تجربهای از کتابخانه «با من بخوان» جوانرود
گاهی بدنها و ذهنهای متفاوت تنها میمانند، دور میمانند. و هر کدام در جهانِ بیرنگ و خالیِ تنهاییشان آواره میشوند. جهانهایی که راهی به هم ندارند. جهانهایی که نه در خور زیستناند و نه رویا. شاید با هم بودن، با هم خیال کردن و بخشندگی راه رهایی از این تنهایی و تسلی رنجها باشد. کتابها به یادمان میآورند که پنجرهای رو به خیال بگشاییم. خیالی رنگارنگ و سرشار از دوستی و سخاوت. خیالی که در آن شادی و آرامش و تعالی برای همگان است؛ «که نقشی در خیال ما از این این خوشتر نمیگیرد».
کتاب «هفت اسب، هفت رنگ» از این دست کتابهاست. روایتی از دختری که متفاوت است اما در رویایاش «متفاوتها» تنها نمیمانند. این کتاب که تاکنون به چند زبان زندهی دنیا، از جمله انگلیسی، ترجمه شده، بهتازگی دیپلم افتخار جایزهی «بچلدر» آمریکا را از آن خود کرده است. جایزهی میلدرد آل. بچلدر یکی از معتبرترین جایزههایی است که از سوی نهاد معتبر انجمن کتابداران آمریکا به کتابهایی داده میشود که از زبانی دیگر به انگلیسی ترجمه و در ایالات متحده منتشر شدهاند.
بلندخوانی این کتاب و گفتوگو دربارهی آن، سفری مسحورکننده و فرصتی ارزشمند برای کودکانی است که در دنیایی سرشار از تفاوتها زندگی میکنند. سفر ماریه و پروین حقگویی، و کودکان عضو کتابخانهی «با من بخوان» جوانرود در استان کرمانشاه در دنیای این کتاب چند روزی طول کشید. یک روز بلندخوانی، یک روز گفتوگو و روز دیگر ساختن آویز هفت اسب رنگی. در ادامه این تجربه را بخوانید:
مکان: کرمانشاه، جوانرود
نام کتابخانه: کتابخانهی «با من بخوان» جوانرود
کتابداران: ماریه حقگویی، پروین حقگویی
نام کتاب: هفت اسب، هفت رنگ
تاریخ: یکم ماه ۱۴۰۰
برنامهی این ماه کتابخانه را به آشنایی با یکی از نویسندگان کتابهای محبوب کتابخانه، آقای محمدهادی محمدی، اختصاص دادیم و امروز کتاب «هفت اسب، هفت رنگ» را بلندخوانی کردیم. پیشتر این کتاب را در کلاس تعدادی از بچهها بلندخوانی کرده بودم و با موضوع آشنایی داشتند و تصاویر را به خوبی درک کرده بودند.برای همین قبل شروع بلندخوانی آتنا گفت: «به تصاویر کتاب دقت کنید که خیلی مسائل برای گفتوگو دارد».
جلد کتاب را نشان دادم و پرسیدم: «به نظرتان قرار است چه داستانی را برایمان بگوید؟» گفتند: «خانوادهی اسبی که رنگهای مختلفشان سبب تفاوتهایی در آنها شده است.»
در حین بلندخوانی بچهها میپرسیدند: «چرا رنگها بیروح و سرد است؟»، «چرا دخترک بلند نمیشود؟»، «چرا باید از هفت اسب یکی بیرنگ باشد؟»، «این چرخها در تصاویر برای چیست؟»، «چرا دخترک تنهاست؟».
