آنچه میخوانید گفتوگوی انجمن دوستداران کودک پویش با احسان کاظمزاده، عضو هیئتمدیره و یکی از افراد فعال و مؤثر این انجمن درباره برنامه «با من بخوان» است.
احسان کاظمزاده تقریباً از همان سالهای نخست که انجمن پویش شکل گرفت به خانه کودک آمد. او یکی از افراد مؤثر در اجرای «با من بخوان» در منطقهی محمودآباد است.
- از خودتان برایمان بگویید و اینکه چطور با انجمن پویش آشنا شدید.
من احسان کاظمزاده هستم، عضو هیئتمدیره انجمن پویش و متولد سال ۱۳۶۴. تقریباً سال ۸۸ بود که وارد منطقه محمودآباد شدم. ما در دوران دانشجویی یک سری جلسات دانشجویی داشتیم و به این واسطه سفرهای فرهنگی زیادی به جاهای مختلف ایران میرفتیم و به NGOها و نهادهای فرهنگی هم سر میزدیم. توی آن جمعهای دوستانه با آقای اعلایی و آقای حامد متین و آقای شهاب موسوی در یک سفر فرهنگی به شمال آشنا شدم و به من گفتند که یک چنین جایی در اطراف تهران هست؛ خیلی کنجکاو شدم. از آنجا بود که اولینبار آمدم محمودآباد و عضو جمعیت جوانان هزارهی سوم شدم.
قبلازآن بیشتر در فعالیتهای دانشجویی بودم و مطالعات شخصی زیادی میکردم و مستقیم در NGO کار نکرده بودم. با معرفی این سه نفر آمدم به این منطقه. آنموقع اسم تشکیلات «جمعیت هزارهی سوم» بود و تحت مجوز سازمان ملی جوانان فعالیت داشتیم. در آن زمان مرکز بهتازگی توسط دوستان راهاندازی شده بود و البته بهواسطهی ارتباط دانشگاهی زیادی که داشتیم داوطلبان و نفرات زیادی جذب شدند و همچنین عضو شبکهی یاری کودکان کار و خیابان بودیم و در زمینهی کارهای آموزش خلاق و کتابهای نخودی و فارسیآموز ادبی با مؤسسهی پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان در ارتباط بودیم.
- چه چیزی باعث شده این مدت تقریباً طولانی در انجمن بمانید؟
تداوم در کارهای مدنی نیاز به صبوری زیادی دارد و البته من دو سالی که خدمت سربازی بودم در انجمن حضور نداشتم و در پی این جدایی فکرم کلاً تغییر کرد. خودم هم فکر نمیکردم که تا این اندازه طولانی در این حوزه باشم. در بازگشت من جلال کریمیان و محسن اعلایی و میثم قنبری نقش پررنگی داشتند. دوران سربازی فرصت مطالعه و بازاندیشی دوباره به من داد و فهمیدم در NGOها چه کارهایی باید انجام شود.
روزهای نخست فعالیت
- برویم سراغ برنامه با من بخوان که در خانهی کودک اجرا میشود. بهعنوان یک فرد مؤثر از این طرح برایمان بگویید و اینکه چطور با این طرح آشنا شدید؟
درواقع در سالهای اولیه بهجز من کسان دیگری هم خیلی مؤثر بودند. مثل محمدرضا دهنوی، ساناز قربانی، خانم تاجیک، خانم خاوری و خانم کاظمی و البته همراهی بقیهی اعضای انجمن مثل سعیده میرزایی، محسن اعلایی و محمد طباطبایی و خانم کمایی هم بود. آنموقع که به محمودآباد میآمدم با خانم توران میرهادی و اندیشههای ایشان آشنا شده و کتابهایش را خوانده بودم. یک روز محمدرضا دهنوی آمد و گفت مؤسسهی پژوهشی به ما زنگ زدند و گفتند ما یک سری کتاب داریم که میتوانید تابستانها برای بچهها بخوانیدشان. در جلسهای که در خانه کتابدار در اواخر خرداد ۹۰ تشکیل شد، با حضور خانمها افسانه اشرفی و فریبا سلیمی و انجمنی فعال در محله اتابک به نام «شکوفایی» شرکت