وقتی من بچه بودم

زمان انتشار: 1404/09/15 - 14:32
عنوان لاتین
Als ich eim kleiner junge war

کتاب «وقتی من بچه بودم» یکی از آثار کمتر شناخته‌شده اما بسیار مهم اریش کستنر است؛ نویسنده‌ای که نامش بیش از هر چیز با آثاری مانند «امیل و کارآگاهان»، «لوته و همتایش» و «کلاس پرنده» گره خورده است. اما این کتاب نه یک رمان ماجراجویانه و کودکانه است و نه یک داستان طنزآمیزِ کلاسیک؛ بلکه اثری است میان خاطره، اعتراف و روایت بزرگ‌سالی که از زاویه‌ی نگاه یک کودک بازگو شده است. همین ویژگی باعث شده که این اثر در میان خوانندگان جدی ادبیات، جایگاهی ممتاز داشته باشد.
کستنر یکی از صریح‌ترین و شفاف‌ترین صداهای ادبیات آلمان پیش از جنگ جهانی دوم بود؛ کسی که با نثر ساده اما قدرتمند، فساد قدرت، خرافه، تعصب و خشونت پنهان پشت قوانین اجتماعی را نقد می‌کرد. او اهل طنز بود، اما طنز او نوعی «نیش پنهان» داشت؛ طنزی که فکر را برمی‌انگیخت. هنگامی که نازی‌ها به قدرت رسیدند، کتاب‌های او را سوزاندند، فعالیتش را ممنوع کردند و او را زیر نظر گرفتند. با این حال، او برخلاف بسیاری از روشنفکران، کشور را ترک نکرد. تصمیم گرفت بماند و شاهد باشد؛ تصمیمی که بعدها در بسیاری از نوشته‌هایش بازتاب یافت.


