در یک شب مهتابی دفترچه ای خالی روی میز قرار گرفته و دخترکی نه ساله با موهای مشکی خیال دارد خاطرات خود را در آن بنویسد. او دفترچه اش را باز می کند و نخستین جمله اش را می نویسد: "اسم من مینا است و من عاشق شبم."
مینا دختری نه ساله است که پدرش را در کودکی از دست داده و با مادرش زندگی می کند. او با تک گویی های درونی افکار، احساسات، رویاها و ترس هایش را در دفتر خاطرات خود می نویسد. او شرح مشاهدات و پرسش هایش درباره شگفتی ها وعجایب دنیای اطرافش مطرح می کند. مینا از نظردیگران دختر عجیبی است ولی همیشه مادرش از او حمایت می کند و معتقد است که مینا دختریست با عقاید و رفتارهای خاص خودش و به همین خاطر ترجیح می دهد او را از مدرسه بیرون بیاورد و تحت آموزش مستقیم خود قرار دهد. مینا شب ها هنگامی که همه در خوابی عمیق هستند از پنجره به بیرون خیره می شود. همدم تنهایی او به جز مادرش درختی در کنار پنجره اش و توکاهای سیاهی هستند که بر روی شاخه های آن لانه کرده اند. مادرش او را تشویق می کند که دوستان جدیدی پیدا کند. ولی او در مرکز ارجاع دانش آموزان که مدرسه ای برای بچه های استثنایی است بیش از یک روز نمی ماند. او سرانجام سعی می کند بر ترس خود غلبه کرده و شجاعت بخرج دهد و سراغ پسر همسایه جدیدشان می رود. آغاز دوران بلوغ و یا متفاوت بودن با دیگران، تک والد بودن و ترس وعدم اعتماد به نفس سرآغاز مشکلات زیادی در نوجوانان است که مینا هم یکی از آنان است. این اثر می تواند هم برای نوجوانان وهم والدین مناسب باشد.