِما، همراه با لیدیا در مغازه‌ی دایی جیم کار می‌کنند. لیدیا از جای مخفی نویافته‌اش می‌نویسد و از نقشه‌ای که برای آنجا کشیده است؛ و در این میان، از شمار لبخندهای نزده‌ی دایی جیم غافل نمی‌ماند.

حالا گل‌ها درآمده‌اند و ساختمان‌ها به لطف بذرهای مادربزرگ و مراقبت‌های لیدیا -که دیگر باغبان صدایش می‌زنند- از صورت صنعتی خود خلاص شده‌اند. لیدیا به زمان عملی کردن نقشه‌ نزدیک شده است. باغبان در پی‌نوشت نامه‌ی یازهم، نوشته است: از همین الان دارم لبخند دایی جیم را تصور می‌کنم.

شگفتی برنامه‌ریزی‌شده‌ی لیدیا در صفحه‌ی بعد نمایان می‌شود؛ پشت‌بامی پرشده از گل‌ها و گیاهان گوناگون و دایی جیمی که در شرف لبخند زدن است.

کتاب «باغبان» کتابی درباره‌ی عشق و پایداری دختری است که می‌داند گاهی لبخند زدن هم نشدنی به نظر می‌رسد. لیدیای کوچک با گیاهان‌اش، راهی برای تاب آوردن میان بزرگ‌ترهای ناامید و بحران‌زده یافته است و خوش‌دلانه آن را با دیگران سهیم می‌شود.

دیوید اسمال و سارا استوارت زوج پرکاری هستند. سارا استوارت متولد 1939 میلادی و سال‌های پایانی رکود بزرگ است. سایه‌‌ی بحران اقتصادی و شرایط پس از آن، بر کودکی‌ او و بسیاری از هم‌نسلان‌اش سنگینی کرده است. تصاویر کتاب پر از جزئیات خوشایندی است که دیوید اسمال با چیره‌دستی به آن‌ها پرداخته است.

گزیده‌هایی از کتاب

5 سپتامبر 1935

مامان، بابا و مامان‌بزرگ عزیزم،

خیلی ذوق‌زده‌ام!!!

اینجا پشت پنجره‌ها جاگلدانی هست! انگار منتظر من بوده‌اند؛ و حالا من و جاگلدانی‌ها منتظر بهاریم.

مامان‌بزرگ! آن قسمت که قرار است محل زندگی و کار من باشد، نورگیر است.

دوستدار همه‌ی شما

لیدیا گریس

برگردان
لاله آتشی
تصویرگر
تصویرگر
David Small, دیوید اسمال
سال نشر
۱۴۰۱
قالب کتاب
نویسنده
Sarah Stewart , سارا استوارت
نگارنده معرفی کتاب
Submitted by editor69 on