خرید کتاب های اریش کستنر


«وقتی من بچه بودم» محصول همین دوره‌ی حساس زندگی اوست؛ دوره‌ای که نگاهش به جهان پخته‌تر، تلخ‌تر اما روشن‌تر شده بود. اما کستنر برخلاف بسیاری از نویسندگان، در میان‌سالی هنوز زبان کودک را می‌فهمید. او باور داشت کودکان صادق‌ترین موجودات جهان‌اند و دنیا را چنان می‌بینند که هست، نه آن‌گونه که باید باشد. از همین رو، وقتی در این کتاب از «قاضی کوچک، کودکی خودش» سخن می‌گوید، درواقع از نگاه یک کودک به عدالت حرف می‌زند؛ از اینکه عدالت در ذهن یک کودک چه معنایی دارد و چگونه جامعه آن را تحریف می‌کند.
نکته‌ی مهمی که این کتاب را متمایز می‌کند این است که نویسنده در ظاهر کودکی خود را روایت می‌کند، ماجراهایی کوچک، اتفاقاتی روزمره، گفت‌وگوهایی کوتاه. اما در زیر این ظاهر ساده، مسائلی عمیق پنهان است؛ رابطه کودک با قدرت، رابطه کودک با قانون، رابطه کودک با مرگ، فقر، ترس و امید. کستنر استاد این است که به بهانه‌ی خاطره‌ای کوچک، تصویری از جامعه بزرگ‌تر ارائه دهد. روایت او هرگز مستقیم و شعارگونه نیست، بلکه با جزئیات انسانی، طنز ظریف و نوعی صمیمیت هنرمندانه بیان می‌شود.
این کتاب در زمان انتشارش با استقبال زیاد روبه‌رو شد، اما اهمیت آن به تدریج، در دهه‌های بعد بیشتر شد؛ چرا که مخاطبان بزرگسال فهمیدند که زیر پرده‎‌ی سادگی کتاب، نقدی بسیار جدی نسبت به جامعه آلمان پیش و پس از جنگ نهفته است. کستنر در این کتاب می‌گوید که خاطرات کودکی‌اش نه فقط خاطرات شخصی، بلکه آینه‌ای برای دیدن شکل‌گیری یک جامعه است؛ جامعه‌ای که بعدها به دام افراطی‌گری سیاسی افتاد و مسیر اشتباهی را طی کرد. از همین رو، بسیاری این کتاب را «خاطره‌نگاری اجتماعی» می‌نامند.
اما مهم‌ترین بخش کتاب، جایی است که نویسنده به نقش «داوری» در زندگی کودک می‌پردازد. او توضیح می‌دهد که کودکان بسیار زودتر از بزرگسالان یاد می‌گیرند درباره‌ی دیگران قضاوت کنند. قضاوت در خانواده آغاز می‌شود، اینکه کدام رفتار درست است، کدام نادرست. سپس به مدرسه می‌رسد، جایی که قانون‌ها، نظام پاداش و تنبیه و فشار اجتماعی تعریف می‌شوند. کودک ناگهان باید بین «حق» و «باطل» انتخاب کند، آن هم در جامعه‌ای که خود بزرگسالانش معیارهای متناقض دارند. اینجاست که کستنر روایت می‌کند چگونه در کودکی، خود را «قاضی کوچک» می‌دانست؛ قاضی‌ای که تلاش می‌کرد جهان اطرافش را بفهمد، اما مدام با تناقض‌های بزرگ‌ترها روبه‌رو می‌شد. این حس قضاوت‌گری کودکانه، محور اصلی کتاب است و نویسنده از خلال آن، به یکی از بنیادی‌ترین پرسش‌های اخلاقی می‌پردازد: چگونه یک انسان یاد می‌گیرد میان خوب و بد تمایز بگذارد؟
در نگاه کستنر، پاسخ این پرسش ساده نیست. او نشان می‌دهد که کودک با قضاوت‌های بزرگسالان آشنا می‌شود، اما یاد می‌گیرد بخش بزرگی از این قضاوت‌ها نادرست، ناعادلانه یا سطحی هستند. همین تضاد، اولین مرحله‌ی شکل‌گیری استقلال فکری کودک است. از این نگاه، کتاب مسیر شکل‌گیری شخصیت را نشان می‌دهد؛ مسیری که بعدها در تمام آثار کستنر تأثیر گذاشت.
کستنر در این کتاب بارها تأکید می‌کند که جهان کودکی نه یک جهان رؤیایی و خالی از درد، بلکه جهانی پر از پرسش‌های بی‌پاسخ است. او از تجربه‌های واقعی خود سخن می‌گوید؛ ترس‌هایی که در کودکی توان بیان‌شان را نداشته، پرسش‌هایی که جرأت مطرح کردن‌شان را نداشته و لحظاتی که باید تصمیم می‌گرفته بدون اینکه ابزار کافی برای فهم موقعیت داشته باشد. به این ترتیب، کتاب نه فقط برای کودکان، بلکه بیشتر برای بزرگسالانی نوشته شده است که می‌خواهند دوباره به دنیای گذشته نگاه کنند و بفهمند چگونه ساخته شده‌اند.
زبان کستنر در این کتاب، ساده اما بسیار دقیق است. او هر واژه را با وسواس انتخاب می‌کند و هیچ جمله‌ای اضافه نیست. همین ویژگی باعث می‌شود روایت او بسیار زنده و ملموس باشد. خواننده حس می‌کند کنار کودک ایستاده، صداها را می‌شنود، خیابان‌ها را می‌بیند، و دغدغه‌ها را حس می‌کند. زبان او آمیخته با طنزی است که تلخی‌های زندگی را قابل تحمل می‌کند.
در بخش اول کتاب، کستنر ما را در کنار پسربچه‌ای قرار می‌دهد که هنوز در حال کشف معنای جهان است، در بخش دوم روایت به‌تدریج وارد لایه‌های پیچیده‌تر می‌شود؛ لایه‌هایی که از سطح خاطره فراتر می‌روند و به نقدی اجتماعی، روانی و اخلاقی تبدیل می‌گردند. این کتاب از معدود آثاری است که همزمان سه حرکت روایی را پیش می‌برد؛ بازگویی خاطرات کودکی، تحلیل عقلانی بزرگسالی، و تأمل اخلاقی درباره‌ی مفهوم عدالت. این سه خط روایی هنگام خواندن در هم تنیده می‌شوند و ساختار اثر را شکل می‌دهند.


