موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان، در ستایش روایت و روایتگری، بار دیگر هوشنگ مرادی کرمانی را نامزد جایزه جهانی آسترید لیندگرن (آلما) در سال 2024 میکند. مرادی کرمانی نویسندهای است اصیل و روایتگر زندگی کودکان و مردم عادی. مردمی که هیچ صدایی ندارند و او صدای آنها است. مرادی کرمانی خود نمونهای از این مردم بوده و در کودکی به سبب تنگ دستی و ناداری و از دست دادن مادر، رنج فراوان کشیده است. او در گفتوگویی در نمایش نهایت فقری که کودکان روستای خود با آن دست به گریبان بودند، آورده است: «من در آن جا فقر را با تمام وجودم حس میکردم. همهاش فقر بود. در مدرسه، اگر کسی تکه نانی در کیفش داشت، آن قدر مواظب آن بود تا کسی آن را برندارد که حد نداشت. اصلاً كيف نداشتیم. کیسهای کرباسی بود که کتابها را داخل آن میگذاشتیم. یک تکه نان در آن موقعیت همه چیز را به هم میزد. مخصوصاً بعد از بهار وضعیت خیلی بدتر بود، چون هرچه داشتند در زمستان میخوردند و به بهار که میرسیدند چیزی برای خوردن نبود. از این جهت میگفتند: سیاه بهار. بچهها از فرط گرسنگی توتهای کال و نیم رسیده را میچیدند و در خانه آب پز میکردند و با کمی سرکه میخوردند. در «بچههای قالیبافخانه» سعی کردهام این مسائل را خیلی دقیق مطرح کنم. اکثر روستا نیز سیطره ارباب بود. مردم خیلی تنگدست بودند و گرسنگی خیلی فشار میآورد.»[1]
در سایت کتابک بخوانید: جایزه یادبود آسترید لیندگرن چیست؟
ارزش بزرگ مرادی کرمانی در آن است که از این بستر و از این سطح ناباورانه رنج و فقر امید ساخته است. او نویسندهی امید است و طنز شیرین در داستانهای او بار دیگر نشان میدهد که با روایت میشود، تلخترین رخدادها را به گونهای تصویر کرد که رنگی از خنده و نوری از امید پشت آن باشد. مرادی کرمانی، در ذات و سرشت خود روایتگر بوده است و این روایت گری در سرزمینی که شهرزاد قصهگو در آن مرگ را به عقب می راند، چیزی نیست جز ارزشهای والای روایت و آوردن آن در زندگی تنگ دستانه. مرادی کرمانی آن گونه که خود میگوید، روایت کردن را از پدربزرگاش به یادگار دارد و پدربزرگ او هم باید از پدربزرگ یا مادربزرگ خودش تا این زنجیره به جایی برسد که شهرزاد با خریدن زمان، مرگ را از بستر زندگی دور میکند.
گفتوگوکننده کتاب «هوشنگ دوم»، کریم فیضی، در جایی از این کتاب از او میپرسد: میتوان یقین کرد که پدربزرگ و شخصیت او، سهم مهمی در داستاننویس و نویسنده شدن شما دارد. آیا این موضوع را قبول دارید؟ ماجرا از چه قرار است؟
و مرادی این چنین میگوید: «ببینید! من در عین حال که بسیار بچه بودم، بسیار هم سؤال میکردم تا جایی که نفس همه را میگرفتم. یکی از دلایل اینکه دوروبریهایم، دوستم نداشتند، این بود که میگفتند تو چقدر حرف میزنی و چرا اینقدر سؤال میکنی؟ تمام وجود من سؤال بود. این چرا چنین است، آن چرا چنان است. در مقابل، هیچکس حوصله نداشت به من جواب بدهد. در نتیجه هیچکس به سؤالهای من پاسخ نمیداد. ولی پدربزرگم به سؤالهای من جواب میداد. یک روز با هم به باغ رفته بودیم. باغی که پشت خانهمان بود. من پرنده زیاد دیده بودم، ولی آن روز پرندهای را دیدم که بسیار کوچک بود. بزرگتر از ملخ، کوچکتر از گنجشک. فکر میکنم در تهران به آن می گویند فنچ. وقتی این پرنده را دیدم، خیلی خوشم آمد. به طرفش که رفتم پرید. نگاهش کردم، دیدم خیلی کوچک است. از پدربزرگ پرسیدم این پرنده بچه گنجشک است؟ گفت نه. پرسیدم آیا بزرگ نمیشود؟ گفت: بزرگیاش همین است و بزرگتر از این نمیشود.
پرسیدم: اسمش چیست؟ گفت: نه تر و نه خشک. پرسیدم یعنی چه؟ گفت قصه دارد و شروع کرد به تعریف کردن آن قصه. پدربزرگم عاشق قصهگفتن بود و گفت: این پرنده، زمانی آدمیزاد بود و چوپان. عاشق دختر سلطان میشود و به خواستگاری میرود. وقتی میخواسته وارد قصر بشود، میبیند که جلوی آدمها را میگیرند. از خدا میخواهد که پرنده بشود، تا بتواند وارد قصر بشود. خدا هم قبول میکند و او تبدیل میشود به پرندهی ریزی که نگهبانهای کاخ نمیتوانند او را بگیرند.
