کتاب های آموزگاران و معلمان
هارشا پسر شانزده ساله و پسر کوچک شاه تانسر با برادربزرگش بنام راجا و خواهر کوچکشان، راجاسری در قصر زندگی می کنند. هارشا جوانی خوددار، زیرک و باهوش است . او کوچکتر از خواهر و برادرش است ولی پیشگویان پیش بینی کرده اند که هارشا به تاج و تخت خواهد رسید. راجا برادر او پسری ساکت و بی تکلف است که با دیگران بسیار فرق دارد. پس از مدتی پادشاه کاناج از راجاسری خواستگاری می کند. پدر و مادر با وجود هشدارهای پیشگوی دیوانه بر شوم بودن این ازدواج به سبب ملاحظات سیاسی ازدواج آن دو سرمی گیرد.
دوشنبه, ۲۸ اسفند
لاکی لاکو، لاک پشت کوچولویی است که تازه از تخم بیرون آمده و می خواهد به رودخانه، خانه اش برود. او به اطراف خود نگاه می کند و راه می افتد. اما هر بار صدای جانوری او را می ترساند.
دوشنبه, ۲۸ اسفند
روز شد، خورشید سر برآورد و چهار کلاغ بیدار شدند و از لانه بیرون پریدند. پر...پر...پر...
به کجا رفتند؟
دوشنبه, ۲۸ اسفند
مادربزرگ و نوهاش را بذرها و گیاهان در «من و یک گلدان خالی» به هم پیوند میدهند. روایتی لطیف از دوستی با طبیعت و تخیل.
دوشنبه, ۲۸ اسفند
در یک شب مهتابی دفترچه ای خالی روی میز قرار گرفته و دخترکی نه ساله با موهای مشکی خیال دارد خاطرات خود را در آن بنویسد. او دفترچه اش را باز می کند و نخستین جمله اش را می نویسد: "اسم من مینا است و من عاشق شبم."
یکشنبه, ۲۷ اسفند
نخست یک بار کتاب «همین و همان» را با دقت ورق بزنید و به آن نگاه کنید. حتما شگفتزده خواهید شد و برایتان جالب خواهد بود و از خود خواهید پرسید بالاخره همین یا همان؟ همین ایجاد پرسش و کنجکاوی کودک شما را به خواندن این کتاب تشویق خواهد کرد. زیرا نخست اسبی را در حال خوردن آب می بیند، با ورق زدن نیمه بالا، تصویر گربه ای در حال انداختن ماهی داخل آب ظاهر خواهد شد! جالب نیست؟
دوشنبه, ۲۱ اسفند
کتاب «آرش (حکایت تیر انداختن مرد قصه گو)» بازنویسی خلاق از افسانه آرش کمانگیر اوستاست، که با نگاهی جدید، ارائه میشود.
شنبه, ۵ اسفند
مار و مارمولک تصمیم می گیرند با هم دوست شوند. دوستی بین این دو موجود نمی تواند پیامدی نداشته باشد. آن دو هم جنس نیستند و هر یک ویژگی خاص خود را دارد و همین گاهی سبب سو تفاهم ها و در نتیجه کدورت هایی بین آن می شود.
شنبه, ۵ اسفند
«برسد به دست معلم عزیزم» داستان دختری به نام امیلی است که تصور میکند یک نهنگ آبی در حوض خانهشان زندگی میکند و برای معلماش درباره آن مینویسد. داستان در واقع مجموعهای از نامههای امیلی و معلم برای یکدیگر است.
شنبه, ۵ اسفند
کلویی دختر نوجوان خیال پردازی است. او دوست دارد از زندگی پیرمرد خانه به دوشی که در پارک زندگی می کند سر در بیاورد. این کنجکاوی داستان آقای بو گندو را پیش می برد؛ داستان شکل گرفتن دوستی بین مردی که بارزترین ویژگی اش بوی گند است و دختری که یک مادر وسواسی دارد. مادر کلویی نامزد نمایندگی مجلس شده و اگر بفهمد دخترش یک خانه به دوش را با خودش به خانه آورده و او را در انباری پنهان کرده است قشقرق به پا می کند!
