پیتر پن از مشهورترین و محبوبترین داستانهای نوشتهشده برای کودکان و نوجوانان است. این داستان به قلم جیمز متیو بری، نویسندهی اسکاتلندی، در سال 1901 خلق شد و با استقبال بسیار مخاطبین روبهرو شد؛ به طوری که متیوبری در سال 1904، نمایشی را بر اساس این داستان تنظیم کرد و بر صحنه برد. این نمایش نیز موفقیت بسیاری پیدا کرد. پس از آن نمایشها، فیلمها و پویانماییهای بسیاری با الهام از این داستان ساخته شد و به نمایش درآمد. در سال 1929 جیمز متیو بری، همهی درآمد حاصل از فروش کتاب «پیتر پن» را وقف ساختن بیمارستانی تخصصی برای درمان کودکان کرد.
داستان پیتر پن دربارهی کودکی است که هرگز بزرگ نمیشود. او به سرزمینی تعلق دارد که پیرو قوانین طبیعی زمین نیست؛ بنابراین موجودات آن سرزمین با گذشت زمان تغییر نمیکنند. این سرزمین «Neverland» یا «هیچستان» نام دارد. یکیدیگر از ویژگیهای این سرزمین این است که قوانین و مقرراتی را که بزرگترها برای کودکانشان وضع کردهاند، در این سرزمین وجود ندارد. کودکان در این سرزمین آزادند و میتوانند هرکاری را که دلشان میخواهد انجام دهند. داستان کتاب پیتر پن از آنجایی شروع میشود که پیتر-پسربچهای ساکن سرزمین هیچستان- وارد دنیای انسانهای معمولی میشود. پیتر پن در چند سال گذشته هنگامی که مری -مادر خانوادهی دارلینگ- کودک بود، بر او نمایان شد. این اتفاق باعث شد که مری همیشه چشم انتظار دیدن دوبارهی پیتر پن باشد. هنگامی که مری با سایر اعضای خانوادهاش از آشنایی با پیتر پن صحبت میکند، کسی حرف او را باور نمیکند. در یکی از شبها که آقا و خانم دارلینگ (پدر و مادر خانواده) در خانه نیستند، پیتر پن از راه پنجرهی خانهی دارلینگ به دیدار دو فرزند آنها یعنی جان و مایکل میرود و با آنها دوست میشود. پیتر پن از سرزمین هیچستان میگوید و برای رفتن به آنجا، پرواز کردن را به آنها میآموزد. بچهها در هیچستان به پریان دریایی، دزدهای دریایی، سرخ پوستها، خانههای زیرزمینی و درختی و تالابها برمیخوردند. برای جان و مایکل این سرزمین تازگی دارد. خوانندهی این داستان، وارد دنیایی بسیار ویژه میشود. جایی که شباهت بسیار کمی با جهان آشنای او دارد و از جنبههای بسیاری از دنیای واقعی که در آن زندگی میکنند، جذابتر است.
از آنجا که در بیشتر داستانهای کلاسیک -که پیتر پن هم در این دسته قرار میگیرد - جدال میان خیر و شر، محور اصلی داستان است این داستان نیز، دارای یک قهرمان یعنی پیتر و یک ضدقهرمان به نام کاپیتان هوک است. کاپیتان هوک - دزد دریایی- دشمن پیتر پن است و سالها با او مبارزه کرده. هوک به دلیل محبوبیت پیتر در میان موجودات ساکن هیچستان، به او حسادت میکند و سعی دارد با از میان برداشتن او، تنها حاکم سرزمین هیچستان شود. داستان پیتر پن - به جز این دو شخصیت اصلی- پر از شخصیتهای گوناگون است. این شخصیتها به دو گروه دوستان پیتر پن و دشمنان پیتر پن (که بیشتر از خدمهی کشتی کاپیتان هوک هستند) تقسیم میشوند. نویسندهی این داستان با توجه به اینکه مخاطبینش بیشتر کودکان و نوجوانان هستند، سعی کرده است حتی شخصیتهای ضدقهرمان -مانند کاپیتان هوک - را به شکل شیرین و جذابی نشان دهد. درواقع شخصیتهای منفی داستانش بیشتر خاکستری هستند تا سیاه.
در سال 1953 شرکت والت دیزنی، از روی این داستان فیلم سینمایی به نام «پیتر پن» را ساخت که مخاطبین زیادی پیدا کرد و هنوز مدتی از تولید آن نگذشته بود که شهرت و فروش جهانی پیدا کرد. بعد از آن سال، تولیدات پویانمایی زیادی بر اساس این داستان ساخته و منتشر شد که هرکدام در زمان خود فروش جهانی گستردهای داشتند.
