رسالت ادبیات کودک این است که بتواند نیازهای کودک را بر اساس خلاقیتها و جهان کارناوالی و بازیگوشانه اش تعریف کند.
به گزاش خبرنگار لیزنا، شهرام اقبالزاده، مترجم و منتقد در حوزه ادبیات کودک است. از آثار او میتوان به ترجمه کتاب «گاندی»، «بینظمی نوین جهانی»، «چگونه رمان خود را بازنگری و ویرایش کنیم» و «ترجمه برای کودکان» اشاره کرد. او مدتی هم به عنوان دبیر انجمن نویسندگان کودک و نوجوان فعالیت میکرد. اقبالزاده هماکنون دبیر بخش ادبی نشر قطره است.
شهرام اقبال زاده، در گفتگو با لیزنا، از کودکی و فراز و فرودهای این حوزه ادبی میگوید.
تعریف شما از کودکی ...
کودکی در طول تاریخ تحولات زیادی از سر گذرانده. تا قبل از مدرنیته و جامعه صنعتی، کودک به عنوان جزئی ناچیز از خانواده به شمار میآمد، البته نه از نظر عاطفی، از نظر اجتماعی و فرهنگی. کودک جایگاهی در جامعه نداشت و حداکثر این بود که پس از رسیدن به سنینی به عنوان نیروی کار حاشیهای خانواده مطرح بود. در جامعه صنعتی به دلیل نیاز به نیروی کار متخصص، کودک به عنوان یک قشر اجتماعی، و سوادآموزی به عنوان یک نیاز، مطرح میشود. با رشد فلسفه اومانیسم که حقوق انسان را به رسمیت میشناسد، کودک نیز به عنوان جزئی از این اکثریت بخشی از حقوقش اتفاق می افتد. در مسیر رویدادها کم کم به قرن جدید میرسیم که طی آن حقوق کودک به طور رسمی در سازمان ملل، یونیسف، و ... به طور رسمی تدوین، و کودک به عنوان یک قشر استراتژیک مهم در جامعه، مطرح میشود. بنابراین تعریف ایستایی از کودک قابل ارائه نیست. تا قبل از مدرنیته کودک، کاملاً منفعل بوده و مانند موم یا کاغذ سفیدی در دست بزرگسالان بود. حتی فیلسوف بزرگی مثل افلاطون در این خصوص گفته، «به کودکان، این طوله سگها، دیالکتیک نیاموزید. چون اگر دیالکتیک بدانند، دست به طغیان و نافرمانی خواهند زد.» این جمله بدین معناست که، آموزش تفکر انتقادی و خلاق به کلی تابو و منع بوده است.
اگر بخواهم نگاهی عاطفی بیندازم ... بهترین دوران زندگی انسان است، چون آدم غیر مکلفی است (اگر بگذارند، بگذریم از فرهنگ بسته که محدود میکند). کودک فارغ از همه مسئولیتها آزادانه به بازیگوشی و تجربه جهان اطراف میپردازد.
وی در خصوص راز ماندگاری آثاری مثل شازده کوچولو بیان کرد ...
من نگاهی بین رشتهای به ادبیات دارم. به عقیده من ادبیات جامع جمیع تمام رشتههاست. آثار ماندگار کلاسیک و معاصر، ضمن اینکه بازگوکننده ویژگیهای خاص یک جامعه، فرهنگ، و ذهنیت نویسندهای تواناست، از اثری فردی و بومی نیز فراتر میرود. جنبههای انسانی این آثار، و پویایی و خلاقیت در نوشتن آنها به حدی است که مرتب در هر مقطعی از تاریخ برای قشرهای مختلف بازآفرینی نوینی از آن ارائه میشود.
من برای نخستین بار، اصطلاح «ادبیات همه سالان» را در صنعت نشر کشور آوردم. آثار برجسته طوری است که همه اقشار را جذب میکند. شازده کوچولو هم، دقیقاً همین ویژگی را دارد. آنچه بچهها را جذب میکند، کودک کنشگر، فعال و نقاد است. در عین حال، بزرگسالان نیز، همه تیپهای شخصیتی را آنجا میبینند. شما میتوانید برداشت اجتماعی، عرفانی، روان شناختی از شازده کوچولو بکنید و در عین حال ویژگیهای ساختاری، فرمی و زبانی آن را مورد بررسی قرار دهید. این آثار، آثاری است که لایههای مختلف پنهان و آشکار آدمها را در خودش جذب کرده. بنابراین ضمن اینکه اثری است خاص، با ویژگیهای خاص بشری نیز پیوند دارد. اگر ساده بگویم، تلفیق ویژگیهای خاص انسانی با ویژگیهای ماندگار انسانی است.
نگاهی به رسانههایی که در تعامل با کودکان هستند، حاکی از آن است که زبان تعامل با کودک با زمان تغییر میکند، نظر شما در این خصوص چیست...
