برگردان لالایی:
تا وقت خوابیدن لالایی گفتم
تا غروب ( هنگام نهان شدن ) ماه منتظر میشوم
آیا تو هم مثل خیلی از بچه های دیگر از بعضی غذاها بدت می آید؟ آیا تو هم فقط چند جور غذای خاص را دوست داری؟ چرا بزرگترها می گویند بعضی از غذاها سالم نیستند، در حالی که خیلی هم خوشمزه اند؟ اگر آن ها را بخوریم چه می شود؟
حس و حال نوجوانی، رنگین کمانی است. دنیای نوجوانی، دنیای پر از تناقض هاست. گاهی به تنهایی پناه می بریم و گاهی از تنها بودن هراس داریم. گاهی در خود قدرت جا به جا کردن کوه را حس می کنیم و گاهی توان انجام ساده ترین کارها را نداریم. گاهی فکر می کنیم زیباترین فرد جامعه ایم و گاهی با فکر زشت بودنمان از آینه فراری می شویم و ...
ایوان گوریل آرامی است که به ندرت از چیزی ناراحت میشود. او در یک مرکز تفریحی بازیهای ویدیوئی زندگی میکند. ایوان خاطرهای از گذشتهاش ندارد و در حال زندگی میکند؛ عاشق نقاشی کشیدن است و به چیزی جز هنر فکر نمیکند... تا اینکه روبی، بچه فیل، وارد میشود و ایوان میتواند زندگی را از دریچهی چشمهای روبی ببیند.
مشق شب خود را ننوشتهاید؟ چه بهانهای میتوانید بتراشید؟ نشستن یک هواپیما پر از میمون در وسط حیاط خانه، حمله یک ربات دیوانه به خانه، قایم کردن مدادها توسط جنها و چندین بهانه دیگر. آیا معلم این بهانهها را قبول میکند؟
برگردان لالایی :
جگر گوشه ام برایت لالایی می گویم
پسرم بگذار ماه درآید بگذار گرگ به شاه گله زند
برایت لالایی خواهم گفت
۲۴ قطعه شعر آزاد و سپید با مضامینی همانند دلتنگی، عشق، تنهایی، جدایی، صلح، امید و ناامیدی، فراق و وصال..
وسایل مورد نیاز:
جعبه مستطیل شکل کوچک
درب داخلی شامپو
درب شامپو
بند
رنگ
چسب
قیچی یا کاتر
آیا میخواهید کودکان کلاس خود را برای چالشهای آموزشیای که پیش رو دارند، آماده کنید؟
آیا به جایگاه ارزش مند یادگیری باور دارید؟ چگونه میتوانید آن را در وضعیت کاری خود به کار بگیرید؟
مجموعه کتاب های «خوب نگاه کن» با عنوان های ۱- نگاه کن و به خاطر بسپار ۲- نگاه کن و تفاوت را بگو ۳- نگاه کن و مقایسه کن ۴– خوب نگاه کن و حدس بزن است که در آن ها مخاطب تشویق می شود با مقایسه کردن به تفاوت، شباهت و ارتباط بین تصاویر مختلف پی ببرد.
پدر و فرزندی که در قطب زندگی میکنند، به جای سورتمه سواری روی برف مجبور میشوند به قایق سواری بروند؛ چون مقدار زیادی از یخهای قطب آب شدهاند. آنها دو توله خرس قطبی میبینند که تنها روی تکهای یخ در آب شناورند.
برگردان لالایی :
پسرم سوار بر پشت خروس است
به ناحیه گرمسیر رو کرد
بگوئید گرمسیر زیاد گرم نکند
پسرم در آن است رنگم را زرد نکند
گردآورنده از پله کبود جلالوند کرمانشاه: روح الله درگاهی
راوی: کهزاد درگاهی
«چند هفته پس از جدا شدن مادر و پدرم، مادر با بن آشنا شد. شاید هیچ کس را نتوانید پیدا کنید که به اندازه ی بن روسو با پدرم فرق داشته باشد. سر و وضعش مثل یکی از آن آدم های عشق طبیعت است و پدرم از آن مردهای اهل کت و شلوار و کراوات است. همسر بن سال ها پیش فوت کرده و او با دو فرزند خود زندگی می کند. توماس پنج ساله و لیدیای چهارده ساله. حالا یکسال از آشنایی مادرم و بن می گذرد و آن ها می خواهند با هم ازدواج کنند.