کردیم و با برنامهی با من بخوان بیشتر آشنا شدیم. قرار بر این شد که تابستان با پشتیبانی صندوق آموزش و توانمندسازی کودکان کار و خیابان وابسته به مؤسسهی پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان این برنامه را در منطقه محمودآباد شهرری اجرا کنیم. همراه محمدرضا دهنوی و خانم خاوری و خانم تاجیک و خانم کاظمی و خانم ساناز قربانی که تازه داوطلب ما شده بود، تقسیم کار کردیم. در تابستان ۱۳۹۰ هفتهای دو بار برای بچهها کتاب میخواندیم. البته به لطف آقای آژینی که در خانه کودک قدیمی کلاس ورزش تابستانی راه انداخته بودند بچهها جمع میشدند؛ بچهها بیشتر بهخاطر ورزش و بازی میآمدند اما در کنار آن ما برایشان کتابی هم میخواندیم. در این فاصله کارشناسان برنامه با من بخوان دستنامه بلندخوانی و روشهای سهیمشدن با کتاب را همراه چند فرم گزارش برای ما فرستادند. ما هم برای مطابقت با آن روش کتاب میخواندیم و گزارشهای نشستهای کتابخوانیمان را همراه عکس برای آنها ارسال میکردیم تا آنکه در شهریور ۱۳۹۰ از ما دعوت شد تا در یک کارگاه دوروزه (۲۲ و ۲۳ شهریور) با عنوان کارگاه مهارتهای ترویج کتابخوانی در کنار نمایندگان چند سازمان غیردولتی دیگر، از انجمن دوستداران ادبیات کودکان و نوجوانان اصفهان و کتابخانههایی از کردستان و آذربایجان غربی که با انجمن حامی کار میکردند، خانه کودک ناصرخسرو که در پیوند با انجمن حقوق کودک بودند و برخی از افراد علاقهمند دیگر شرکت کنیم. اینگونه بود که پیوند ما با این برنامه مستحکمتر شد.
روشهای طرح با من بخوان خیلی مؤثر بود و از جنبهی آموزشی به خود ما هم کمک زیادی کرد، مخصوصاً به من که باعث شد با ادبیات کودک در بزرگسالی از منظر دیگری آشنا شوم که خیلی برایم خوشایند است.
خانه دوستداران کودک پویش
- شناخت شما و همکارانتان از برنامه با من بخوان و اجرای این برنامه در مرکزتان از ابتدا تا الان چه تفاوتهایی کرده؟
خیلی فرق کرده. همهی ما در سال نخست با ادبیات کودکان و شیوههای بلندخوانی زیاد آشنا نبودیم و در حد توان محدود خودمان برنامه را اجرا میکردیم. به همین سبب علاوه بر کارگاههای آموزشی مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان، عضو شورای کتاب کودک شدیم و در کارگاههای آشنایی با ادبیات کودکان که هرساله در شورا برگزار میشود، من و همکارانم شرکت کردیم که این آموزشها نگاه همه ما را به ادبیات کودک، بهصورت علمی تغییر داد.
در سالهای اخیر کارگاههای تخصصی و هنر و نمایشی توسط اساتید و کارشناسان اهل فن ازسوی مؤسسهی پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان برگزار میشود و اطلاع هم دارم که سالیانه کارگاهها و محتویات را بازنگری میکنند و به همت چنین انرژی زیادی هست که تحول زیاد و چنین توفیقی حاصل شده. البته من خودم از قافله عقب ماندم؛ چون سربازی رفتم و دو سالی بهکل نبودم و بعد هم بهصورت داوطلبانه بیشتر درگیر کارهای مدیریتی انجمن شدم. با توجه به اینکه وسعت خدمات ما در منطقهی محمودآباد خیلی گستردهتر شده، زحمت کار با من بخوان با همکاران دیگر (خانمها خدادادی، تاجیک، فرهمند، علیمردانی، فقیری و امیری و حسینی و...) انجمن پویش است.
