فهرست موضوعی کتابهای کودک و نوجوان
آنی ریچاردز در کتاب «چتر تابستان» عاشق این بود که با دوچرخه از بالای تپه سر بخورد و باد توی موهایش بپیچد، با دوستانش بازی کند و غذاهای مثل سوسیس بخورد. اما حالا هیچ کدام از این کارها را انجام نمیدهد. چرا؟ چون به نظرش خطرناک است. او به همین دلیل از بسیاری از چیزهایی که دوست دارد میگذرد تا در امان باشد. خیلیها سعی میکنند به او بگویند این همه مواظبت دلیلی ندارد، اما آنی نمیپذیرد. در مورد برادرش هم گفته بودند مشکلی وجود ندارد، اما از دنیا رفت.
چهارشنبه, ۹ مهر
«شبی که تو به دنیا آمدی» شاعرانهترین شب در تاریخ رقم خورد.
«ماه برای تماشای تو تا صبح بیدار ماند»...
«غازها از سرزمینهای دوردست به سمت خانه پرواز کردند»...
چون آنها میخواهند لبخند زیبای تو را ببینند.
سه شنبه, ۸ مهر
کتاب «وسلیآباد» دربارهی وسلی، پسربچهای ۸-۷ ساله است که از نظر فکری با بچههای همسن و سال خود وجه اشترکی ندارد. او تابع مد نیست و سرش به کار خودش گرم است اما این موضوع نگرانی والدینش را برمیانگیزد. وسلی در تابستان در باغچهی خانه گلکاری و باغبانی میکند، اما نه گیاهانی معمول مثل گوجه فرنگی و کلم که سایر همسایهها میکارند.
یکشنبه, ۶ مهر
کیتی وسایلش را گم میکند و حالا نوبت گمشدن به خرس عروسکی او آقای تابز رسیده است. «خرس کیتی گم شده!» داستانی از رابطه کیتی و خرسش و احساس هرکدامشان درباره گمشدن آقای تابز است.
یکشنبه, ۳۰ شهریور
«خرسهای تو رختخواب و شب طوفانی و ترسناک»داستان یک شب پر از صدا و ماجراست که خرس ها را حسابی ترساندهاست.
یکشنبه, ۳۰ شهریور
کتاب «بیمارستان که ترس ندارد» به موضوعی دلهرهآور و ناآشنا برای کودکان، رفتن به بیمارستان، میپردازد.
یکشنبه, ۳۰ شهریور
«چرا به جوجه اردک کلوچه دادند؟» از مجموعه کتاب «کبوتر» داستان دلنشین کبوتری است که بر خلاف ظاهر سادهاش، قانع کردن او اصلا کار سادهای نیست و احتمالا شما را یاد پرسشگری پر سر و صدا در نزدیکیتان خواهد انداخت.
یکشنبه, ۳۰ شهریور
«کبوتر باید حمام کند!» از مجموعه کتاب «کبوتر» داستان دلنشین کبوتری است که لزوم حمام رفتن را نمیفهمد و دهها دلیل عجیب و خندهدار برای حمام نرفتن دارد، داستانی آشنا برای بسیاری از پدران و مادران.
یکشنبه, ۳۰ شهریور
لی پسر سیزده ساله ای است که از کلاس دوم دبستان از طرفداران نویسندهای به نام بوید هنشاو است. هنگامی که آموزگار کلاس ششم از دانش آموزانش میخواهد که هر یک به نویسندهای نامه بنویسند لی، اقای هنشاو را انتخاب میکند و کلی سوال برای او میفرستد. اقای هنشاو نیز در پاسخ چند سوال برای او میفرستد. لی با پاسخ دادن به این سوالها به نوشتن علاقمند میشود و به توصیه آقای هنشاو در دفتری یادادشتهای روزانهاش را مینویسد. نوشتن به او کمک میکند که راه حلی برای مشکلاتش پیدا کند.
چهارشنبه, ۲۶ شهریور
«فندقشکن» یکی از داستانهای کلاسیک ادبیات کودک و نوجوان است که تاکنون چند بار در ایران ترجمه و منتشر شده است.
سه شنبه, ۲۵ شهریور
«جودی آینده را پیشگویی میکند» جستوجوهای جودی برای حدس زدن آینده است. او در این مسیر تجربههای بسیاری پیدا میکند و تلاش میکند به جای حدس زدن آینده خود، آن را بسازد.