پس از بلندخوانی کمی دربارهی کتاب گفتوگو کردیم. دربارهی اینکه فکر و خیالها از کجا به سر دخترک آمدهاند؟ آیلا پاسخ داد: «از اسبهای اسفیدی که بالای سر دخترک آویزان است. پس با فکر کردن به این اسبها توانسته این دنیای خیالی را درست کند.» در ادامه پرسیدیم: «چرا از بین این همه حیوان نویسنده اسب را برای خیال دخترک انتخاب کرده است؟» رویا گفت: «چون دخترک میتواند سوار آن شود و بتازد.» آتنا گفت: «او که نمیتواند راه برود چهطور سوار شود؟» رویا گفت: «من شنیدهام که اسب میتواند ذهن انسان را بخواند پس وقتی دخترک را در پنجره میبیند ذهن دخترک را میخواند». همگی به دنبال پاسخ بودند که مادر نیان گفت: «شاید چون اسب تیزپاست، دخترک میتواند با فکر و خیال خود را در حال راه رفتن و دویدن تصور کند.» در پایان گفتیم که اسب نماد حرکت است.
دربارهی رنگ خاکستری هم صحبت شد. بچهها گفتند چون بحث از غم و ناامیدی است و در اول داستان دخترک ناامید و ناراحت است. رویا متوجه دو تصویر اول و آخر داستان شد و گفت: «دو حالت ناامیدی و امیدواری را نشان میدهد».
خرید کتاب هفت اسب هفت رنگ
تاریخ: ۴ دی ۱۴۰۰
هفتهی گذشته کتاب «هفت اسب، هفت رنگ» را بلندخوانی کرده بودیم و ادامهی بحث و گفتوگو را امروز پی گرفتیم. دربارهی این صحبت کردیم که پنجرهی خیال چیست؟ آنا، رویا و سماء گفتند: «همان دنیای خیالی دخترک است» و بعد کمی دربارهی عبارت «پارهای از جای خود را دادند» گفتوگو شد.
بار دیگر دربارهی تفاوت تصویر اول داستان با تصویر پایانی صحبت شد. ویان گفت: «در ابتدا دختر ناامید است و پایان داستان امیدوار میشود»، سماء گفت: «رنگها نشانهای از امید هستند». پرسیدم: «این امید از کجا میآید؟» ملیکا گفت: «به کمک اسبها وارد زندگی دخترک میشود». سماء گفت: «از رویای دخترک»، هستی گفت: «در ابتدا هیچ رویایی نداشت و با وارد شدن اسبها رویا و امیدواری هم به زندگیاش وارد میشود».
در پایان ساخت عروسکهای اسب را به عنوان نمادی از کتاب «هفت اسب، هفت رنگ» در نظر گرفتیم که بخشی از آن را انجام دادیم و ادامهی کار به جلسهی بعد موکول شد.
تاریخ: ۶ دی ۱۴۰۰
امروز با کمک بچهها ادامهی فعالیت کتاب «هفت اسب، هفت رنگ» را انجام دادیم. گروهی که به ساخت عروسکها علاقه داشتند وارد کار گروهی شدند. گروهی هم ترجیح دادند که کتابخانه و قفسهها را مرتب کنند یا کتاب بخوانند. همکاری بچهها بینظیر بود. نحوهی دوک زدن، نوع دوک زدن(دندان موشی) و پر کردن عروسکها را به بچهها یاد دادیم. در نهایت هفت اسب رنگارنگ بر فراز کتابخانهی ما به پرواز درآمدند!
بیشتر بخوانید:
«هفت اسب، هفت رنگ» یا «مرغزار فانتزیها» برنده دیپلم افتخار جایزه بچلدر شد
شگردهایی برای نوشتن یک کتاب خوب، بررسی کتاب هفت اسب هفت رنگ، بخش نخست
شگردهایی برای نوشتن یک کتاب خوب، بررسی کتاب هفت اسب هفت رنگ، بخش دوم
انتشار کتاب هفت اسب، هفت رنگ (در مرغزار خیال) در آمریکا
کتاب «هفت اسب، هفت رنگ» در هلند منتشر شد
هفتاسب هفترنگ، قصهی کودکان با نیازهای ویژه تجربهای از کتابخانه «با من بخوان» باینگان