نگران می شود و فکر می کند که پدر و مادرش تصادف کرده اند و حالا او حامی و قیم برادرش هم هست. بنابراین به مهد کودک می رود و برادرش را به خانه می آورد.
او برنامه روزانه برادرش را می داند، خوردن چای و بیسکویت و تماشای تلویزیون. پس با تعدادی الوار خانه ای کوچک می سازد و از برگ های خشک پتویی برای برادرش تهیه می کند. سراغ پیرمرد همسایه می رود و لوازم کیک از او می گیرد و با یک جعبه مقوایی،برای او تلویزیون درست کرده وبرایش نمایش می دهد. هنگامی که او دیگر ناامید شده پدر و مادرش از راه می رسند و معلوم می شود که او ساعت را اشتباه خوانده و دو ساعت زودتر از مدرسه بیرون آمده است.
آنچه که کودک از این قهرمان این داستان می آموزد اعتماد به نفس و قدرت مدیریت و اداره خودش و برادر کوچکترش است. او با صبوری و حوصله هم از برادر مراقبت می کند و هم اسباب شادمانی او را فراهم می کند و الگوی مناسبی برای کودکان این سن است.
« یک روز در مدرسه یاد گرفتم بگویم ساعت چند است. ساعت نه، ساعت ده، ساعت یک، ساعت دو.
بابام هر روز ساعت سه می آمد دنبالم، اما آن روز نیامده بود. بالاخره، خودم تنهایی راه افتادم و رفتم خانه، خانه ی ما همین جا هاست. آخر همین خیابان. اما بابام چرا نیامده بود؟ یعنی چی شده؟
در خانه قفل بود. داد زدم: مامان! بابا! اما آن ها خانه نبودند. با خودم گفتم لابد گم شده اند، داداش کوچولوم هم گم شده. فهمیدم . همه شان مرده اند. حتما یک چیزی شده.»
تک و تنها توی دنیا به این بزرگی قصه ی یک سوتفاهم شیرین است؛ کتابی فوق العاده دلنشین و بامزه از نویسنده و تصویرگر کتاب هایی که بارها جایزه های بین المللی برده اند. اوا اریکسون یکی از محبوب ترین تصویر گران کتاب کودک است. او جایزه آسترید لیندگرن و جایزه ی مهم اگوست را برده است.
اولف نلسون، نویسنده ی کتاب، هم در سوئد بسیار مشهور است و برنده ی جایزه های آگوست و امریکن بَچِل در شده. رادیو نیوزیلند این کتاب را در جمله ای این طور توصیف می کند:« قصه ای تلخ وشیرین از عشق برادرانه و تخیلات دیوانه وار.»