جمعه, ۲۱ شهریور
«مادربزرگ دزد دریایی و هیولاها» درباره مادربزرگی باتجربه و شجاع است. او به همه کمک میکند تا دلیل ترسشان را پیدا کنند و در پایان همه شجاعت خودشان را به دست میآورند.
جمعه, ۲۱ شهریور
«رالف قصه مینویسد» خلاقیت در نوشتن و نگاه تازه به رخدادهای ساده زندگی است. رالف تلاش میکند تا قصه بنویسد، اما نمیتواند قصهای پیدا کند. کم کم راه حلهایی نمایان میشود تا مهارت خود را بالا ببرد.
پنجشنبه, ۲۰ شهریور
«لطفا چراغ را روشن بگذار» یک داستان تخیلی با چاشنی طنز درباره ترس از تاریکی و هیولاست. شاهزاده کوچولو میخواهد چراغ روشن باشد تا بچه هیولا به اتاقش نیاید. از طرفی بچه هیولا هم میخواهد چراغ روشن باشد تا دختر کوچولو به اتاقش نیاید.
چهارشنبه, ۱۹ شهریور
گرسنه نیستم... این غدا را دوست ندارم... «نمیخواهم... شکمام میگوید نه! ... ببین چه کار بلدم!» جملاتی آشنا از کتاب «یک لقمه کوچولو برای خر کوچولو» برای هرکسی که موقع غذا خوردن با کودکی سرو کله زده است!
یکشنبه, ۱۶ شهریور
«جنگ ادامه دارد...» این جملهای است که کتاب «دشمن» با آن آغاز میشود. واژهها به رنگ سرخ و درشت نوشته شدهاند در زمینهای سیاه! کتابِ «دشمن» پیش از آغازِ داستان، از آغازِ جنگ میگوید. «اینجا انگار بیابان است...» و در دو صفحه، چند تکه شاخهی خشک را میبینیم. «... بیابانی با دوگودال...گودالهایی با دو سرباز...» پیرامون هر دو گودالی که دو سرباز در آن هستند، سیم خاردار است و هر دو سرباز، نردبان دارند برای بیرون آمدن از گودال و کلاههایی شبیه هم. همه چیز این دو سرباز شبیه هم است و پرده کنار میرود و داستان آغاز میشود. سربازی در میانهی یک پردهی نمایش قرمز نشسته است با تفنگی در دستاش. و در زمینهی قرمز، در صفحهی روبهرویاش، واژهی «دشمن» سیاه و درشت نوشته شده است. داستان آغاز شده.
سه شنبه, ۱۱ شهریور
«خر کوچولو کنار جسمی بزرگ و تیرهرنگ دراز میکشد. چه بوی خوبی دارد. این همان جایی است که دنبالاش میگشت. اینجا گرم و نرم است و درست بوی خانهی مامان را میدهد. بله، خر کوچولو اینجا میتواند بخوابد. با خیال آسوده چشمهای کوچکش را میبندد.» این جملات پایانی آرامشبخش کتاب «خر کوچولو» است. یک کتاب تصویری تاثیرگذار و پرماجرا درباره خر کوچولویی که میخواهد روی پاهای خودش بایستد.
شنبه, ۱ شهریور
«بله، خر کوچولو کیک دوست دارد. اما آن بادبادک، آن بادبادک قشنگ با آن دم بلند...» دوراهیهای ذهنی و عاطفی از همان سالهای نخستین زندگی کودک آغاز میشوند. وابستگی و دلبستگی به چیزی، علاقه به داشتنش برای همیشه، ناتوانی در دلکندن از وسایل مورد علاقه و چالشهای بخشیدن و هدیه دادن... کتاب «خر کوچولو و تولد یاکی» به این موضوعات میپردازد.
چهارشنبه, ۲۹ مرداد
«خر کوچولو و یاکی اسببازی میکنند. به آنها خیلی خوش میگذرد! اما... وقت حمام و خواب است.»
چهارشنبه, ۲۹ مرداد
کتاب «روز استخر» داستان گروهی از جانوران است که از شیرجه زدن در استخر میترسند. خرگوش کوچولو که تا حالا شیرجه نزده از آنها می پرسد که چه چیز شیرجه زدن اینقدر وحشتناک است و هر کدام از جانوران از دید خود به او توضیح میدهد. در نهایت، وقتی خرگوش تصمیم میگیرد به مربی بگوید هیچوقت شیرجه نخواهد زد، مربی میآید و به آنها میگوید که ترس درواقع از قوهی تخیل آنها میآید و شیرجه زدن اصلاً ترسناک نیست.
چهارشنبه, ۲۲ مرداد