مجموعه ۵ داستان کوتاه درباره ی موش کوچولویی است به نام موموشی. موموشی با مامان و بابا موشی زندگی می کند، او هر بار در لابلای ماجرایی که برایش پیش می آید تجربه ای جدید به دست می آورد. او تمثیلی از یک کودک است، گاه فکر می کند بزرگ شده و می تواند مستقل باشد ولی هنوز به مادرش نیاز دارد، یا زمانی که دلش می خواهد خیلی زود بزرگ شود و تجربه های جدیدی را کسب کند ولی ننه موشی او را به شکیبایی دعوت می کند.
در داستانی دیگر او از خسته بودن پدر و مادرش کلافه شده چون با او بازی نمی کنند و زمانی که خودش به کمک آنان می رود زودتر از همیشه خوابش می برد، یا بهانه گیری او برای خوردن غذا که با برخورد خوب پدر و مادرش سراغ خوردن غذایش میرود ودرداستان آخر اوا ز بوسیده شدن بدش می آید تصمیم می گیرد داستانی در این باره بنویسد و نتیجه دیگری می گیرد.