در همه دنیا نسلها با هم متفاوتند، چون فرهنگ تغییر میکند. در عین حال، دسترسی به رسانههای جدید، تکنولوژی جدید، و علوم جدید جایگاه کودکان را تغییر داده است. خواه ناخواه این نسل، نسلی است که به خاطر ارتباطات جهانی، خیلی از حقوق خود را میشناسد. این نسل همه تابوها و چیزهای ممنوعه را پشت سر گذاشته و زبان جدید و منحصر به فردی ایجاد کرده که ما را تحت تأثیر قرار داده است.
در حال حاضر ما تنها شهروند ایرانی نیستیم، شهروند ایرانی- جهانی هستیم. هری پاتر را ممکن است یک نویسنده انگلیسی بنویسد، اما هری پاتر به اثری جهانی که این نسل با آن زندگی میکند، تبدیل شده است. یکی از چیزهایی که در هری پاتر مورد علاقه و توجه بچههاست، این است که علم با جادو به چالش کشیده شده است. مدرسه، مدرسهای جادویی است و یک دانش آموز است که توانمندترین است. هری پاتر و دوستان گروهش، در مقابل بزرگسالانی که میخواهند آنها را سرکوب کنند، عصیان میکنند. بنابراین این نسل، نسل هری پاتر است. نسل معترض است. نسلی که پیشینهاش به شازده کوچولو بر میگردد. بچه شش سالهای که میفهمد و بزرگسالانی که نمیفهمند. بچهای که با بزرگسالانی از تیپهای مختلف گفتگو میکند و دیدگاه محدود آنان را به جهان در مقابل نگاه فراگیر کودک، نشان میدهد. این نگاه، نگاهی شهودی است. مسأله این نیست که کودک بیشتر میفهمد. ذهن کودک، آزادتر و خلاقتر است. از قضا، آموزش و پرورش، و آموزش عالی ما همه خلاقیتها را میکشد و ما را مثل عصر جدید چارلی چاپلین به موجودی که کار تکراری غیر خلاق انجام میدهد، بدل میکند.
حساسیتهای نوشتن برای کودک ...
مهمترین ویژگی که نویسنده، شاعر، تصویرگر کودک باید داشته باشد، شناخت پویایی ذهنی و روانی کودک است. تفکر انتراعی با کودک زاده میشود. اما به عنوان یک نظام فکری اکثر بزگسالان تفکر انتزاعی ندارند، به این دلیل که آموزش و پرورش و نظام فرهنگی ما، کاربر و فرمانبر میخواهد. می گویند بچه چشم و گوش بسته، بچه حرف گوش کن، بچه سر به زیر، که خب همه منفی است.
نویسنده باید بتواند این پویایی و در عین حال ضعفها را هم ببیند. نویسنده خوب باید این پارادوکسها را بیان کند. رسالت ادبیات کودک این است که بتواند نیازهای کودک را بر اساس خلاقیتها و جهان کارناوالی و بازیگوشانه اش تعریف کند. شل سیلور استاین نمونه بسیار خوبی است. عیب بچهها را طوری میگوید که لذت میبرند. مثلاً اتاق به هم ریخته، استاین نمیگوید که این چه اتاقی است بچه بی تربیت. بلکه میگوید به به چه اتاقی، اما حیف که نمیتوانم آنچه را میخواهم، پیدا کنم. کودک اینگونه باید نقد شود، نه آمرانه و از بالا. یعنی ادبیات کودک خوب، ادبیات نقادانه، خلاقانه، همدلانه با مخاطب است.
وضعیت ادبیات کودک ایران در حوزه تألیف و ترجمه...
متاسفانه الان تریبونهای رسمی نوعی تقابل را اعلام میکنند که ادبیات ترجمه، ادبیات غربی، ادبیات انحرافی است و چرا اینهمه ترجمه. خب من از خدا میخواهم که از صبح تا شب تألیفهای برتر در سطح ایران و جهان بخوانم و لذت ببرم. حالا خوشبختانه ما در این حوزه نویسندگانی داریم که کم کم دارند به آثار جهانی نزدیک میشوند. بعضی آثارشان هم ترجمه شده و هم از آثار خوب محسوب میشود. مثل آثار هوشنگ مرادی کرمانی، احمد رضا بایرامی، و همینطور آثار آرمان آرین که مورد اقبال این نسل قرار گرفته است. و این بدین معناست که ادبیات ما رو به تحول است.
وضعیت ادبیات کودک در دانشگاهها ...
