برای من، نوع نام مهم نیست، نوع نگاه مهم است!
او، این چهره و این شهروندی که در تصویر میبینید، وحید رجبلو است. به راستی او را چه بنامیم؟
وحید رجبلو – معلول یا توان یاب- خودش میگوید از نام معلول خوشاش نمیآید. اما از نگاه او نوع نام مهم نیست، مهم نوع نگاه جامعه به این گروه از انسانهاست که در وضعیت و توان عادی نیستند. گاهی نوع نگاه کودکان به این گروه از انسانها سبب رنجش آنها از بزرگترهای این کودکان میشود. میدانید چرا؟ هنگامی که کودکان با انگشت او را نشان میدهند، یا شگفتزده میشوند و کلامی به زبان میآورند، بزرگترها میخواهند نگاه و توجه کودک را منحرف کنند.
کاری که برای این گروه از انسانها بسیار آزاردهنده است. آموزش نگاه به دیگری، دیگری مانند یک توان یاب، دیگری مانند کسی با پوست و ریخت دیگر، کسی با پوشاک متفاوتتر یا پوشاک بومی، بخشی از کارها و برنامه آموزش و پرورش باید باشد، که نیست. البته خانواده هم در این میان نقش دارد. آموزگار، مربی و کتابداری که مسئولیت پرورش کودکان را بر عهده گرفتهای، پدر و مادری که دوست داری نگاه دیگردوستی را در نهاد کودکان خود بپروری، هر دگرگونی و تغییری از خُرد و خُردی شروع میشود. چشم به راه نمانیم که در این راه، بخشنامه صادر شود. بخش را به کنار بگذاریم و با همین نامه آغاز کنیم!
- از کودکی خودتان شروع میکنیم. آیا کتاب کودک در زندگی شما نقش داشته است؟ چه نقشی؟
کتابهای کودکی من بیشتر کتابهای درسی سالهای گذشته خواهر و برادرانم بود که بیشتر وقتها سعی میکردم از روی کلمات کتاب یا دستخط خواهر و برادرم کپی کنم و بنویسم یا که دیگران از روی آن کتابها به من عدد و الفبا را یاد میدادند. در کودکی کتاب همیشه توجه و خاطرم را بهخصوص جلب میکرد و گاهی ترجیح میدادم بهجای اسباببازی، برایام کتاب بخرند.
- اگر چنین است، بهترین کتابهایی که در کودکی خواندهاید کدامها بوده است؟
یکی از بهیادماندنیترین کتابهای کودکیام کتاب شعری بود که الفبا را با شعر آموزش میداد. من بهخاطر آن کتاب حاضر شدم قشنگترین اسباببازی خودم را به دوستم بدهم تا آن کتاب را برای خودم کنم.
- آیا کتاب میتواند به انسانهایی مانند شما آرامش و شادی ببخشد؟
به نظر من کتاب بهترین روش حفظ آرامش برای من یا افرادی با شرایط من است. در دوران افسردگی همیشه کتاب پناهم بوده است.
- شما زندگی ویژهای دارید. توان انسانهای معمولی در شما نیست. چه چیزهایی در زندگی هست که شما را وا میدارد خوب فکر کنید و با امید زندگی کنید؟
خب هر انسانی زندگی ویژه خودش را دارد. من هم مثل همه. چیزهایی که باعث میشوند من بیشتر و با دقت فکر کنم و امیدوار تلاش کنم، اول عزتنفسی است که دوست دارم در خودم حفظ کنم و دوم اینکه من حس میکنم موفقیت، شایسته و حق من است و باید برایش بجنگم، ریسک کنم. کسی که برای موفقیت خودش نجنگد، از عزتنفس خودش مراقبت نکرده است. من همیشه معتقد بودم که به دنیا نیامدهام که فقط تماشاگر باشم، و از اینکه خانوادهام من را قدرتمند ببینند، لذت میبردم و احساس غرور میکردم.