خرید کتاب با موضوع زندگینامه


در مرکز تمام این لایه‌ها، پرسشی اساسی وجود دارد: کودک چگونه جهان را می‌فهمد و چگونه یاد می‌گیرد درباره‌ی جهان داوری کند؟
کستنر با دقت نشان می‌دهد که کودک در نخستین مواجهه‌های خود با دنیا، بیشتر از راه مشاهده رفتار بزرگسالان می‌آموزد. در این میان، نخستین تعارض‌هایی که در ذهن کودک شکل می‌گیرد، زمانی است که میان گفته‌های بزرگ‌ترها و رفتار واقعی آنان فاصله وجود دارد. کودک می‌بیند که پدرش از صداقت سخن می‌گوید اما در عمل گاهی دروغ‌های کوچک می‌گوید؛ مادرش از مهربانی می‌گوید اما در لحظه‌ای از شدت خستگی یا فشار، تندی می‌کند؛ آموزگارش از عدالت حرف می‌زند اما در کلاس گاه جانب شاگرد محبوبش را می‌گیرد.
این تضادها برای ذهن کودک نه‌تنها سردرگم‌کننده‌اند، بلکه سنگ‌بنای پرسش‌گری را در او می‌گذارند. کستنر در روایت‌هایش به زیبایی نشان می‌دهد که چگونه این تناقض‌های روزمره، او را به فکر وامی‌داشت؛ چگونه احساس می‌کرد باید میان آنچه «بزرگسالان می‌گویند» و آنچه «بزرگسالان انجام می‌دهند» فاصله‌ای را تشخیص دهد. همین فاصله تبدیل می‌شود به نقطه‌ای که او خود را «قاضی کوچک» تصور می‌کرد؛ کسی که باید بفهمد کدام رفتار درست است و کدام نادرست، حتی اگر بزرگ‌ترها پاسخ‌ها را قطعی و غیرقابل‌تردید می‌دانستند.
یکی از زیباترین بخش‌های کتاب، توصیف لحظاتی است که کودک احساس می‌کرد بزرگسالان به‌جای توضیح منطقی، از قدرت و اقتدار برای ساکت کردن او استفاده می‌کنند. کستنر با لحنی آرام اما گزنده توضیح می‌دهد که کودک وقتی پاسخی نمی‌گیرد، احساس نمی‌کند اشتباه کرده؛ بلکه حس می‌کند در جهان بزرگ‌ترها چیزی پنهان است که نباید بداند. همین حس، ریشه‌ی بی‌اعتمادی و فاصله‌ گرفتن کودک از منبع اقتدار می‌شود. او به‌تدریج یاد می‌گیرد به حرف‌ها اعتماد نکند؛ بلکه واقعیت را در رفتار و جزئیات جست‌وجو کند.
در اینجا، یکی از مضامین اصلی کتاب آشکار می‌شود؛ عدالت، تنها یک مفهوم حقوقی نیست؛ بلکه تجربه‌ای عاطفی و اجتماعی است که نخستین بار در کودکی شکل می‌گیرد. کستنر توضیح می‌دهد که کودک با دقتی غریزی عدالت را در محیط خود جست‌وجو می‌کند؛ تقسیم شیرینی میان بچه‌ها، تنبیه یا تشویق، رفتار آموزگار با ضعیف‌ترین دانش‌آموز، شیوه‌ی برخورد پدر با همسایه یا فروشنده، و حتی انتخاب‌های کوچک مادر در اداره‌ی خانواده. به همین دلیل، کودک بسیار حساس است و کوچک‌ترین بی‌عدالتی را مانند سیلی بر صورت خود احساس می‌کند.

