آمبر براون

نام هنریآمبر براون
نام هنری لاتین
Amber Brown
نام
آمبر
نام خانوادگی
براون
نام لاتین
Amber
نام خانوادگی لاتین
Brown

آمبر یعنی کهربایی و براون یعنی قهوه‌ای. این دو رنگ در کنار همدیگر می‌شوند اسم و فامیل یک دختر 9 ساله.


آمبر براون

دختری که در اوت 1994 با کتاب «آمبر براون مداد شمعی نیست» به قلم نویسنده‌ی آمریکایی، «پائولا دانزیگر» 1944-2004 معرفی شد و طولی نکشید که در میان بچه‌ها و بزرگ‌ترها به شهرت و محبوبیت رسید. داستان‌های او تا سال 2004 در 8 جلد ادامه پیدا کرد. این مجموعه برای کودکان حدود 7 تا 9 سال پیشنهاد می‌شد و شش جلد آسان‌خوان هم برای کودکان کم‌ سن و سال‌تر نوشته و منتشر شد و هشت میلیون نسخه از آنها با ده زبان متفاوت در سراسر جهان به فروش رسید. شگفت‌انگیز است نه؟


کتاب «آمبر براون مداد شمعی نیست»

شاید یکی از دلیل‌هایی که امبر به دل مخاطب‌ها می‌نشیند این است که او راحت و روراست داستان‌های زندگی‌اش را تعریف می‌کند. او در زندگی روزمره‌ باید با واقعیت‌ها و مشکلات سختی کنار بیاید. چه مشکلاتی؟ پدر و مادرش مدتی را جدا از هم زندگی می‌کنند و کمی بعد قانونی طلاق می‌گیرند. مادرش به فرد جدیدی به نام الکس آشنا می‌شود. پدرش به کشور دیگری مهاجرت می‌کند. و در چنین وضعیتی دوست صمیمی امبر یعنی جاستین هم به خاطر شغل پدر به شهری دیگر می‌رود. حالا امبر چه کار می‌کند؟

 دوست دارید بدانید این وضعیت سخت و در کل ایده‌ی نوشتن این شخصیت از کجا شروع شد؟


تصویر آمبر در کتاب‌های آسان‌خوان

پائولا می‌گوید نقطه‌ی شروع نوشتن این کتاب‌ها از یک تماس تلفنی شروع شد. تماسی از طرف خواهرزاده‌ی هفت ساله‌اش کری.

تاجایی که به یاد دارد، وقتی تماس گرفته، دلشوره داشته و کمی بی‌طاقت بوده است.

گفت: «خاله، قراره تو مدرسه یه جشن بگیریم و پیتزا بخوریم.» گفتم: «باشه، آروم باش. تو قبلا هم پیتزا خوردی. بگو ببینم موضوع اصلی چیه؟ » جواب داد: «جشن برای اینه که بهترین دوستم، یعنی دنی قراره ازمون دور بشه.»

از همان‌جا ایده‌ی نوشتن امبر براون و بهترین دوستش، جاستین در ذهن پائولا شکل گرفت. البته زندگی واقعی امبر و کری در جزئیات فرق داشت و تفاوت چشمگیرش در این بود که پدر و مادر امبر از هم جدا می‌شدند و او تک فرزند بود اما پدر و مادر کری رابطه‌ی خوبی داشتند و کری سه برادر داشت.

 شاید بعضی رفتارها و اتفاق‌های زندگی امبر در زندگی خود پائولا ریشه داشته باشد نه زندگی خواهرزاده‌اش.  او تعریف می‌کند: «توی 12 سالگی آرام‌بخش می‌خوردم. مشکل خیلی خاص و عجیب و غریبی نداشتم؛ فقط خانواده‌ام چندان اهل ابراز احساسات نبودند و به لحاظ احساسی حمایت چندانی نمی‌دیدم. پدرم غمگین و اهل نیش و کنایه بود و مادرم بیشتر اوقات اضطراب داشت و نگران بود که بقیه درباره‌اش چه فکری می‌کنند. خب، آنها هیولا نبودند اما در کل دوران کودکی خوبی نداشتم.»

با تمام این‌ها پائولا هم مثل خود امبر اهل بگو بخند و شوخ‌طبعی بوده است. این ویژگی‌ در داستانِ پیدا کردن اسم امبر براون هم معلوم است. وقتی یکی از دوستان پائولا با نام خانوادگی براون (به معنای قهوه‌ای) بچه‌دار شده؛ پائولا پیشنهاد داده اسم او را امبر (به معنای کهربایی) بگذارند. بعد هم خندیده و گفته: «این‌طوری بچه‌ها بهش می‌گن پاستل رنگی.» براون‌ها اسم بچه را الیزا گذاشتند اما شخصیت کتاب پائولا شد: آمبر براون.

