صدای شخصیتها را میشنوم
«سهبار خوششانسی» نام اولین کتاب از مجموعه سهگانه «معماهای مو و دیل» است که بهتازگی در ایران ترجمه و منتشر شده است. این کتاب که اولین کتاب نویسندهاش برای نوجوانان بود، موفق به دریافت مدال افتخار نیوبری شد.
«شیلا ترنیج»، نویسنده این کتاب، مانند «مو»، شخصیت اصلی داستانهایش، اهل کارولینای شمالی است و تمام دوران کودکی و نوجوانی خود را در مزرعهای بهنام «جکسون ویل» گذرانده است. حتی در تمام مدتی که در دانشگاه، مردمشناسی میخواند، بههمراه خانوادهاش در همان روستا زندگی میکرد؛ با مرغها، پرندگان وحشی، گوزنها، بوقلمونها و...
شاید این سؤال پیش بیاید که در چنین وضعی، چهطور توانست چنین موفقیت بزرگی کسب کند. اتفاقاً این سؤالی است که برای خیلی از خوانندگان آثار او پیش آمده است. در ادامه، گفتوگو با «شیلا ترنیج» را بخوانید تا به جواب این سؤال و خیلی سؤالهای دیگر در مورد کتاب «سهبار خوششانسی» پی ببرید.
شما همیشه میگویید که در مزرعه بزرگ شدهاید؛ چهطور یک بچه روستایی به نویسندهای موفق تبدیل شد؟
مهم نیست کجا زندگی کنید. وقتی بنویسید، نویسندهاید. من خیلی خوششانس بودم، چون در کنار بسیاری از قصهگویان بزرگ شدم. همچنین پدر و مادرم همیشه برایم داستان میخواندند.
به محض اینکه خواندن و نوشتن یاد گرفتم، مادرم کارت عضویت یک کتابخانه را به من هدیه داد. همیشه کتابهای زیادی همراهم داشتم، چون وقتی در روستا زندگی کنید، همیشه وقت زیادی برای خواندن دارید.
مایه اصلی نوشتن را از کجا میآورید؟ واقعیت یا تخیل؟
من فکر میکنم همیشه چیزهایی برای الهامگرفتن در اطراف ما هستند. آدمها، حیوانات، مکانهای اطرافم، همهشان میتوانند چیزهای مختلفی به من الهام کنند. اگر دنبال سوژهای برای نوشتن میگردید، کافی است قلب و چشمتان را باز نگه دارید؛ شگفتزده خواهید شد!
موضوع «سهبار خوششانسی» چهطور؟ این را هم از تجربیات شخصیتان الهام گرفتهاید؟
داستان سهبار خوششانسی، در شمال شرقی کارولینا اتفاق افتاده است، یعنی جایی که من زندگی میکنم؛ اما از طرفی ماجراها در شهری تخیلی به اسم «توپِلو لندینگ» رخ میدهد.
وقتی کتاب را مینوشتم، خیلی از عناصر مثل کافهها، رودهای تاریک و توفانهای محلی، از دنیای من به دنیای مو منتقل شد؛ البته بستر نهایی داستان از زندگی روزمرهٔ من خیلی هیجانانگیزتر از آب درآمد.
درباره مو برایمان بگویید؛ سر و کله او و بقیه شخصیتهای داستانیتان از کجا پیدا میشود؟
من صدای شخصیتها را میشنوم. گاهی با یک کلمه شروع میشود، گاهی با یک جمله. آن را همانطور که میشنوم، مینویسم و بعد سر فرصت به یک داستان خوب تبدیلش میکنم.
شاید عجیب بهنظر برسد اما این اتفاق برای همه نویسندهها میافتد. شبیه موسیقیدانها که صدای موسیقی را در ذهنشان میشنوند. «مو» هم همینطور بود. دختر بچه ۱۱ سالهای که یک روز با کتانیهایش پشت در تخیل من آمد و تقتق شروع به درزدن کرد: «سلام. من مو هستم. یک دقیقه وقت دارید؟ میخواهم یک داستان برایتان تعریف کنم.»
شخصیت مو خود شما در سن ۱۱ سالگی هستید؟
من و مو نقاط اشتراک زیادی داریم، ولی او باهوشتر و بامزهتر از من است و استعداد بیشتری برای حلکردن معماها دارد.
