بر اساس باور اسطورهها، ساختار و نظامهای طبیعی حاصل حوادثی هستند که در آغاز زمان اتفاق افتاده است. ماه نیز همچون خورشید، آبها، گیاهان و حیوانات، تاریخ افسانهای دارد. هر موضوع مهم جهان تاریخی دارد. اسطوره داستانی مقدس بوده و یک «تاریخ حقیقی» است، چون اسطوره همیشه در ارتباط با واقعیتها است.[1]
افسانهها و قصهها بازمانده اسطورهها هستند. منشاء قصهها به ماقبل تاریخ میرسد، بنابراین پیش از هر گونه ادب مکتوبی وجود داشتهاند. «الیزه رکلو» میگوید: دههزار سال قدمت دارند. «ارنست زوبر» مینویسد: قصهای که ما را شیفتهی خود میکند، قبلاً آریائیان را شیفته کرده بود.[2]
دکتر «بهمن سرکاراتی» عقیده دارد: به هنگام بررسی داستانهایی که نمای تاریخی دارند و سرشت کلی آنها نیز با امکانِ پذیرش یک واقعیت تاریخی مغایر نیست، شیوهٔ پسندیده به نظر ایشان این است که در آنها به هر قیمتی که شده، دنبال اساطیر نگردیم، بلکه این داستانها را بهعنوان روایاتی که دارای حداقل شالودهای از حقیقت هستند، در نظر بگیریم و با توجه به اصول روانشناسیِ پردازش افسانهها به بررسیشان بپردازیم.[3]
افسانهها و کودکان
مجموعهی قصههای عامیانه و افسانهها و حماسههای ملی نه فقط نشان دهندهی خصوصیات فرهنگی یک ملت است، بلکه از راه نشان دادن آرزوها و انگیزهها، روابط بین ملتها را نیز روشن میسازد. آشنا کردن کودکان با قصههای عامیانهی کشورهای دیگر، یعنی ایجاد یکی از زیباترین تجربههای انسانی برای آنها. گذشته از این، افسانه نقش بسیار مهمی در زندگی اطفال دارد و در پرورش تخیل آنها در شناخت جهان، تأثیر بسیاری میگذارد. بچههایی که با افسانهها و حماسههای کشورهای دیگر آشنا شدهاند، مایلند بدانند مردم این کشورها چه شکلی دارند و چگونه زندگی میکنند.[4]
در سایت کتابک بخوانید: داستان های اساطیری ایران باستان برای نوجوانان
قصههای عامیانه بهعنوان بخشی از ادبیات جهانی، به همه، از بزرگ و کوچک تعلق دارد، اما این کودکان هستند که داستانها و افسانهها و قصهها و متلها را بهطور برجستهای زنده نگه میدارند. همین کودکان هم هستند که با بازگشتی دوباره به این داستانهای کهنسال، زندگی میبخشند. بتلهایم میگوید: من هرچه بیشتر کوشیدهام بفهمم که چرا این قصهها در حیات درونی کودک تا این حد موفقیت دارند، بیشتر به این نتیجه رسیدهام که این افسانهها بهمراتب عمیقتر از هر خواندنی دیگر از جایی آغاز میکنند که در حقیقتِ وجود روانی و عاطفی کودک قرار گرفته است. این افسانهها از فشارهای شدید درونی کودک به گونهای با او سخن میگویند که بهطور ناخودآگاه آن را میفهمد، و بهعلاوه بیآن که پیکارهای درونی کودک را در رشد او، ناچیز شماریم، نمونههایی از راهحلهای موقتی و دائمی برای مشکلات کودک عرضه میدارند.[5]
افسانهها برخلاف اَشکال دیگر ادبیات، کودک را بهسوی کشف هویت و استعداد ذاتیاش رهبری میکنند و به او میآموزند که برای تکامل بیشتر سرشت یا منش او، چه تجربههایی ضروری است. افسانهها میفهمانند که با وجود بدبختی، یک زندگی ثمربخش و خوب در دسترس آدمی قرار دارد، بهشرط آن که از پیکارها و خطر نهراسد که بیآنها هرگز کسی قادر به تحصیل هویت حقیقی خودش نیست. این قصهها وعده میدهند که اگر کودک جرأت کند و در این تکاپوی مهیب و طاقتفرسا درگیر شود، نیروهای نیکخواه به یاریاش میشتابند و او موفق میشود. این قصهها همچنین هشدار میدهند که هر کس در به خطر انداختن خویش برای تحصیل هویت، اگر ترسو و کوتهاندیش باشد، ناچار است به یک زندگی بیارزش و مبتذل خو کند، البته اگر سرنوشتی بدتر از آن برایش محتوم نباشد.[6]
خرید کتاب افسانههای اینور آب و افسانههای آنور آب
چهرهها و رویدادهای قصهها، کشمکشهای درونی را برجسته میسازد، اما همواره با ظرافت نشان میدهد که چگونه این کشمکشها را میتوان حل کرد، و گامهای بعدی که ما را بهسوی انسانیتِ برتر راهنمایی میکند، چیست. قصههای عامیانه ساده هستند و هیچ توقعی از شنونده ندارد که خردسالترین کودک احساس کند بر انجام رفتار خاصی اجبار دارد و هرگز در او احساس حقارت بهوجود نمیآورد.
