مرکز نشر صدا
آیا شما پابلو پیکاسو نقاش اسپانیایی را می شناسید؟ چقدر؟ اگر می خواهید او را خوب بشناسید، با پسرک و سگش بالتازار همراه شوید و به خیابان گراند آگوستین پاریس، شماره ٧ بروید.
آن جا مجسمه ی "مرد با گوسفند" پیکاسو، مجسمه ها و تابلوهای نقاشی اش را به شما معرفی خواهد کرد و اطمینان خواهد داد که تمام چیزهایی که می گوید "راست است، بدون هیچ دروغی."
چهارشنبه, ۱۸ خرداد
"تو به این دلیل این جایی که ابرها را ببوسی." این را خلبان می گوید، چون یک نفر در کتاب از او می پرسد که چرا این جاست و خلبان فکر می کند که راستی اصلا چرا این جاست و بعد، این پاسخ را می دهد.
سه شنبه, ۶ اردیبهشت
آلفونس با خودش می گوید" "چیزی به اسم شبح وجود ندارد." آلفونس تنها است. چیزی خش خش می کند ... به سنگینی نفس می کشد. شاید شبح است؟ شاید یک هیولای وحشتناک است. پدر برای فراری دادن شبح به لفونس یک شعر یاد می دهد.
چهارشنبه, ۱۲ اسفند
آلفونس و میلا دوست هستند و می خواهند یک خانه درختی بسازند و این در حالی است که همه پسرها بازی با دخترها را منع می کنند و می گویند: «دختر بی دختر!» دخترها موش اند، مثل خرگوش اند.».... دخترها لوس و ترسواند.... دخترها برای معلم ها خود شیرینی می کنند..... الکی الکی می خندند و ....
دوشنبه, ۳ اسفند
یکی از ترس های همیشگی کودکان، ترس از دست دادن عزیزان، به ویژه مادر یا پدر و مادر بزرگ یا پدر بزرگ است. این نگرانی و ترس در مورد از دست دادن مادر بزرگ و پدر بزرگ، واقعیتی است که بیشتر کودکان و نوجوانان آن را تجربه می کنند. این واقعیت تلخ گاه کودکان را با ناراحتی های روحی جدی رو به رو می کند. خواندن کتاب هایی که شخصیت اصلی آن چنین تجربه ای را از سر می گذراند، می تواند کودکان و نوجوانان را برای رو یا رویی با این رخداد تلخ آماده کند. کتاب «پدر بزرگ لسه می میرد» یکی از این گونه کتاب هاست.
سه شنبه, ۲۹ دی
هنگام بازی فوتبال توپ نوی آلفونس ابری گم می شود. آلفونس آبری توپ جمع کن ـ که پسربچه ای است کوچک تر از خودش – را گناهکار می داند. برای همین مشت محکمی به صورت پسر می زند. شب هنگام خواب آلفونس همه ی ماجرا را دوباره به یاد می آورد؛ به مشتی که به صورت پسرک زده است، به خونی که از دماغ پسرک جاری شده فکر می کند. آلفونس به شدت نگران پسر است. خوابش نمی برد، انگار هیولایی همان نزدیکی است ... می ترسد ...
سه شنبه, ۲۴ آذر
چند روز است که آلفونس دیگر همان آلفونس همیشگی نیست. از شیطنت و بازیگوشی خبری نیست خیلی جدی شده و نگران به نظر می رسد. چرا؟ چون به زودی مدرسه ها باز می شوند و او برای اولین بار به مدرسه می رود.
پنجشنبه, ۱۲ شهریور