کتاب های ادبیات داستانی برای کودکان

داستان یک سلسله وقایع حقیقی یا غیرحقیقی است که به طور زنده و آمیخته با جزئیات بیان شده باشد به نحوی که متخیله خواننده یا شنونده بتواند آن‌ها را در لحظه مجسم کند. داستان، ساخته و پرداخته‌ی ذهن خلاق فردی به نام نویسنده است. گرچه از واقعیت‌های بیرونی برداشت‌هایی شده است، ولی همه‌ی این واقعیت‌ها از صافی ذهن، عواطف و احساسات و پیش‌دانسته‌های نویسنده گذشته و از پایگاه و موقعیت اجتماعی او نشأت گرفته است و با کمک ذهن خلاق خواننده و مشارکت اوست که کامل می‌شود. داستان‌های کودکان و نوجوانان نیز قائل این تعریف هستند، خواه داستان‌های کاملاً تخیلی و فانتزی‌گونه باشد یا واقعی.

زیردسته‌بندی‌ها
ناصر پسر نوجوانی است که با خانواده اش در روستایی نزدیک قصر شیرین زندگی می کند. آنان زمانی که برای خرید به شهر می روند با بمباران و حمله عراق به قصر شیرین روبرو می شوند. با پیشروی عراقی ها، آنان با مقدار کمی بار و بنه به اتفاق سایر روستاییان به کوه و دشت می زنند. راهنما پدر بزرگ است و آنان را به سمت دره ای که در آن قصر خسرو واقع است می برد.
دوشنبه, ۲۰ تیر
آرون لال است. مادر در آستانه دوازده سالگی برای اولین بار او را در خانه تنها می گذارد و برای تهیه آذوقه و هدیه ای برای او به شهرمی رود. او پدر خود را در کودکی از دست داده است و با مادرش تنها زندگی می کند. او طی این سال ها خواندن و نوشتن را از مادر آموخته است.
سه شنبه, ۲۴ خرداد
عنوان کتاب افتضاح آباد است و همه چیز آن به حق افتضاح البته افتضاح خنده دار، از شخصیت های کج و کوله اش گرفته با آن اداهای عجیب و غریب شان تا ماجراهای عجیب تر از آن که برای این شخصیت ها می افتد.
سه شنبه, ۲۴ خرداد
کتاب «بوته زارکیت» اثر نویسنده انگلیسی دیوید آلموند برنده جایزه هانس کریستین آندرسن شده ۲۰۱۰ است.
پنجشنبه, ۱۲ خرداد
تک بال زمانی که از تخم بیرون آمد خبر نداشت که با پرنده های دیگر فرق می کند. او فقط با یک بال به دنیا آمده بود و با وجود آن که برادرانش به او می خندیدند و او را اذیت می کردند و حتی به او خوراکی نمی دادند، اما او نمی خواست باور کند که مانند آن ها نیست و نمی تواند پرواز کند.
یکشنبه, ۱ خرداد
مایکل و خانواده اش تازه به این خانه آمده اند. خواهر تازه وارد مایکل، سخت بیمار است و این خانواده را در وضعیتی بحرانی قرار داده است. مادر، در بیمارستان و کنار خواهر کوچولوست و پدر مرخصی گرفته تا روزها سر و وضع خانه را سر و سامان بدهد. خانه ی بزرگ اما، قدیمی که صاحب قبلی آن، یک پیرمرد بیمار، مرده است. خانه، حیاطی پر از گیاهان خودرو و سر و وضعی به هم ریخته دارد و یک انباری که در حال ویرانی است. انبار، پر است از چیزهای کهنه و به درد نخور، پر از فضله پرندگان و مگس های مرده.
دوشنبه, ۱۲ اردیبهشت
"اسم من مانولیتوست. معروف به عینکی. بالاخره تصمیم گرفتم رازهایی را که تا به حال جرئت نکرده ام برای هیچ کس بگویم، برایت فاش کنم. مثلا این که به طور وحشتناکی به برادر کوچکم جونور حسادت می کنم، از ییهاد قلدر کلاس می ترسم، یک روز پدرم باعث شرمندگی من شد، آرزو دارم یک سگ داشته باشم و ملودی مارتینز عاشق من است. ولی با این حال، خواهی دید که در خانواده ام و در کلاسم، همه چیزهایی برای پنهان کردن دارند... ". مانولیتو، پسر ٨ ساله ای است که در یک محله شلوغ شهر مادرید با پدر و مادر، برادر کوچک و پدربزرگ محبوب و دوستان بسیارش زندگی می کند.