پائولا در رابطه با خلق شخصیت داستانی پیشنهاد و نکته‌هایی را مطرح کرده است. «زبان داستان و شخصیت هم اهمیت زیادی دارد و من از دوست شاعرم در این مورد چیزهای زیادی یاد گرفتم. یک بار از من خواست تا شعری را بررسی کنم و زیر‌بخش های بامزه و خنده‌دار با رنگ قرمز خط بکشم و زیر‌بخش های جدی‌ با رنگ آبی و در نهایت از من خواست که با زبان بنفش بنویسم. برای همین همیشه گرایشم ترکیبی از اینهاست. فکر می‌کنم اگر امبر براون به ثمر نشسته، به خاطر همین است که زندگی و شخصیت او ترکیبی از غم و شادی‌ها و شوخی و جدی است.»


پائولا دانزیگر

و نکته‌‌ای دیگر: «در کلاس‌های بازیگری شرکت کنید. برای خلق شخصیت و انگیزه‌هایش واقعا مفید است. برای من شخصیت وقتی شکل می‌گیرد که در هر سن و سالی، با هر جنسیتی مشتاق داشتن چیزی باشد اما نتواند آن را داشته باشد. با چنین شخصیتی، طرح داستان هم در ذهنم شروع می‌شود.» پائولا در ارتباط با طرح داستان مخصوص خودش اضافه می‌کند: «فکر می‌کنم کتاب‌هایم درباره‌ی بچه‌هایی است که یاد می‌گیرند خودشان و دیگران را دوست داشته باشند و به خودشان و دیگران احترام بگذارند.»


مجموعه کتاب‌های «آمبر براون»

در سال 2012 نشر پوتمن از بروس کویل و الیزابت لِوی دوستان صمیمی پائولا، دعوت کرد تا داستان‌های جدیدی برای امبر بنویسند و تصویرگری هم مثل جلدهای قبل به عهده‌ی تونی راس بود. ایده‌ی ادامه دادن داستان‌های امبر را مدیر برنامه‌ خود پائولا مطرح کرد. «بسیاری از بچه‌هایی که برای پائولا ایمیل می‌زدند، بچه‌های طلاق بودند یا کسانی که پدر و مادرهایشان چنین قصدی داشتند. ایمیل‌های آنها ادامه داشت. می‌خواستند بدانند حال و احوال زندگی‌ امبر چطور است و چطور ادامه پیدا می‌کند. بین دست‌اندرکاران گفتگویی شد و در نهایت تصمیم گرفتیم اگر امکانش باشد، داستان‌ها با این شخصیت محبوب ادامه پیدا کند.»

 وقتی این درخواست با الیزابت لوی مطرح شد، او بلافاصله پاسخ داده بود: «همراه با بروس». از سال 1992 بروس و پائولا همواره داستان‌هایشان را برای هم می‌خواندند و نظر همدیگر را جویا می‌شدند. بروس تعریف می‌کند: «پیش از اینکه داستان‌های امبر به دست ویراستار هم برسد، کلمه به کلمه‌اش را پشت تلفن شنیده بودم. برای همین شخصیت را به خوبی می‌شناختم. حتی یک بار بخشی را برایم خواند که احساس کردم به امبر نمی‌خورد و گفتم امبر اهل گله و شکایت و ناله کردن نیست. تویی که از این کارها می‌کنی.»

الیزابت و بروس به معنی واقعی همراه با هم نوشتند و نتیجه این همکاری خیلی نزدیک سه جلد کتاب شد که در سال‌های 2012، 2013 و 2014 به چاپ رسید. «آمبر براون خیلی خوشحال است»، «آمبر براون اسباب‌کشی می‌کند» و «Amber Brown Horses Around». در «آمبر براون خیلی خوشحال است» بالاخره مادر آمبر و مکس بالاخره تصمیم می‌گیرند جشن عروسی به پا کنند. آمبر به شدت هیجان‌زده است چون همه‌ی دوستانش و البته بهترین دوستش جاستین هم دعوت است. جاستین و خانواده‌اش فقط به خاطر این جشن به شهر آمده‌اند. رفتارهای امبر به قدری خوب شده که انگار بهترین بچه‌ی دنیاست. اما برای برگزاری جشن و سر مسائل مالی اختلافاتی پیش می‌آید. گویا می‌خواهند برنامه‌ای خودمانی بگیرند و مهمان چندانی نداشته باشند. آن‌هم درست وقتی که امبر به دنبال تهیه‌ی بهترین لباس و سخنرانی در مراسم است.»


