آن روز، یک روز سخت، وحشتناک و بد برای الکساندر بود. صبح که از خواب بیدار شد، موهایش با آدامس به هم چسبیده بود. هنگام بلند شدن از رختخواب، پایش را روی اسکیت گذاشت و زمین افتاد. بعد ژاکتش را خیس کرد. الکساندر پیش بینی کرد امروز روز چندان خوبی برایش نخواهد بود. برای همین تصمیم گرفت به استرالیا برود. آیا در استرالیا اوضاع بهتر خواهد بود؟
همه ی کودکان مانند الکساندر روزهایی را تجربه می کنند که هیچ چیز درست پیش نمی رود. این کتاب می تواند به آن ها کمک کند که این روزها را راحت تر از سر بگذرانند. نویسنده ی کتاب جودیت ویورست، روان شناس است و کتاب های بسیاری را برای کودکان نوشته است.