شنبه, ۵ اسفند
الا دختری هشت ساله که پس از ازدواج دوباره مادر با جک و بارداری او اکنون با دو رقیب روبروست: ناپدری ونوزاد جدید. به همین خاطر پیوسته در حسرت و آرزوی روزهایی است که با مادرش تنها زندگی می کرد و مادر فقط برای او بود.
شنبه, ۵ اسفند
آبیلین دختر دوازده ساله ای است که پدرش، گیدئون تاکر، او را به شهر مانیفست در کانزاس نزد یک دوست قدیمی می فرستد، شهری که خود بخشی از دوران کودکی و جوانی اش را آنجا سپری کرده است.
شنبه, ۵ اسفند
«مین لی» دختری نوجوان است از خانواده ای فقیر و کشاورز که در دره ی «کوه بی ثمر» و در کنار مزرعه ی برنج زندگی می کند. شب ها پدرش با گفتن قصه های زیبا او را سرگرم و به دنیای خیال می برد.
شنبه, ۵ اسفند
وودرو پسری دوازده ساله با چشمانی چپ است که یک شب مادرش ناگهانی خانه را ترک می کند و ناپدید می شود و او ناچار برای ادامه زندگی پیش پدربزرگ و مادربزرگ خود در یکی از شهرهای ویرجینیا می رود.
شنبه, ۵ اسفند
چه وقتی بهترین زمان انجام کارهاست؟ چه کسی مهم ترین است؟ کار درستی که باید انجام داد چیست؟ وقتی نیکلای جوان در جستجوی پاسخ این پرسش های مهم، به لئو، لاک پشت پیر خردمند، روی می آورد مطمئن است که او پاسخ آن ها را می داند. اما پاسخ خود نیکلای به فریاد کمک خواهی، او را مستقیماً به پاسخ هایی که در پی شان است می رساند.
یکشنبه, ۲۹ بهمن
فعل خواندن امر و نهی بر نمی تابد، حتی پشتیبان امر و نهی هم نیست و این خودداری را با افعال دیگری مانند دوست داشتن ... رویا دیدن ... تقسیم می کند. البته، می شود امتحان کرد: "دوستم بدار!"، "رویا ببین!"، "بخوان، امّا این ها را بخوان!"، "زودباش، من به تو امرمی کنم بخوانی!" نتیجه؟ صفر! روی کتاب به خواب رفته است! یا برای گریز از خواندن کتاب از میان چهارچوب پنجره به عالم خیال پروازکرده است.
شنبه, ۲۸ بهمن
چرا در کشور ما کتاب و کتاب خوانی از جایگاه خوبی برخوردارنیست و آمارها نشان دهنده گسترش فرهنگ پسندیده کتاب خوانی نیستند. به راستی چه باید کرد؟ تا از برزخ کم خوانی و مطالعه نکردن رهایی پیدا کنیم؟
شنبه, ۲۱ بهمن
خیلی چیزها درباره ی قوم وخویش های دیگران شنیده ام / مثلا عموی فلانی لطیفه هایی تعریف می کند که/ گربه از خنده ترکید و بخیه اش زدند/ .... / چقدر معرف شده اند قوم و خویش های دیگران/ ولی کسی چیزی از قوم و خویش های من نمی داند/
شنبه, ۷ بهمن
ایام ماه رمضان بود. چهره مرو با ورود او تغییر کرده و روزه خیلی چیزها در میان مردم شکسته بود. روزه سکوت، روزه چشم های بسته، و روزه حرف های نشنیده. خیلی ها زبان حرف زدن پیدا کردند و خیلی ها به دیدن چیزهایی چشم باز کردند که تا پیش از آن نمی دیدند.
سه شنبه, ۳ بهمن
هنگام نزدیک شدن غروب، نمایشی آغاز می شود که ماه در مرکز صحنه آن است. دستیار او پسر جوانی است. پسرک پیش از این که ماه در آید سر صحنه می آید و تدارکات لازم را فراهم می کند.
سه شنبه, ۳ بهمن