برگردان لالایی :
آسوده بخواب نازنینم
که عرق چین سبزی بر سر داری
در جوار خانواده اش
آلاچیق زیبایی بر پا سازید
نگارنده: زینب آقایی
چارلی یازده سال دارد، او مثل بچه های دیگری که در این سن هستند حساس است و خودش هم می داند. برای نمونه هر وقت با مادر و پدرش فیلم غصه داری تماشا می کند، اولین فردی است که به هق هق می افتد و یا احساسات اش سر کوچکترین موضوعی به شدت جریحه دار می شود. زمانی که پدر و مادر چارلی با هم ازدواج کردندT عاشق هم بودند ولی خیلی وقت است که با هم خوشبخت نیستند. برای همین تصمیم گرفتند از هم طلاق بگیرند.
داستان کتاب «خرگوش و بازیافت» از یک روز اول هفته شروع میشود. آن روز سارا بعد از آمدن به خانه همه اعضای خانواده خرگوشها را با شعری که تازه در مدرسه یاد گرفته کنجکاو میکند. در مدرسه مسابقهای ترتیب دادهاند تا بهترین پوستری که با موضوع بازیافت تهیه شود را در تقویم سالانه چاپ کنند. پس داستان بازیافت از اینجا شروع میشود.
برگردان لالایی :
برایت لالایی می گویم وقت غروب است
گهواره ات را پای درختی می بندم
گهواره ت را پای یک بید می بندم
نمیری و امیدم باشی
لالالالا می گویم تا ماه در بیاید
گلی همرنگ تو از کوه در آید
گوساله گاوکوهی به شیر آید
هر کسی به تو چشم (بد) دارد (= می نگرد) چشمش درآید
لالایی می گویم و خوابت می کنم
علی می گویم و بیدارت می کنم
لالالالا لالایت را قربان شود
موش موشک خیلی خرت و پرت جمع میکند و هیچ چیز را دور نمیریزد. یک روز اهالی دهکده تصمیم میگیرند شهر را تمیز کنند و لوازم اضافهشان را در یک بازارچه حراجی بفروشند.
کلاههای خود را سفت بگیرید! در جزیره سامسو در دانمارک بادهای تندی میوزد. با خواندن این کتاب مردمی دوستدار محیطزیست را ملاقات خواهید کرد که اکنون با افتخار خانه خود را جزیره انرژی مینامند.
کتاب «میخواهم پاندا را نجات دهم» یکی دیگر از داستانهای دوخواهر و برادر ماجراساز یعنی لولا و چارلی است. اینبار داستان از اینجا شروع میشود که روز نجات جانوران در مدرسه است و لولا و دوستش لوتا مثل همیشه ذوقزدهاند. آنها فکر میکنند که باید زرافهی گردن دراز را از شر ابرها نجات دهند. اما چارلی و دوستش مارو شروع میکنند به توضیح دادن برای آنها که برای نجات جانوران چه باید کرد. آنها داستان انقراض جانوران را برای خواهرانشان بازگو میکنند و برای درک بیشتر خطر انقراض، به سراغ کتابها میروند.
می گفتند شب ها و هنگام تاریکی جن ها بیرون می آیند و به رقص و پایکوبی و ساز و آواز می پردازند، می گفتند جماعتی بی خیال و بی کاره اند که فقط هنگام تاریکی دیده می شوند و ... .
موسیقی در خانواده جی جی، پسر نوجوان ایرلندی، موروثی است. هر هفته، در خانه ی آن ها بنا به سنت دیرینه در خانواده ی هلن، مادر جی جی، موسیقی اجرا می شود و مردم از دور و نزدیک در آن شرکت می کنند.
برگردان لالایی :
لالالالا (کودکم)را خواب گرفته
دشت و صحرا را آب گرفته
دشمنانش را تب گرفته
لالالالا دردانه من
گریه نکن هنگام غروب است
پدرت دارد گاو می دوشد
مادرت دارد برنج را می شوید
آقا دائی ات مهمان توست
امشب هست و فردا می رود ......
بیندازم وبگیرم بچه ام را قاطی شکر کنم وقتی که بابایش خانه می آید به استقبالش بفرستم (جلویش را بگیرم ) بچه ام را روی دست نشانش بدهم. برگردان لالایی: به روایت و کوشش: مریم جهازی
بالا بندازم پایین بندازم کوچولوی خودم را شیرین کنم کوچولوی خودم را وقنی باباش بیاد خونه روی دو تا دستام به پیشواز ببرم کوچولوی خودم را برگردان لالایی: لیلا کفاش زاده
کتاب «پنهان میشویم، پیدایمان کن» یک کتاب تصویری است که اتکای آن به جای متن، بر تصاویر است و خواننده را تشویق میکند جانورانی را پیدا کند که در زیستگاه طبیعیشان پنهان شدهاند. آنچه در کتاب «پنهان میشویم، پیدایمان کن» خوزه آروئگو آمده است، همان بازی قایم باشک است که همه کودکان، تقریبا در هر جای دنیا آن را میشناسند.