در کتیبههایی که از ایران باستان بهدست آمده، خدایان دروغین دیده شده که به آنها «دیوه» میگفتهاند. ما امروز به دیوه، «دیو» میگوییم.
فردوسی در شاهنامه، دیو را برابر اهریمن (شیطان) میداند. در عصر حاضر نیز کسانی هستند که دیگران آنها را به دیو تشبیه میکنند، یا این که میگویند: این شخص از نسل شیطان است. موسی (ع) پیش از این که به پیغمبری نائل گردد، دو نفر را دید که باهم نزاع میکنند. موسی مشتی به یکی از آنها زد، او هماندَم افتاد و جان داد. موسی ناراحت شد و گفت: این کار دیو بود.[1]
در میان انسانها و جانوران، موجوداتی وجود دارند که از جهت جسمی و روحی آنقدر نیرومند هستند که شکستناپذیر بهنظر میرسند، اما چنین نیست. همان موجوداتی که نیرومند و شکستناپذیر میدانیم، نقطهضعفی دارند که با دانستن آن بهراحتی میتوانیم آن را شکست بدهیم. برای مثال، از «آشیل» قهرمان افسانهای یونان باستان میتوان نام برد که با تمام نیرومندی و شکستناپذیریاش، دارای نقطهضعفی بود که در پاشنهی پایش قرار داشت و پس از پی بردن به آن، تیری به پاشنهی پایش رها شد و نابود گردید.
در سایت کتابک بخوانید: داستان های اساطیری ایران باستان برای نوجوانان
در برخی از قصههای عامیانه دیده میشود که دیوهای شریر و مردمآزار، مظهر فهم و شعور و نیکی هستند، مانند: دیو در قصهی «کجا خوشه؟»[2] که بهدنبال جواب «کجا خوش است» میگردد و بدین منظور آنهایی را که نادان و بیشعورند و جواب درست به او نمیدهند، به قتل میرساند؛ اما کسی که جواب درست میدهد، پاداش شایستهای دریافت میکند. یا در قصهی«خارکن»[3] وقتی دختر پهلوی دیو میخوابد، او شمشیرش را میان خودش و دختر قرار میدهد و بهوسیلهی آن شمشیر، دیوار بلندی از مردانگی و انسانیت بهوجود میآورد.
خرید کتاب افسانههای اینور آب و افسانههای آنور آب
در موارد دیگر نیز دیده شده است که دیوها منشاء و آموزندهی کار نیک به آدمیان بودهاند، چنانچه فردوسی در شاهنامه میگوید: دیوان چون شکست و خواری خود را از تهمورث دیدند، زنهار خواستند که ما را مکش و جان ما را ببخش تا ما نیز هنری به تو بیاموزیم. تهمورث دیوان را زنهار داد و آنان نیز در فرمان او درآمدند و رمز نوشتن را به وی آشکار کردند، و نیز سی گونه خط از پارسی، رومی، تازی، پهلوی، سُغدی و چینی به او آموختند.
فردوسی میگوید:
«به سنگ و به گچ دیو دیوار کرد
نخست از برش هندسی کار کرد»
در گذشتههای دور، به نیروهای شر، دیو یا غول یا اژدها میگفتند. دیوان و غولان در اکثر قصههای کهن به بدی و شرارت یاد شدهاند و اسباب زحمت و مخلِ آسایش مردم بودهاند. در بعضی از قصهها میبینیم که به آدمیان کمک کردهاند. همچنین خصلتها و خویهای زشت آدمیان، مانند خشم و آز و بسیاری از خویهای دیگر را دیو میدانستند.
در کتاب آسمانی «عهد جدید (انجیل)» آمده است: مردی گنگ و صامت بود؛ حضرت عیسی (ع) چون دیو را از وجود آن مرد بیرون کرد، گویا گردید و مردم تعجب کردند. لیکن برخی از مردم گفتند که دیوها را به یاری «بعلز بول» (رئیس دیوها) بیرون میکند. و دیگر از روی امتحان، آیتی آسمانی از او طلب کردند. پس او خیالات ایشان را درک کرد و بدیشان گفت: هر مملکتی که خلاف خود منقسم شود، تباه گردد و خانهای که بر خانه منقسم شود، منهدم میگردد. پس شیطان نیز اگر بر ضد خود منقسم شود، سلطنت او چگونه پایدار بماند، زیرا میگویند که من به اعانت بعلز بول دیو را بیرون میکنم، پسران شما به وساطت، آنها را بیرون میکنند. از این جهت ایشان داوران بر شما خواهند بود، لیکن هرگاه به انگشت خدا دیوها را بیرون میکنم، هر آینه ملکوت خدا ناگهان بر شما آمده است.[4]
در «مکاشفهی یوحنای رسول»، باب شانزده آمده است: دیدم که از دهان اژدها و از دهان وحش و از دهان نبّی کاذب، سه روح خبیث چون وزغها بیرون میآیند، زیرا آنها ارواح دیوها هستند که معجزات ظاهر میسازند و بر پادشاهانِ تمام ربع مسکون خروج میکنند تا ایشان را برای جنگِ آن روز خدای قادر مطلق فراهم آوردند.[5]
این نیروهای خیر و شر هم در اکنون و هم درگذشتههای دور با یکدیگر در جنگ و ستیز بودند. در آغاز، تعلیمات حضرت «زرتشت» پذیرفته نشده است و آدمیان سختدل بودند و زرتشت پشتگرمی خدا را داشت. پس از این که دوران کشف و شهود بهپایان رسید و الهام کامل شد، دیوان در پی نابودی او بودند، با الهامهای دروغین به اغوای او پرداختند تا او را به ستایش خود و ازمیان بردن دین ترغیب کنند.[6]
پس از ظهور هر دین و مسلکی، عدهای موافق و مخالف بهوجود میآیند، حضرت عیسی (ع) را مخالفین برای به خطر افتادن منافعشان مصلوب کردند. هنگام ظهور دین اسلام عدهای که منافع خود را در خطر میدیدند، به مخالفت برخاستند. دربارهی دین حضرت زرتشت نیز چنین بود. بدخواهان و شرورانی که زرتشت را مانع منافع و انجام کارهای پلید خود میدانستند، به مخالفت برخاستند و قصد نابودی او را داشتند.