قصهی کاپیتان هوک از آنجا شروع میشود که در یکی ازمبارزات تن به تن میان او و پیتر پن، پیتر موفق میشود یکی از دستان او را قطع کند. سپس تمساحی دست قطعشدهی کاپیتان هوک را میخورد. تمساح که از خوردن دست کاپیتان هوک لذت برده است، همواره به دنبال کاپیتان هوک است که او را بیابد و بقیهی بدن او را نیز به نیش بکشد. تمساح قبلا ساعتی کوچک را خورده است و این ساعت همیشه در بدن او تیکتاک میکند. وقتی تمساح به طعمه نزدیک میشود، طعمه با شنیدن صدای تیکتاک ساعتی که در بدن اوست، متوجه حضورش میشود و پا به فرار میگذارد. کاپیتان هوک همواره از حضور این تمساح وحشت دارد و همیشه احساس میکند که این تمساح در حال تعقیب او است.
در فیلم پویانمایی سعی شده بود که داستان پیتر پن بدون تغییرات زیادی بازتولید شود ولی برخی صحنههای داستان در این فیلم تغییر کرده است. برای مثال در آخر داستان، پیتر پن کاپیتان هوک را میکشد؛ اما در فیلم پویانمایی به دلیل محبوبیت شخصیت کاپیتان هوک در بین کودکان، کاپیتان هوک کشته نمیشود بلکه از سرزمین هیچستان میرود. کاپیتان هوک با وجود این که دشمن پیتر پن است اما به دلیل ترس بسیار زیادش از تمساح و ناتوانیاش در پرواز -بر خلاف پیتر پن- به ضدقهرمانی ویژه تبدیل میشود. به شکلی که در بسیاری از صحنهها دل مخاطب به حال او میسوزد. به گفتهی بسیاری از مجلات معتبر فیلمسازی، کاپیتان هوک یکی از محبوبترین شخصیتهای شرور تاریخ پویانمایی است.
پژوهشگران معتقدند که «متیو بری» با خلق ایدهی تمساح، سعی در به تصویر کشیدن یک اختلال روانی به نام PTSD (Posttraumatic stress disorder: اختلال استرس بعد از آسیب) دارد. PTSD، اختلالی است که پس از مشاهده، تجربهی مستقیم یا شنیدن عاملی استرسزا و آسیبزای شدید، روی میدهد که میتواند به مرگ یا شکلگیری افکار خودکشی در ذهن فرد یا وقوع یک سانحهی جدی منجر شود. بیمار نسبت به این تجربهها احساس ترس و درماندگی میکند و اغلب از خود رفتارهای آشفته و حاکی از بیقراری بروز میدهد و مدام تلاش میکند از یادآوری آن رویداد و سانحه اجتناب کند. این رویدادها میتواند شامل سوءاستفاده جنسی، تصادف رانندگی، سوانح طبیعی مانند زلزله، جنگ و… باشد. بهطور کلی افرادی که چنین رویدادهایی را تجربه میکنند، به ویژه کودکان، بیش از آن که بتوانیم تجربهی آنها را تصور یا احساسات آنها را درک کنیم از آن اتفاق رنج میبرند. همین امر وجه تمایز استرس پس از سانحه با سایر حوادث زندگی است (داشتن استرس بیش از حد طبیعی نسبت به حادثه).
نشانههای PTSD:
- ناآرامی و بیقراری، رفتارهای پرخاشگرانه، احساس بیزاری از دیگران
- گوشهگیری و مشکلات در روابط بین فردی، دشواری در انس گرفتن با دیگران
- احساس گناه و شرمندگی، بیاحساسی و فقر هیجانی که از طریق جمع کردن خود و انقباض عضلات، صورت میگیرد
- واپسرویهای رشدی (بازگشت به رفتارهای اولیه کودکان، شبادراری، مکیدن شست و…)
- رفتارهای هیجانی و برانگیختگی بیش از حد (حالت گوش به زنگ بودن که به محض مواجهه شدن با محرک تنشزا شوکه میشود)
- اختلال خواب، کابوس و خوابهای ترسناک (رویاهای هولناک بدون محتوای مشخص)
- اجتناب از افکار و احساسات و حتی اماکنی که اتفاقهای ناخوشایند را برای او یادآوری میکند
- تکرار خاطرههای آسیبزا از قبیل مزاحمت، تجاوز و… در ذهن
- اختلال در کار روزانه، مشکلات در تمرکز و آموزش
همهی این رفتارها یا تعداد زیادی از آنها باید بیش از یک ماه به طول بیانجامد تا ما برای این افراد، PTSD را تشخیص دهیم و درمان آن را آغاز کنیم.
منتظر بخش دوم این مقاله باشید...