- هدف برنامهی با من بخوان را چه میدانید؟
با شناختی که از انگیزهها و اهداف دوستانمان در مؤسسهی پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان دارم و کارهایی که خودمان در این مرکز انجام دادیم، به نظرم هدف اصلی این برنامه در شعار محوری این برنامه نهفته است که: «همهی کودکان حق دارند کتابهای باکیفیت بخوانند»؛ به این معنا که همهی کودکان از خانوادههای فرادست تا فرودست، در هر جای ایران، از هر ملیت و قوم، با هر دین و آیینی حق دارند به کتاب دسترسی داشته باشند و آنهم نه هر کتابی، کتابهای باکیفیت و دربرگیرندهی ادبیات و هنر ناب تا با بهرهگرفتن از این کتابها بتوانند سرنوشت خود را دگرگون کنند و روزگار و زندگی خود را ارتقا بخشند. این شعار و هدف برای ما خیلی مهم بود؛ چون میدانیم همه یا دستکم بسیاری از کودکان این منطقه یا مناطق محروم دیگر به کتاب و آنهم کتاب باکیفیت دسترسی ندارند. اینکه کتابهای باکیفیت را در دسترسشان گذاشت و برایشان بلندخوانی کرد و دربارهی کتابها با آنها گفتوگو کرد و در ادامه این کتابها را به نمایش درآورد و... فرصت و امکانی است که این برنامه در جستوجویش است. ما ازطریق برنامهی با من بخوان تلاش کردهایم که کتابهای باکیفیت بیشتری به دست بچهها برسانیم و کودکان رااز مواهب آن بهرهمند کنیم.
- دستاورد با من بخوان چه بوده؟
به طور مستقیم در حوزهی آموزشی و درسی بچهها خیلی تأثیر گذاشته. بچههایی که از این طرح استفاده کردهاند توان هنری بیشتری پیدا کردهاند، دایرهی واژگانشان بسیار گستردهتر شده، بهتر میتوانند صحبت کنند و هوش اجتماعی و عاطفیشان بیشتر از بچههای دیگر رشد کرده.
به شکل غیرمستقیم نیز در زندگی شخصی بچهها تأثیر داشته. با توجه به مشاهداتم و خاطراتی که بچهها نقل میکنند، به لحاظ شخصیتی و روانی، این برنامه بسیار به بچهها کمک کرده و قدرت تخیل کودکان را ارتقا داده...
با من بخوان بهترین روش برای عادتدادن کودکان به جستوجوگری و پرسشگری است. با من بخوان بستر مناسبی برای رشد کودکان این منطقه فراهم کرده؛ اما تنها کودکان نبودهاند که از برنامه بهره بردهاند؛ با من بخوان سبب رشد کیفی معلمان و کسانی که در این حوزه در مراکز مختلف فعال هستند، شده. حتی در حوزهی سازمانی هم عاملی برای اتحاد و صمیمت بیشتر بین اعضا و تلطیف محیط آموزشی از فضای رسمی به فضای دوستانهتر و پرنشاطتر بوده. من بخشی از بهترین دوستانم را از این راه پیدا کردهام.
- چطور با من بخوان را به مدارس دولتی بردید؟
این پیشنهادی بود که آقای جلال کریمیان مطرح کردند. با تغییراتی که در جمعیت دانشآموزان خانه کودک رخ داد و بهخاطر طرح فرمان رهبری مبنیبر ثبتنام دانشآموزان مهاجر بود که فضای آموزشی ما بازتر شد. در سالهای اولیه ما تقریباً ۲۰۰ نفر دانشآموز بازمانده از تحصیل داشتیم و بهتدریج با تسهیلگری انجمن در منطقه و آموزش به خانوادهها و رفع موانع حقوقی و تکمیل اوراق هویتی کودکان، این تعداد خیلی خیلی کمتر شد و اکنون تعداد کودکان بازمانده از تحصیل به ۳۰ نفر در نزد ما رسیده. در این روند نیروهای ورزیده و آموزشدیده داشتیم و میخواستیم از توان آنها برای ترویج کتابخوانی در منطقه برای کودکان استفاده کنیم. این پیشنهاد قبلاً هم در جلسات هیئتمدیره مطرح میشد اما امکان عملیکردنش را نداشتیم. آقای کریمیان همراه خانم شجاعی که آنموقع جزء مربیان با من بخوان بودند، به مدارس اشرفآباد مراجعه کردند و راجع به طرح با من بخوان صحبت کردند و با خوشنامی و اعتباری که در سالهای گذشته در جامعه محلی به دست آورده بودیم با ما موافقت شد و مؤسسه پژوهشی هم حمایتمان کرد. این روند باعث شد ما بتوانیم این طرح را به مدارس ببریم و ساعت تقلیل معلمان مدارس را به برنامههای انجمن اختصاص دادند. در کنار آن کانکسی هم ازطرف دهیاری اشرفآباد به ما داده شد و ما با پشتیبانی مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان توانستیم آن کانکس را به یک کتابخانه کودکمحور با من بخوان در منطقه اشرفآباد تبدیل کنیم. هماکنون بیش از ۴۵۰ کودک و نوجوان در این کتابخانه عضو هستند و از کتابهای این کتابخانه استفاده میکنند.