کتاب «آمبر براون خیلی خوشحال است»


تونی راس، تصویرگر


مجموعه‌ی ساده خوان​

Submitted by skyfa on
Amber Brown
آمبر براون
نام
آمبر
نام خانوادگی
براون
نام لاتین
Amber
نام خانوادگی لاتین
Brown

آمبر یعنی کهربایی و براون یعنی قهوه‌ای. این دو رنگ در کنار همدیگر می‌شوند اسم و فامیل یک دختر 9 ساله.


آمبر براون

دختری که در اوت 1994 با کتاب «آمبر براون مداد شمعی نیست» به قلم نویسنده‌ی آمریکایی، «پائولا دانزیگر» 1944-2004 معرفی شد و طولی نکشید که در میان بچه‌ها و بزرگ‌ترها به شهرت و محبوبیت رسید. داستان‌های او تا سال 2004 در 8 جلد ادامه پیدا کرد. این مجموعه برای کودکان حدود 7 تا 9 سال پیشنهاد می‌شد و شش جلد آسان‌خوان هم برای کودکان کم‌ سن و سال‌تر نوشته و منتشر شد و هشت میلیون نسخه از آنها با ده زبان متفاوت در سراسر جهان به فروش رسید. شگفت‌انگیز است نه؟


کتاب «آمبر براون مداد شمعی نیست»

شاید یکی از دلیل‌هایی که امبر به دل مخاطب‌ها می‌نشیند این است که او راحت و روراست داستان‌های زندگی‌اش را تعریف می‌کند. او در زندگی روزمره‌ باید با واقعیت‌ها و مشکلات سختی کنار بیاید. چه مشکلاتی؟ پدر و مادرش مدتی را جدا از هم زندگی می‌کنند و کمی بعد قانونی طلاق می‌گیرند. مادرش به فرد جدیدی به نام الکس آشنا می‌شود. پدرش به کشور دیگری مهاجرت می‌کند. و در چنین وضعیتی دوست صمیمی امبر یعنی جاستین هم به خاطر شغل پدر به شهری دیگر می‌رود. حالا امبر چه کار می‌کند؟

 دوست دارید بدانید این وضعیت سخت و در کل ایده‌ی نوشتن این شخصیت از کجا شروع شد؟


تصویر آمبر در کتاب‌های آسان‌خوان

پائولا می‌گوید نقطه‌ی شروع نوشتن این کتاب‌ها از یک تماس تلفنی شروع شد. تماسی از طرف خواهرزاده‌ی هفت ساله‌اش کری.

تاجایی که به یاد دارد، وقتی تماس گرفته، دلشوره داشته و کمی بی‌طاقت بوده است.

گفت: «خاله، قراره تو مدرسه یه جشن بگیریم و پیتزا بخوریم.» گفتم: «باشه، آروم باش. تو قبلا هم پیتزا خوردی. بگو ببینم موضوع اصلی چیه؟ » جواب داد: «جشن برای اینه که بهترین دوستم، یعنی دنی قراره ازمون دور بشه.»

از همان‌جا ایده‌ی نوشتن امبر براون و بهترین دوستش، جاستین در ذهن پائولا شکل گرفت. البته زندگی واقعی امبر و کری در جزئیات فرق داشت و تفاوت چشمگیرش در این بود که پدر و مادر امبر از هم جدا می‌شدند و او تک فرزند بود اما پدر و مادر کری رابطه‌ی خوبی داشتند و کری سه برادر داشت.

 شاید بعضی رفتارها و اتفاق‌های زندگی امبر در زندگی خود پائولا ریشه داشته باشد نه زندگی خواهرزاده‌اش.  او تعریف می‌کند: «توی 12 سالگی آرام‌بخش می‌خوردم. مشکل خیلی خاص و عجیب و غریبی نداشتم؛ فقط خانواده‌ام چندان اهل ابراز احساسات نبودند و به لحاظ احساسی حمایت چندانی نمی‌دیدم. پدرم غمگین و اهل نیش و کنایه بود و مادرم بیشتر اوقات اضطراب داشت و نگران بود که بقیه درباره‌اش چه فکری می‌کنند. خب، آنها هیولا نبودند اما در کل دوران کودکی خوبی نداشتم.»

با تمام این‌ها پائولا هم مثل خود امبر اهل بگو بخند و شوخ‌طبعی بوده است. این ویژگی‌ در داستانِ پیدا کردن اسم امبر براون هم معلوم است. وقتی یکی از دوستان پائولا با نام خانوادگی براون (به معنای قهوه‌ای) بچه‌دار شده؛ پائولا پیشنهاد داده اسم او را امبر (به معنای کهربایی) بگذارند. بعد هم خندیده و گفته: «این‌طوری بچه‌ها بهش می‌گن پاستل رنگی.» براون‌ها اسم بچه را الیزا گذاشتند اما شخصیت کتاب پائولا شد: آمبر براون.