- نگاه کودکان به شما و وضعیتی که دارید، سبب شد که از بزرگترهای خانواده بخواهید هنگامی که کودکان شخصی مانند شما را میبینند، برخوردشان عادی باشد. بزرگترها در این هنگام چه میکردند که شما این نکته را یادآور شدید؟
انسان ذاتاً موجود پرسشگری است و همین مسئله باعث رشد و پیشرفت ما شده است. کودکی که بهخاطر پرسشهای پیش آمده در ذهنش سرکوب شود، مطمئناً در آینده باعث مشکلات اخلاقی یا فرهنگی خواهد شد.
وقتی در خیابان یا محل عمومی هستم و کنجکاوی کودکانی را نسبت به خودم میبینم، شاهدم که مادر و پدر کودک مانع رفع کنجکاوی فرزندشان میشوند و طفل معصوم را سرکوب یا گمراه میکنند که مبادا من ناراحت بشوم. اما این شیوه واقعاً اشتباه است چرا که هم من فرد بالغی هستم و هم والدین آن کودک. اگر نگاه والدین کودک به من مانند یک فرد عادی جامعه باشد، باید بدانند که بهجای سرکوب کردن کودک، یا باید خودشان سعی کنند با من ارتباط بگیرند یا کودک را بهحال خودش رها کنند تا کنجکاویاش رفع شود تا با بلوغ فرزندشان ذهن او نسبت به افراد دارای معلولیت بسته نباشد و باعث فرهنگسازی شود.
- بهطور کلی رفتار مردم با گروه انسانهای کمتوان یا توان یاب، باید چگونه باشد تا احساس خوبی داشته باشید؟
من هم دوست دارم رفتار عموم جامعه با من یا افراد دارای معلولیت عادی باشد. برای ارتباط گرفتن تنها نیاز به ذهن سلامت است که من از یک ذهن سالم برخوردار هستم. من توقع دارم بهجای ترحم، مسیر پیشرفت را برای همدیگر هموار کنیم. در مورد این مسئله ساعتها میتوانم صحبت کنم.
- در جامعه ما، به گروه انسانهایی مانند شما «معلول» گفته میشود. گروهی این واژه را نمیپسندند. همانگونه که در صد سال گذشته، برخی از واژگان مانند «کوران» جای خود را به «نابینایان» داده است. معلول یعنی کسی که عاجز و ناتوان است. این واژه با خودش ترحم و دلسوزی و گاهی هم تحقیر میآورد. آیا شما فکر نمیکنید برای نامیدن گروهی از انسانها که از جنبههایی توان مردم عادی را ندارند، واژهها میتوانند در رفتار با آنها تاثیرگذار باشند؟
درمورد استفاده مردم از کلمه معلول باید بگویم که من حس خوبی به این کلمه یا هر کلمهای که من را بهخاطر وضعیت جسمی و اندامی از دیگر افراد تفکیک کند، ندارم. اصلاً احساس خوبی ندارم. مدتی تلاش کردم تا کلمه جایگزین برای معلول استفاده کنم و این روزها، توان یاب هم خطاب میشوم اما جدیداً به نتیجهای رسیدم که این امر نیازمند افراد زبانشناس و ادیب است و از تخصص من خارج.
اینکه من یا افرادی با شرایط من بخواهیم جای کلمهای را با کلمه دیگری تغییر بدهیم، کار اصولی نخواهد بود. فکر نمیکنم با جایگزین کردن کلمات، مشکل فرهنگی جامعه ما حل شود. باید برای حل مشکل از تفکیک و تبعیضهای ناعادلانه شروع کرد. اینکه یک معلول جسمی بهخاطر نامناسب بودن شهر نتواند در جامعه حضور پیدا کند، نتواند تحصیل کند، نتواند عاشق شود، نتواند پیشنهاد دوستی بدهد، نتواند زندگی مستقل داشته باشد، زیاد فرقی ندارد که معلول خطابش کنیم یا توان یاب. ما او را از زندگی محرومش کردهایم، پس میشود او را یک مرده خطاب کرد.