کتاب با ارائه‌ی نمونه‌هایی از زندگی واقعی نویسنده، این موضوع را ملموس‌تر می‌کند. کستنر با ظرافت نشان می‌دهد که تجربه‌های کوچک، چگونه بعدها او را نسبت‌ به ساختارهای ناعادلانه‌ی جامعه حساس کرد.
مضمون مهم دیگر کتاب، مسئله‌ی ترس است؛ ترس‌هایی که کودک نمی‌تواند آن‌ها را به زبان بیاورد، زیرا یا از فهم آن‌ها عاجز است یا احساس می‌کند اگر بیان‌شان کند، جدی گرفته نمی‌شود. کستنر روایت می‌کند که چگونه ترس از تاریکی، از تنهایی، از بیماری، از صداهای ناآشنا، یا از دعواهای بزرگ‌ترها در ذهن او می‌چرخید و پاسخی برای‌شان نمی‌یافت. این ترس‌ها تنها احساساتی کودکانه نیستند؛ بلکه بخشی از سازوکار روانی او برای تفسیر جهان بیرونی‌اند. هنگامی که کودک دلیل منطقی برای این ترس‌ها پیدا نمی‌کند، خود به دنبال ساختن توضیحاتی می‌رود که گاهی درست و گاهی تخیلی هستند.
کستنر با مهارت نشان می‌دهد که چگونه این فرایند، بنیان خلاقیت کودک را نیز می‌سازد. همان‌طور که جامعه از او می‌خواهد پرسش‌هایش را پنهان کند، ذهن او شروع به ساختن داستان‌های کوچک می‌کند تا جای خالی توضیحات را پر کند. این داستان‌ها نخستین جرقه‌های نویسندگی کستنر هستند؛ داستان‌هایی که به او کمک کردند دنیایی را که بزرگسالان توضیح نمی‌دادند بهتر بفهمد. به همین دلیل است که بسیاری از منتقدان این کتاب را نه فقط خاطرات کودکی نویسنده، بلکه روایت «چگونگی تولد یک نویسنده» می‌دانند.
در این میان، رابطه‌ی کودک با مرگ یکی از صادقانه‌ترین و تأثیرگذارترین بخش‌های کتاب است. نویسنده با صداقت می‌گوید که در کودکی برای اولین بار با مرگ حیوانات، سپس مرگ انسان‌ها و در نهایت با ترس از مرگ خود روبه‌رو شد. بزرگسالان درباره‌ی این موضوع یا سکوت می‌کنند یا آن را به شکلی سطحی توضیح می‌دهند. اما برای کودک، مرگ نه یک مفهوم فلسفی، بلکه یک تجربه‌ی عینی و ترسناک است. کستنر در روایت‌هایش نشان می‌دهد که چگونه این مواجهه، در سکوت، در تنهایی، و بدون راهنمایی شکل می‌گیرد و چگونه آثارش را تا بزرگسالی همراه او نگه می‌دارد.
ساختار روایی کتاب نیز یکی دیگر از نقاط قوت آن است. هر فصل یا بخش، مانند صحنه‌ای کوتاه از یک فیلم است که با جزئیات بازگو می‌شود. این ساختار باعث می‌شود که کتاب نه یک داستان خطی، بلکه مجموعه‌ای از لحظات سرنوشت‌ساز باشد؛ لحظاتی که پشت‌سرهم معنا پیدا می‌کنند و روند رشد شخصیت را نشان می‌دهند. این شیوه، شباهت‌هایی با خاطره‌نگاری دارد، اما بسیار دقیق‌تر و خلاقانه‌تر نوشته شده است.
نکته‌ای دیگر که باید به آن پرداخت، طنز کستنر است؛ طنزی که به‌جای خنداندن، «تلخی‌ها را قابل تحمل می‌کند». او وقتی درباره‌ی ترس، بی‌عدالتی یا تضادهای جامعه سخن می‌گوید، لحنش چنان ملایم است که خواننده احساس نمی‌کند با انتقادی سنگین روبه‌روست، اما در عمق ذهنش این پیام نقش می‌بندد. بخشی از قدرت ادبی کستنر نیز همین توانایی در ترکیب صداقت کودکانه با نگاه تیز بزرگسالانه است.
کتاب «وقتی من بچه بودم» تنها یک زندگی‌نامه ساده از دوران کودکی یک نویسنده‌ی مشهور نیست؛ بلکه سفری آرام، عاطفی، خیال‌انگیز و تاریخی به فضای آلمان پیش از جنگ جهانی اول است؛ سفری که در آن نه‌فقط وقایع کودکی روایت می‌شود، بلکه دنیای یک نویسنده در حال شکل‌گیری، شخصیت اجتماعی او، نگاه انتقادی‌اش به جهان مدرن و بنیان‌های اخلاقی و انسانی‌اش نیز روشن می‌گردد. در این کتاب، کستنر نه در پی بزرگ‌نمایی گذشته است و نه در پی شکوه‌سازی از خاطرات شخصی؛ او با همان لحن طنز ظریف، صداقت عاطفی، و سادگی آگاهی‌بخش ویژه‌ی خود، همان لحنی که خوانندگانش از او می‌شناسند، گذشته را همچون تجربه‌ای زنده بازمی‌سازد؛ گذشته‌ای که گویی هنوز در امروز نفس می‌کشد و همواره یادآور این نکته است که انسان چگونه از دنیای کودکانه‌اش، با همه شکنندگی‌ها و شگفتی‌هایش، به سوی جهان بزرگسالی قدم می‌گذارد.