پائولا در رابطه با خلق شخصیت داستانی پیشنهاد و نکته‌هایی را مطرح کرده است. «زبان داستان و شخصیت هم اهمیت زیادی دارد و من از دوست شاعرم در این مورد چیزهای زیادی یاد گرفتم. یک بار از من خواست تا شعری را بررسی کنم و زیر‌بخش های بامزه و خنده‌دار با رنگ قرمز خط بکشم و زیر‌بخش های جدی‌ با رنگ آبی و در نهایت از من خواست که با زبان بنفش بنویسم. برای همین همیشه گرایشم ترکیبی از اینهاست. فکر می‌کنم اگر امبر براون به ثمر نشسته، به خاطر همین است که زندگی و شخصیت او ترکیبی از غم و شادی‌ها و شوخی و جدی است.»


پائولا دانزیگر

و نکته‌‌ای دیگر: «در کلاس‌های بازیگری شرکت کنید. برای خلق شخصیت و انگیزه‌هایش واقعا مفید است. برای من شخصیت وقتی شکل می‌گیرد که در هر سن و سالی، با هر جنسیتی مشتاق داشتن چیزی باشد اما نتواند آن را داشته باشد. با چنین شخصیتی، طرح داستان هم در ذهنم شروع می‌شود.» پائولا در ارتباط با طرح داستان مخصوص خودش اضافه می‌کند: «فکر می‌کنم کتاب‌هایم درباره‌ی بچه‌هایی است که یاد می‌گیرند خودشان و دیگران را دوست داشته باشند و به خودشان و دیگران احترام بگذارند.»


مجموعه کتاب‌های «آمبر براون»

در سال 2012 نشر پوتمن از بروس کویل و الیزابت لِوی دوستان صمیمی پائولا، دعوت کرد تا داستان‌های جدیدی برای امبر بنویسند و تصویرگری هم مثل جلدهای قبل به عهده‌ی تونی راس بود. ایده‌ی ادامه دادن داستان‌های امبر را مدیر برنامه‌ خود پائولا مطرح کرد. «بسیاری از بچه‌هایی که برای پائولا ایمیل می‌زدند، بچه‌های طلاق بودند یا کسانی که پدر و مادرهایشان چنین قصدی داشتند. ایمیل‌های آنها ادامه داشت. می‌خواستند بدانند حال و احوال زندگی‌ امبر چطور است و چطور ادامه پیدا می‌کند. بین دست‌اندرکاران گفتگویی شد و در نهایت تصمیم گرفتیم اگر امکانش باشد، داستان‌ها با این شخصیت محبوب ادامه پیدا کند.»

 وقتی این درخواست با الیزابت لوی مطرح شد، او بلافاصله پاسخ داده بود: «همراه با بروس». از سال 1992 بروس و پائولا همواره داستان‌هایشان را برای هم می‌خواندند و نظر همدیگر را جویا می‌شدند. بروس تعریف می‌کند: «پیش از اینکه داستان‌های امبر به دست ویراستار هم برسد، کلمه به کلمه‌اش را پشت تلفن شنیده بودم. برای همین شخصیت را به خوبی می‌شناختم. حتی یک بار بخشی را برایم خواند که احساس کردم به امبر نمی‌خورد و گفتم امبر اهل گله و شکایت و ناله کردن نیست. تویی که از این کارها می‌کنی.»

الیزابت و بروس به معنی واقعی همراه با هم نوشتند و نتیجه این همکاری خیلی نزدیک سه جلد کتاب شد که در سال‌های 2012، 2013 و 2014 به چاپ رسید. «آمبر براون خیلی خوشحال است»، «آمبر براون اسباب‌کشی می‌کند» و «Amber Brown Horses Around». در «آمبر براون خیلی خوشحال است» بالاخره مادر آمبر و مکس بالاخره تصمیم می‌گیرند جشن عروسی به پا کنند. آمبر به شدت هیجان‌زده است چون همه‌ی دوستانش و البته بهترین دوستش جاستین هم دعوت است. جاستین و خانواده‌اش فقط به خاطر این جشن به شهر آمده‌اند. رفتارهای امبر به قدری خوب شده که انگار بهترین بچه‌ی دنیاست. اما برای برگزاری جشن و سر مسائل مالی اختلافاتی پیش می‌آید. گویا می‌خواهند برنامه‌ای خودمانی بگیرند و مهمان چندانی نداشته باشند. آن‌هم درست وقتی که امبر به دنبال تهیه‌ی بهترین لباس و سخنرانی در مراسم است.»


کتاب «آمبر براون خیلی خوشحال است»


تونی راس، تصویرگر


مجموعه‌ی ساده خوان​

لینک کوتاه

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.