کانکس-کتابخانه اشرفآباد
- بازخورد مدارس دولتی از اجرای این طرح چگونه است؟
این مسئلهی چالشبرانگیزی است. یکی از تحولاتی که با من بخوان در مدارس ایجاد کرده شکستن فضای رسمی و خشک مدرسه است. این باعث شده که فضای مدرسه تلطیف شود. تا جایی که میدانم زنگ با من بخوان شیرینترین زنگ کلاسشان است. بچهها با رغبت به این کلاس میآیند و این بهخاطر نوع آموزههایی است که در آن پیاده میشود. اهمیت به ادبیات کودک و داستانخوانی بحثی پایهای و اساسی است که در آموزشوپرورش خیلی اهمیتی به آن داده نمیشود. نوع نگاه به آموزش کودکان در فضای رسمی رقابت و کنکور و تست است و چندان ادبیات از نوع کودکانه مورد استقبال قرار نمیگیرد و چانهزنی زیادی برای جاانداختن این طرح در مدرسه انجام شد و البته هنوز جای کار زیاد است و خانوادهها و متولیان آموزش در مدارس واقعاً باید با جهان کتابخواندن آشتی کنند.
- درباره جایزهای که برای ترویج خواندن گرفتید برایمان بگویید.
البته این جایزه بیشتر برای بچههای انجمن بود و من کار خاصی نکرده بودم و زحمات بر دوش دوستان بوده. در سال ۹۵ مؤسسهی پژوهشی با پشتیبانی شرکت عمران آذرستان جایزه «جبار باغچهبان، همزاد سیمرغ» را پایهگذاری کرد؛ این جایزه هر دو سال یک بار به ده آموزگار مناطق محروم از سراسر ایران که طرح با من بخوان را در مدارس خود به بهترین شکل اجرا کردهاند، تعلق میگیرد. سال ۹۵ برای اولینبار این جایزه در همایشی به این مناسبت به برگزیدگان اهدا شد که مرکز ما نیز که اولین مرکزی بود که این برنامه به شکل آزمایشی (پایلوت) در آن اجرا شده بود مورد تقدیر قرار گرفت و از من بهعنوان نماینده انجمن و خانم تاجیک بهعنوان مربی برتر در این همایش تقدیر شد و جایزه گرفتیم.
- خاطرهای شیرین از این سالها برایمان بگویید.
هرلحظه که سر کلاس میرفتم و با بچهها قصه میخواندم همهاش خاطره بود، از دعواها و کشمکشهای کودکانه گرفته تا نقاشی و نمایش و خاطرههایی که بچهها میگفتند. گفتوگو با بچهها همه برایم خاطره است و شیرین. احساس شیرینی ته دلم هست و از پاکی وجود و صداقت کودکان سرشار شدم. اگر من در شرایط الان میتوانستم انتخاب کنم، بیشتر دوست داشتم بهعنوان یک داوطلب برای با من بخوان بیایم و سر کلاس بروم تا اینکه کار مدیریتی انجمن و اشتغالات شخصی را انجام دهم. امیدوارم زندگی به من این فرصت و امکان را عطا کند.
- حرف نگفته!
باید تشکر کنم از دوستانمان در مؤسسهی پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان و آموزههای خوبشان؛ ازجمله خانم قاینی، آقای محمدهادی محمدی و خانم دباغ و خانم آرمین و تمام کسانی که در کل ایران با من بخوان را نهادینه کردند. همچنین دوست خوبمان خانم اخگری و لیلا عالمی و تمام کسانی که در مؤسسه پژوهشی و شورای کتاب کودک و نهادهای دیگر که از طرح با من بخوان حمایت کردند. مردم سخاوتمندمان که کمکهای مالی به این طرح کردند و سرمایهگذاریهایی فرهنگی که بعدها نتیجهاش را خواهیم دید و برکاتش خیلی بیشتر از اینها خواهد بود و داوطلبان و معلمان زحمتکشی که بهدور از هیاهو در گمنامی و بینامی دارند در روستاها و دوردستها صادقانه برای کودکان کار میکنند و زحمت میکشند و من قدردان زحمات داوطلبان و معلمان انجمن پویش هم هستم که سالهاست این برنامه را در مدارس و مرکزمان اجرا میکنند.