به قصه متیو بازینگتون خوش آمدید! این قصه همه اش راجع به متیو بازینگتون است. فکرمی کنید متیو بازینگتون چه کسی است؟ نخیر! او نه ستاره پاپ، نه فوتبالیست شهر و نه مأمور مخفی است، او یک بچه ی ده ساله معمولی با موهای خرمایی و سه دانه کک ومک روی لپ چپ است که آرزو دارد روزی به یک مگس تبدیل شود، ولی هرچه زور میزند نمی تواند خود را به شکل مگس درآورد.
خانواده به دلیل شغل پدر به شهر بزرگی مهاجرت می کنند واو در مدرسه با جانسون آناناس روبرو می شود. دانش آموز قلدری که هیچکس از دست او آرامش ندارد و با فهمیدن نقطه ظعف متیو مدام او را آزار می دهد. روزی معلم از جانسون به خاطر کاریکاتور زشتی که از متیو کشیده و متیو هم به خاطر ادعای چاخان مگس شدن می خواهد که پس از پایان کلاس در مدرسه بمانند تا با آن ها صحبت کند. آن دو در مدرسه می مانند ولی خانم معلم فراموش می کند و می رود. پس ازمدتی آماندا خواهر متیو به آنان ملحق می شود. سرایدار بی خبر در را بر روی آنان قفل می کند و می رود و آن ها در مدرسه زندانی می شوند. جانسون گریه اش می گیرد. این واکنش او برای متیو خیلی عجیب است، جانسون از تاریکی می ترسد و با گریه سراغ مادرش را می گیرد. با آمدن دو دزد به مدرسه و زندانی کردن آن سه نفر در سالن ورزش متیو دست بکار می شود. او سرانجام می تواند با وردی که می خواند مگس می شود و در قفل شده را بازکند و هرسه با دزدان مبارزه می کنند و آن ها را به دست پلیس می سپارند. جانسون از این پس هم دوست خیلی خوبی برای متیو می شود وهم دست از آزار همکلاسی هایش برمی دارد.
داستانی طنزآمیز و همچنین ماجراجویی برای نوجوانانی که به نظر می آید نقطه ضعف زیادی دارند ولی در مقابل مشکلات بااعتماد به نفس بیشتری روبرو می شوند.