این کتاب نه‌تنها یک خاطره‌نگاری است، بلکه نوعی بازاندیشی درباره‌ی «ریشه‌های انسان» است؛ درباره اینکه شخصیت ما چگونه ساخته می‌شود، آرزوها از کجا شکل می‌گیرند و چه نیروهایی در کودکی مسیر آینده را تعیین می‌کنند. کستنر با نگاهی آگاهانه به گذشته می‌نگرد؛ گذشته‌ای که در آن او در خانواده‌ای ساده و طبقه‌متوسط به دنیا آمد، پدرش کارگری ماهر بود و مادرش زنی با روحیه‌ای شاعرانه و آزاد و نگران و مراقب فرزند. او از همان نخستین صفحه‌های کتاب نشان می‌دهد که کودکی‌اش فقط یک دوره زندگی نیست، بلکه «منبع» شکل‌گیری نگاهی است که بعدها اجازه داد او یکی از برجسته‌ترین نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان و از مهم‌ترین طنزنویسان اجتماعی آلمان شود.
کستنر بدون اغراق، بدون نمایش احساسات سطحی، و بدون اینکه بخواهد کودکی خود را افسانه‌ای جلوه دهد، نشان می‌دهد که شاید مهم‌ترین درس‌هایی که یک انسان در زندگی می‌گیرد، در همان سال‌های ابتدایی نهفته‌اند؛ در لحظه‌هایی که گاهی به‌ظاهر بی‌اهمیت‌اند اما تأثیرشان ماندگار است. او می‌گوید که بسیاری از اصول اخلاقی‌اش، نگاهش به عدالت، حس طنزش، و توانایی‌اش برای نگاه کردن از زاویه دید کودک، همه در همین دوران ساخته شدند. این نکته بسیار مهم است، زیرا بعدها بخش بزرگی از موفقیت او در ادبیات کودک و نوجوان، به دلیل همین توانایی در «دیدن جهان با چشمان کودک» بود؛ چشمانی که نه ساده‌اند و نه خام، بلکه دقیق، هوشیار، پرسش‌گر و بی‌رحمانه صادق‌اند.
آنچه این کتاب را برای خوانندگان ضروری و ارزشمند می‌کند، جنبه تاریخی یا ادبی آن نیست، بلکه توانایی‌اش در یادآوری این نکته است که هر انسان باید گاهی به گذشته خود برگردد، به آن کودک کوچک درون خود نگاه کند، ببیند چگونه رشد کرده، چه چیزهایی را از دست داده، و چه چیزهایی را حفظ کرده است. کستنر نشان می‌دهد که گذشته هرگز تمام نمی‌شود، گذشته همیشه در ما حضور دارد، حتی اگر آن را فراموش کنیم. این حضور همان چیزی است که به زندگی عمق می‌دهد و به ما اجازه می‌دهد بهتر خودمان و جهان را بفهمیم.
«وقتی من بچه بودم» ترکیبی است از خاطره، طنز، تاریخ، جامعه‌نگری و خودشناسی. این کتاب نه‌فقط یک زندگی‌نامه ادبی، بلکه یک اثر تربیتی، روانشناختی و انسانی است؛ اثری که هم مخاطب کودک دارد و هم مخاطب بزرگسال. کودک آن را می‌خواند و دنیای یک پسربچه‌ را می‌بیند؛ بزرگسال آن را می‌خواند و دنیای کودکِ درون خود را دوباره کشف می‌کند. شاید به همین دلیل است که این کتاب از محبوب‌ترین آثار کستنر در میان خوانندگان نسل‌های مختلف بوده و هنوز هم تازه، زنده و تأثیرگذار است. زیرا صداقت و عمق آن، فراتر از زمان می‌رود. کتاب به مخاطب نشان می‌دهد که چگونه کودکان، با وجود محدودیت‌ها، ترس‌ها و تضادهای محیط، می‌توانند مهارت‌های اخلاقی و شناختی خود را توسعه دهند و به فردی مستقل و پرسشگر تبدیل شوند. نگاه صادقانه کستنر به کودک، ترکیب آن با طنز و تحلیل اجتماعی، و سبک کم‌نظیر روایی او، این اثر را به کتابی بی‌زمان و ماندگار تبدیل کرده است. این کتاب نه تنها برای کودکان و نوجوانان، بلکه برای بزرگسالانی که به دنبال درک عمیق‌تر رشد شخصیتی و اخلاقی هستند نیز ارزشمند است. مطالعه آن می‌تواند سبب بازنگری در تجربیات کودکی، درک بهتر رفتار انسان‌ها و تقویت حس عدالت و همدلی شود.

گزیده‌هایی از کتاب

عصر ماشین، مانند تانک غلتید و از روی پیشه‌وری و خودکفایی عبور کرد. کارخانه‌های کفش‌سازی بر کفاش‌ها پیروز شدند، کارخانه‌های چینی‌سازی بر سفال‌گرها و کارخانه‌های چمدان‌سازی بر چرم‌سازها غلبه کردند. ماشین‌ها تندتر و ارزان‌تر از آدم‌ها کار می‌کردند. از آن زمان پیشه‌وران یک مبارزه بی‌فایده و تحسین‌برانگیز را با کارخانه‌ها شروع کردند و تا امروز هم در برابر آن‌ها مقاومت می‌کنند.

سال نشر
1398
ناشران
نویسنده
نگارنده معرفی کتاب
Submitted by mahtab-new-editor86 on