یکی از نکات جالب در «سهبار خوششانسی» این است که هرچند زندگی شخصیتها خیالانگیز است، خیلی واقعی به نظر میرسد. برای انتخاب شخصیتهای داستان، از افراد واقعی زندگیتان الگوبرداری کردهاید؟
تمام شخصیتهای داستان، تخیلی هستند؛ اما آنقدر خوب آنها را میشناسم که برایم واقعی شدهاند. قسمتهایی از زندگی و شخصیت خودم و اطرافیانم را در شخصیتها وارد کردهام اما نمیتوانم به کسی اشاره کنم و بگویم فلانی دقیقاً همان شخصیت داستان من است.
وجود صحنههای جدی، مانند صحنه کتککاری پدر و مادر دیل، یا کبودیهای روی بدن او، در این داستان ضرورتی داشت؟
این صحنهها از اصلیترین قسمتهای رمان هستند. بعد از کتککاری پدر و مادر دیل، خیلی چیزها برای خیلی از شخصیتهای داستان تغییر میکند. زندگی مو، زندگی دیل و زندگی مادر دیل کاملاً عوض میشود! روابط خانوادگی ناهنجار دیل باعث شده که او صاحب شخصیت عمیقی بشود.
همچنین رشد درک و فهم مو از چنین شرایط دشواری، واقعاً از کلیدیترین نکات این داستان است. من فکر میکنم وجود این صحنههای جدی که در تغییر مسیر شخصیتها و تغییر مسیر داستان نقش دارند، ضروری است.
تصور کنید که نوجوان هستید و میخواهید نویسنده شوید؛ چه کارهایی باید بکنید؟
چیزهایی را که دوست دارید، بنویسید. کتابهایی بخوانید که خوشحالتان کند. به نوع حرفزدن مردم و نوع راهرفتنشان توجه کنید. به داستانهای مردم گوش کنید. به جزئیات دقت کنید. دنبال افرادی بگردید که مثل شما اهل نوشتناند. بعد نوشتههایتان را به اشتراک بگذارید (مثل تمرینهای درسی) اینطوری مجبور میشوید بنویسید.
کتابخوانهای حرفهای، معمولاً میل چندانی به خواندن اولین کتاب یک نویسنده ندارند. دلیلشان هم این است که نویسنده در اولین آثارش، مشغول آزمون و خطاست و تا بخواهد حرفهای شود، راه درازی در پیش دارد. اما بعضیوقتها اتفاقهایی میافتد که خلاف این ماجرا را ثابت میکند.
مثل انتشار کتاب «سهبار خوششانسی» نوشته «شیلا ترنیج» که اگرچه اولین کتاب نویسندهاش در حوزه ادبیات کودک و نوجوان بود، اما موفق شد مدال افتخاری نیوبری را بهدست بیاورد و محبوبیت زیادی بین نوجوانها پیدا کند. آنقدر زیاد که نویسندهاش را وادار کرد دوباره خودکار به دست بگیرد و دو جلد دیگر را از همین مجموعه بنویسد.
«سهبار خوششانسی» داستان دختر ۱۱ سالهای بهنام «مو لوبی» است که در شهری کوچک به اسم «توِپلو لندینگ» زندگی میکند. مو همراه کلنل و خانم لانا که او را به فرزندی قبول کردهاند، زندگی میکند و در تمام طول داستان سعی دارد مادر بالارودش را (مادر اصلیاش که در یک شب توفانی او را در بالای رودخانه رها کرده بود) پیدا کند.
همه داستان به همین جستوجوی ساده خلاصه نمیشود. یک روز پای کارآگاه «جو استار» به کافهٔ خانم لانا باز میشود و از آن بهبعد اتفاقهای عجیبوغریبی در آنجا میافتد. قتل، آدمربایی و... مو و بهترین دوستش «دیل» یک تیم کارآگاهی دو نفره به اسم «گروه کارآگاهان ازجانگذشته» تشکیل میدهند تا پرده از معماهای بزرگ محل زندگیشان بردارند...
این داستان زیبا ضمن برخورداری از معماهای پیچیده، فقط رمانی کارآگاهی نیست. صحنههای واقعی زندگی، مسایلی مثل خانواده، دوستی و دلتنگی در تمام لحظات داستان به چشم میخورد. شاید همین باعث محبوبیت این رمان شده است.
«سهبار خوششانسی» یک رمان رئالکارآگاهی است که بهخاطر داشتن دو شخصیت دختر و پسر، هر دو گروه دختران و پسران از خواندنش لذت میبرند. مترجم این کتاب «مرجان مهدیپور» است و نشر افق (۶۶۴۱۳۳۶۷) آن را با قیمت ۱۸۰۰۰ تومان منتشر کرده است.