پنجشنبه, ۸ اردیبهشت
ملیکا و گربه اش نام مجموعه ای با دوازده داستان کوتاه است که در سه جلد منتشر شده است. در داستان های این مجموعه ماجراهای هیجان انگیزی برای ملیکا و گربه اش رخ می دهد: در یکی از داستان های کتاب دوم گربه دل ملیکا را می دزد، یا در داستان "غول ده کله" گربه صبحانه آقا غوله توی کتاب را می خورد و توی دردسر می افتد. در "محاکمه آقا فیله" آقا فیله وارد دفتر نقاشی گربه می شود و ماجرا می آفریند و در داستانی دیگر گربه و ملیکا برای دزدیدن شازده گلابی نقشه می کشند و ....
پنجشنبه, ۱ اردیبهشت
مون جادوگر داستان زنی جادوگر است که با عصای جادوییش شیطنت های بسیاری می کند. اما گاهی اوقات اوضاع به میل او پیش نمی رود و به خاطر این شیطنت ها مجبور می شود که جریمه های بسیاری بپردازد.
دوشنبه, ۲۳ اسفند
حامی پسری پانزده ساله است که با شروع جنگ و از دست دادن پدر، مادر، خواهر و برادرش با بی بی و دایی عباس به شهر قم مهاجرت می کنند. او احساس تنهایی می کند، همه به او به چشم غریبه ای جنگ زده نگاه می کنند، اما فقط او تنها نیست! حوری دختر نوجوان همسایه با وجود داشتن پدر و برادر باز هم تنهاست.
دوشنبه, ۹ اسفند
«ای – جی» در کلاس دوم دبستان درس می‌خواند. او پسری بامزه است که مرتب با صحبت‌هایش بچه‌ها را می‌خنداند و سبب سرگرمی و شادی کلاس می‌شود. او عاشق بازی‌های کامپیوتری و فوتبال است و معتقد است برای فوتبال احتیاجی به درس خواندن و مدرسه رفتن نیست. پس چه لزومی دارد این قدر به خودش زحمت بدهد. یک روز بچه‌های کلاس یک فکر تازه به ذهنشان می‌رسد: اجاره مدرسه برای یک شب و تبدیل کردن آن به یک مرکز بازی‌های کامپیوتری. اما اجاره مدرسه را از کجا تامین کنند؟
دوشنبه, ۲ اسفند
بین "هیلاری" و "سارا-کیت" دوستی عمیقی پیدا می شود که عامل آن وجود خانه و دهکده جن ها در حیاط پشتی خانه سارا-کیت است. سارا-کیت دختر عجیب و مرموزی است که هیچ دوستی در مدرسه ندارد. بد لباس و تند خوست.
شنبه, ۲۳ بهمن
آنان پنج نفر بودند. پنج نوجوان، پنج دوست. هر کدام دو نام داشتند. نام اصلی و نامی که به مناسبتی روی یکدیگر گذاشته بودند: تقی (زمان)؛ رجب ( پینوکیو)؛ قاسم (تیمور)؛ هاشم (بز) و موسی (باد). داستان در روستایی پیش از انقلاب شروع می شود.
چهارشنبه, ۲۰ بهمن
پدر و مادر خانه نیستند و حوصله ی جودی و پیتر سر رفته است. برای همین به پارک می روند. در پارک یک صفحه ی بازی پیدا می کنند؛ از آن بازی هایی که روی مقوا خانه هایی رسم شده است و بازیکن ها با انداختن تاس باید خانه ها را طی کنند. جودی و پیتر صفحه ی بازی را به خانه می برند.
سه شنبه, ۱۲ بهمن
روزی روزگاری پشت کوه بازاری بود و توی بازار، یک بز، آش شله قلمکار می پخت و می فروخت. در همسایگی دکان بز، درختی بود تنها و غرغرو که مرتب سر بز غر می زد که چه طور با سروصدا بخوابد و با بوی چربی آش بیدار شود. اما بز برای این موضوع راه حل خوبی پیدا می کند که هم درخت از تنهایی بیرون بیاید و دست از غرغر کردن بردارد و هم مشتری هایش را از دست ندهد. کتاب «این همه تلق و ملق» داستان یک دوستی است با درونمایه روانشناسی و عاطفی. درختی تنهاست. کسی با او حرف نمی زند. از بلندی و محکمی و سایه خنک او تعریف نمی کند. کسی به او اهمیت نمی دهد در عوض همه به بز و آش خوشمزه او توجه دارند.