دربارهی بدکارانی که به جهنم میروند، و در آنجا تنبیه و مجازات میشوند، اشبه زرتشت حتی نظم را در دوزخ نگاه میدارد و مراقبت میکند که دیوان، بدکاران را بیش از آنچه سزاوار آن هستند، تنبیه نکنند.[7]
عدالت، چه در دوران حیات و چه پس از مرگ، در آیین زرتشت رعایت میشود، همچنان که زرتشت در دوزخ مراقب است تا دیوانی که مسئول شکنجهی بدکاران هستند، زیاد از حد آنها را مجازات نکنند.
دیوها در دو صورت به قهرمانان قصهها کمک میکردند: کاری برای آنها انجام میدادند، اگر قهرمانان بر دیوها پیروز میشدند، هر کاری که میخواستند، دیوها برایشان انجام میدادند.
شر در قصهها خالی از جاذبههای خاص خود نیست و به شکل غول نیرومند یا اژدها یا نیروی زن جادوگر یا ملکهی مکار نشان داده میشود.
دربارهی چگونگی پیدایش دیوها در داستانهای ایران باستان آمده است: هُرمزد چون دانست اهریمن به جهان وی حمله خواهد کرد، برای دفاع از هجوم اهریمن، نخست به آفرینش جهانی که همه از روح پاک ساخته شده بود، دست زد. اهریمن نیز به آفریدن گروهی از دیوان و پریان پرداخت تا در دستبردی که به جهان هرمزد میزند، رویاروی باشند.
هر نیروی زشت و ناپسند را در اسطورههای ایران باستان، دیو مینامیدند. مانند دیو زمستان، دیو خشکسالی، دیو دروغ، دیو خشم و غضب، دیو آز، دیو اندیشهی بد، دیو رشک وحسد، دیو خودپسندی و کاهلی، دیو غلطاندیشی، و حتی اژیدهاک دیو سه پوزهی شش چشم هزار افسون میدانستند، و دیگر این که اهریمن دیو دیوان است.[8]
دیو دیوان در مغاکی در تاریکی بیپایان در شمال که برحسب سنّت جایگاه دیوان است، اقامت دارد. نادانی و زیانرسانی و بینظمی، ویژگیهای اهریمناند.
در اساطیر ایران باستان مطالب بسیاری دربارهی دیوان نگاشته شده است، مانند: اورمزد (سرور دانا) در آغاز خلقت، ده نژاد شیر، مسئولیتهایشان را به آنان میآموزد و میگوید که شما تخمهی بشر هستید، شما نیای جهان هستید، به شما بهترین اخلاص (در متن پهلوی، کامل اندیشی) را بخشیدهام، نیک بیاندیشید، نیک بگویید، و کار نیک کنید و دیوان را مستایید.[9]
در قرآن کریم، آیه 27، سورهی زخرف آمده است: هر که از ذکر خدای رحمان اِعراض کند، دیوی را به او گماریم که قرین وی باشد و دیوان گمراهشان کنند و پندارند که هدایت یافتهاند.
«شیشهی عمر» دیو که از آن در قصهها به میان میآید، سمبل نقطه ضعف دیو است که با آن دیو را از میان میبرند. قهرمانان قصهها افرادی دلیر و متکی به خود هستند که با مردانگی و روبهرو شدن با دیو، سبب نابودی آن میشوند. تاکنون هیچ قهرمان قصهای از پشت به دیو حمله نکرده و او را نابود نکردهاست. نابودی دیو، رودرو و در حضور خود دیو بوده است.
از روانشاد منوچهر سلیمی، درسایت کتابک بخوانید:
افسانههای کودکان و ریشههای تاریخی آن
تعریف و طبقهبندی افسانهها و قصههای عامیانه