به این ترتیب او وارد قصر میشود و پیش دختر سلطان میرود و از دختر سلطان میپرسد آیا زن من میشوی؟ او جواب میدهد پدرم -سلطان - باید اجازه بدهد تا من زن تو بشوم. دختر پادشاه پرنده را روی انگشت خودش میگیرد و پیش پدرش میبرد و میگوید که این پرنده به خواستگاری من آمده است. آیا شما اجازه میدهید که من زن او بشوم؟ سلطان وقتی به او نگاه میکند، از کوچکی او تعجب میکند و میپرسد تو با چه جرأتی به خواستگاری دختر من آمدهای؟ نه گوشتی داری که به درد پختن و خوردن بخورد، نه صدایی برای خواندن داری، نه قیافه قشنگی داری که بتوان به این و آن نشان داد. شاهزاده هم که نیستی! لشکرت کو؟ هدیهها و پارچههای زربافتت کو؟ کنیز و غلامت کجاست؟ طلا و جواهراتت کو؟
... تا برسد به آن جا که اسبت کجاست و شمشیرت کجاست؟
سلطان میگوید، هیچ کدام از این اسباب و لوازم را نداری، پس تو چه داری؟ چیزی که به تو جرأت و قدرت داده است تا به خواستگاری دختر من بیایی، چیست؟ پرنده جواب میدهد: عشق! من فقط عاشقم و عاشق. آیا این کافی نیست؟ سلطان با شنیدن این جواب میماند که چه بگوید. حالا این داستان را در کتاب تا حد امکان پروردهام که دربار را به هم میریزد، میرود در قصر سلطان پنهان میشود. میسپرند به دست جلاد قوی هیکل که میافتد دنبالش و نمیتواند او را بگیرد و او میرود توی پاچه شلوار جلاد و قلقلکش میدهد و جلاد شروع میکند به رقصیدن و شاه میگوید تو جلاد ما را میرقصانی و جلاد را رقاص کردهای و خلاصه سلطان میبیند که این جوری نمیشود. میگوید اگر میخواهی دختر مرا بگیری، باید چوبی را برای من بیاوری که نه تر باشد نه خشک، نه کج باشد نه راست. پرنده میرود تا این چنین چوبی را بیاورد و سفری را آغاز میکند و با بسیاری از موقعیتها آشنا میشود. او همین جور که سفر میکرد و از این جنگل به آن جنگل میرفت این شعر را میخواند که یک چوب می خوام، نه تر باشه نه خشک باشه، نه کج باشه، نه راست باشه، لایق پادشاه باشه.[2]»
و سرانجام این روایت، روایت دیگری میشود در کتاب «نه تر، نه خشک» که به گفته مرادی 50 سال با آن زندگی کرد تا توانست اثری دیگر از آن بسازد. اثری که همیشه ستایش شده است.
مرادی کرمانی همیشه روایتگر نه تر و نه خشک و نه راست و نه کج زندگی بوده است. در سرزمینی که همواره تر و خشک را باهم سوزاندهاند و میان راست و کج فهمی از یکدیگر نبوده است. مرادی اما هم تر را دیده و هم خشک، هم راست را چشیده و هم کج را به قلم دوخته. از این رو است که او نویسندهای والاست؛ روایتگر ارزشهای انسانی و زندگی در رنج و درد کودکان. آثار مرادی کرمانی که برای چند نسل از سوی کودکان و نوجوانان و بزرگسالان فارسیزبان و همچنین فرهنگها و زبانهای دیگر خوانده شده، بخشی از فرهنگ ایران است و نشاندهنده جایگاه ممتاز او در میان نویسندگان یکسده گذشته در فرهنگ فارسی است.
موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان بار دیگر هوشنگ مرادی کرمانی را برای سال 2024 نامزد این جایزه کرده است، زیرا او را از جمله پدیدآورندگانی میداند که به خواندن در جامعه ما ارزش بخشیدهاند. مرادی کرمانی با خلق آثاری که کودکان محروم و فرودست از کودکان قالیباف تا کودکان روستایی در حاشیههای کویر در آنها نقش ویژه دارند، کوشیده است صدایی باشد برای بازتاب رنجها و نیازهای آنها. این صدا سبب شده است که خواندن در جامعه ما گسترش پیدا کند، از نظر موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان، مرادی کرمانی و داستانهای او شایستهترین نماینده برای حضور در این رخداد فرهنگی است، زیرا که آثار او چند مؤلفه بنیادی برای گسترش خواندن را در خود دارند. پایداری و تاکید بر ارزشهای انسانی، لذتبخشی و تأثیر گسترده بر مخاطبان کودک و نوجوان، ترجمهپذیری و نفوذ در میان دیگر فرهنگها و مهمتر از همه آن ارزش بنیادین بشری که کارکرد ادبیات والا را در خود دارد، ادبیاتی که برای پالایش جان آدمی آفریده میشود و انسان را از اهریمنخویی به نیکندیشی نزدیکتر میکند.