ادبیات کودک به عنوان مقولهای نوین، نطفهاش از مشروطیت بسته میشود. در دهه ۴۰ به نوزادی در حال رشد تبدیل شده و با شکل گیری دو نهاد شورای کتاب کودک و کانون، جهشی جدی میکند. انجمن تصویرگران کودک و نوجوان به عنوان یک NGO شکل میگیرد. کل این تولیدات باعث میشود، انسانهایی آگاه همچون دکتر مرتضی خسرو نژاد، که فلسفه آموزش و پرورش و روانشانسی خوانده و با ادبیات کودک و مطالعات نوین هم آشناست، به این نیاز برسد که ادبیات کودک باید دانشگاهی شود. که تا پیش از آن ادبیات کودک ما به عنوان زیرمجموعه کتابداری در ۲ واحد تدریس میشد.
این دانشگاهی شدن ادبیات کودک در ایران پدیده فرخندهای است. اما باید راهکاری اندیشید چرا که جامعه ما، جامعه کم سواد، پر ادعای، کم خوان، کم نویس است. ما دچار این عقب ماندگی تاریخی هستیم و بسیاری از نویسندگانمان نمیخوانند و ادبیات کودک به قول پیتر هانت، اگر دشوارتر از ادبیات بزرگسال نباشد، اصلاً سادهتر نیست. ذهن سادهگرایانه منجر به تولید متونی میشود که بچهها پس میزنند و به طرف ادبیات ترجمه میروند، چون ادبیات ترجمه مترجمان خوبی دارد.
جایگاه ادبیات کودک ایران در مقیاس جهانی ...
آنچه ما تحت عنوان ادبیات جهان میشناسیم، مجموعهای از ادبیات ملل گوناگون است. واقعیت این است که ادبیات پیشرو جهان مال غرب و عمدتاً کشورهای انگلیسی زبان است. متاسفانه ما ادبیات فرانسه، یا ادبیات ایتالیا را خیلی خوب نمیشناسیم و عمدتاً ادبیات کشورهای غیر انگلیسی زبان را با زبان واسط یعنی انگلیسی میشناسیم. این همه ادعا میکنیم کهام القری کشورهای اسلامی هستیم، اما واقعیت این است که ما ادبیات کودک کشورهای عربی و اسلامی را هم نمیشناسیم. نمیدانیم ادبیات کودک در کشورهای همسایه مانند افغانستان و تاجیکستان، در چه وضعیتی است.
لذا ادبیات جهان، ادبیات مسلط غرب سرمایه داری و جوامع پیشرفته صنعتی است، و خواه ناخواه ادبیات پیشرو هم مال آنهاست، چراکه حدود ۳ سده است که ادبیات کودک دارند.
در این شرایط برای آنکه جهانی شویم، باید به ارتقاء سطح کیفی نظری نویسندگانمان و شناخت بیشتر ادبیات جهان، بپردازیم.
دوره کودکیتان مخاطب آثار کدام نویسندگان بودید ...
من دوره دبستان را کرمانشاه گذراندم. آنزمان شورا را اصلاً نمیشناختم و کانون اصلاً تشکیل نشده بود. پدر من مشترک روزنامهها و مجلات زیادی بود. در عین حال برادر بزرگتری داشتم که مرتب کیهان بچهها و اطلاعات کودکان را میگرفت. من همه آنها را مطالعه میکردم. بعدها کتابهای طلایی آمد که به صورت پراکنده میخواندم، اما به صورت خاص نویسنده خاصی مورد علاقهام نبود.
برایتان بگویم از آنچه بیشترین شوق مطالعه را در من ایجاد کرد؛ آنزمان در خانهمان پستویی داشتیم برای نگه داشتن آذوقه، از آنجا که ۶ تا بچه بودیم و خانوادهای پر جمعیت محسوب میشدیم، پدر و مادر، در پستو را قفل میکردند تا ما بچهها فندق و گردو و ... را غارت نکنیم. و ما همیشه منتظر بودیم یک بار در قفل نباشد و ما برویم و ناخنکی بزنیم. اما چیزی که همیشه برای من معما بود، این بود که در پستو صندوقچهای چوبی داشتیم (که به آن یخدان میگفتیم) که درش همیشه قفل بود. یکبار که در پستو باز بود، من رفتم ناخنک بزنم، دیدم در صندوقچه باز است. کنجکاوانه و به شوق برداشتن خوردنی رفتم ببینم داخلش چه خبر است. بازش که کردم دیدم لبریز است از کتابهای ممنوعه که پدرم داشت. چند تایی از آنها را برداشتم. یادم است که یکی از آنها کتاب تفریحات شب، محمد مسعود بود. کتابی شبه رمان، که شرح زندگی خودش با نگاهی نقادانه به اجتماع بود.
اینها را من با شوق خواندم، و برخلاف آنچه اکنون می گویند، بستگی به این دارد که نویسنده از چه منظری مسائل را مطرح کرده باشد. مثلاً مسائلی همچون می خوارگی و ... در تفریحات شب به نقد کشیده شده، و در واقع من با خواندنش به نوعی واکسینه شدم. یعنی من بدون منع مذهبی، اخلاقی و ... خودم به طور داوطلبانه به دنبال این مسائل نرفتم، و این کتابها من را کتابخوان کرد.