سه شنبه, ۱۴ دی
«مگی» ١٢ ساله قادر است با بلند خواندن کتاب، شخصیت های داستان را از دنیای درونی به دنیای بیرونی بکشاند. این نیروی جادویی که از پدرش آموخته سبب دردسرهایی برای او و خانواده اش می شود. اما سرانجام با کمک همین قدرت بر یک شخصیت منفی کتاب که جان گرفته و قصد نابودی پدر و مادرش را دارد، پیروز می شود.
یکشنبه, ۱۴ آذر
یک بود یکی نبود، در کشور خرگوش ها خرگوشی زندگی می کرد که نه شاه بود که بهترین خوراک ها را بخورد، نه جادوگر که با کارهای عجیب و غریب روزگار بهتری را سپری کند. او تنها یک رعیت ساده بود که از صبح تا شب در کشتزارهای شاه زورگو و بداخلاق کار می کرد. اما چه کسی باور می کند که ناگهان سرنوشت خرگوش قصه از این رو به آن رو شود. حتی خودش هم باورش نمی شد!
چهارشنبه, ۱۰ آذر
صوفی روی تخت خواب یتیم خانه دراز کشیده بود اما خوابش نمی برد. چون پرتو پر نور مهتاب دزدکی از لای پرده تو آمده بود و مستقیم روی بالش او افتاده بود. او از تخت پایین آمد غافل از این که الان درست ساعت جادوگری است و هر چیز غیرعادی ممکن است اتفاق بیافتد.
پنجشنبه, ۶ آبان
اگر گفتید دارکوب ها چه قصه ای را بلدند؟ آن ها یک قصه بیشتر بلد نیستند و آن هم "قصه ی سارا، مربای سیب و رودخانه" است. آن ها شاید هزار بار و هر بار هم روی هر درختی آن را یک جور می نویسند که با هم فرق می کند.
سه شنبه, ۱۳ مهر
پرومتئوس یک ایزد یونانی است که جرمی مرتکب شده است؛ او از زئوس آتش را دزدیده و به انسان ها بخشیده است. زئوس مجازات سختی برایش درنظر می گیرد؛ هر روز صبح پرنده ای (عقاب) غول آسا مامور می شود که او را بکشد و جگرش را بیرون بکشد و بعد دوباره زنده شود.
چهارشنبه, ۷ مهر
یوسف و فتاح از اهالی روستای ایران "دره سی"روستایی دور افتاده در حوالی سرعین از توابع اردبیل هستند. سارا خواهر فتاح قرار است بعد از عید عروسی کند و از ده برود و فتاح هم امیدوار است پس از او خود را از این روستای دور افتاده نجات دهد.
سه شنبه, ۳۰ شهریور
صفر گوسفندار است و قصد دارد گوسفندهایش را بفروشد تا درآمد فروش آن ها را خرج درمان پای دختر فلجش کند، اما گرگ گوسفندها را می کشد. صفر بجای اینکه گرگ را بکشد زنگوله گردن بزش را به گردن گرگ می اندازد که صدای آن هشداری باشد برای مردم روستا و این سزای خیانت گرگ است.
پنجشنبه, ۲۵ شهریور
اشوزدنگهه مغ جوانی است که نزد کوارسمن، مغ بزرگ علوم دینی می آموزد. شاماش رقیب مغ بزرگ او را می کشد تا به معجون جاودانی دست یابد. اشوزدنگهه ناخواسته معجون را می نوشد و عمر جاودانی پیدا می کند، او در طی سفر به تاریخ مأمور مبارزه با شاماش که مظهر پلیدی است می شود.
چهارشنبه, ۱۷ شهریور
امیرعلی ۱۴ ساله برای پرستاری از یک نویسنده پیر و بیمار استخدام می شود. او که شاهد زندگی یکنواخت و کسل کننده پیرمرد است، سعی می کند فضاهای هیجان انگیز و شادی را که پیرمرد دوست دارد ، برایش فراهم کند، پرده های اتاق تاریک را کنار می زند تا نور و روشنایی به داخل اتاق بیاید، یا بدور از چشم بستگان پیرمرد او را تا پارکینگ می برد و با هم در سرازیری خیابان دوچرخه سواری می کنند. سرانجام زندگی پیرمرد پس از گذراندن یک روز لذت بخش به پایان می رسد.
یکشنبه, ۷ شهریور