افسانهی جن و پری نهتنها توقعی ندارد، بلکه به کودک اطمینان میبخشد و به آینده امید و وعدهی فرجامی نیکو میدهد. قصهها و افسانهها افزون بر این که به کودکان اعتماد بهنفس میدهند، آثاری هنری هستند، زیرا اگر جز این بود، این همه مورد توجه و علاقهٔ کودکان قرار نمیگرفتند، این قصهها در همان حال که او را سرگرم میسازند و مسحور میکنند، بسیاری از حقایق اساسی را دربارهٔ نوع بشر و وجود خود کودک برای او آشکار مینمایند.[7]
قصهها و افسانهها واقعیت دنیای خارج را آنگونه که هست، در معرض دید بزرگسالان و بهخصوص کودکان قرار میدهند: عشقی که با نفرت توأم است. اضطراب و دلنگرانی، رنج و محنت و بیم از رها شدن از سوی پدر و مادر و همچنین پیری و مرگ، یعنی جهانی که در آن زندگی میکنیم و امروزه عدهای میکوشند تا واقعیت آن را بهکلی از کودکان پنهان سازند، گویی که کودک، بیرون از این جهان زندگی میکند.[8]
در این زمان که پدران و مادران در تلاش معاش و در اندیشهی برطرف کردن مشکلات زندگی هستند، برای آنها میسر نیست از نظرات و افکار فرزندان خود که برای آنها چون کلاف سردرگمی هستند، چیزی درک کنند و قادر نیستند خواستههای قلبی او را بشوند و به این سبب، برخوردهایی ناهنجار میان فرزندان و والدین رخ میدهد؛ نافرمانیها، پرخاشگریها و اعتیادها بُروز میکند. والدین درمیمانند که چگونه جگرگوشهی خود را از نابودی برهانند؟ بهتر است برای رفع این معضلِ جانفرسا، فرزندان را از سنین خردسالی عادت به مطالعهی قصههای عامیانه بدهند تا آنها با پَستی و بلندیهای واقعی زندگی آشنا شوند، و در بزرگسالی، فرزندانی سربهراه، آرام و معتدل شوند و خوشبختی و موفقیت آنها در زندگی تأمین گردد.
قصهگویی
سنتهای افسانهای را در جوامع سنتی، افراد خاصی بازگو و تکرار میکردند. در بعضی جوامع این تکرارکنندگان از میان جادوگران، داروگران یا از میان جوامع سرّی برگزیده میشوند. به هر حال، کسی که افسانهها را تکرار میکند، باید فرد شایستهای بوده و از استادان سالخورده آموزش گرفته و آزمایش شده باشد. چنین فردی باید دارای حافظهای قوی و قدرت تخیل وسیعی باشد.[9]
نکتهٔ بسیار مهم این است که اگر ما (پدران و مادران) چنین قصهها و افسانههایی را برای کودکان خود بگوییم، آنها را دلگرم میکنیم. فکرشان را تأیید میکنیم که قادرند بر غولان پیروز شوند. اگر کودک قصه را بهتنهایی بخواند، نتیجهاش با آن که قصه برای او گفته شود، یکسان نیست؛ هنگامی که کودک قصه را بهتنهایی میخواند، ممکن است فکر کند فقط یک نفر میتواند غول را شکست دهد، همان کسی که قصه را نوشته یا کتاب را برای او تهیه کرده است. اما وقتی پدر و مادر قصه را برای او میخواند، خیالپردازی او را دربارهٔ پیروز شدن برای بدیها تأیید میکند. [10]
بومیان امریکا نیز نقل داستانها برای کودکان را موضوع مهمی میدانستند. یکی از آن بومیان عقیده دارد: اگر بچههای من به داستانها (قصههای عامیانه) گوش بدهند، وقتی بزرگ شدند، آدمهای خوبی میشوند و اگر به داستانها گوش ندهند، آدمهای بدی خواهند شد.
قصههای کهن بدین جهت به قصههای امروزی برتری دارند که سالیان دراز و قرنها در جمع شبانگاهی خانوادهها و دوستان، گفته و بازگفته شده و در این فراگرد، آنچه مورد علاقه و توجه شنوندگان قرار گرفته، حفظ شده و غنیتر گردیده و سالیان درازی را طی کرده و به ما رسیده است.
کسانی که گمان میکنند با تغییر دادن موضوعهای قصههای سنتی آنها را جالبتر و شیرینتر میسازند، اشتباه بزرگی مرتکب میشوند. آنها آگاه نیستند که با این کار خلاف هدف خود را انجام میدهند.
از روانشاد منوچهر سلیمی، درسایت کتابک بخوانید:
تعریف و طبقهبندی افسانهها و قصههای عامیانه
رازها و رمزها در قصههای عامیانه
پيدايش قصهها و افسانهها و اساطير
[1]. افسانه و واقعیت.
[2]. «زبان رمزی قصههای پریوار».
[3]. «بنیان اساطیری حماسه ملی ایران».
[4]. «39 [سی ونه] مقاله درباره ادبیات کودکان».
[5]. کاربردهای افسون.
[6]. منبع پیشین.
[7]. منبع پیشین.
[8]. منبع پیشین.
[9]. چشماندازهای اسطوره.
[10]. کاربردهای افسون.