با کوله‌ای از کتاب به سراغ کودکان پل دختر رفتیم!

در آغازین روز اردیبهشتِ بهشتی که باران‌های بهاری، طبیعت را به زیباترین رنگ‌ها میهمان کرده است بار سفر بسته‌ایم. کجا؟ «پلدختر».

همان‌جا که چندی پیش از میزبانیِ ما، میزبان میهمانی نه ناخوانده و ناآشنا بلکه مهربان و آشنا بوده است که بر خلاف همیشه، خشمگین آمده است تا به تلافی تخریب خانه‌اش در بستر رودِ کشکان، خانه آن‌ها را خراب کند. این میهمان، همان باران بهاری‌ای است که هزاران سبزه و شقایق و... به استقبال ما فرستاده و در مسیر ما از تهران تا پلدختر فرشی زیبا گسترانده است.

و باور این‌همه خشم باورکردنی نیست!

با من بخوان

در این سفر، سبکبار نیستیم، که کوله «با من بخوان»ِ ما صد جلد کتاب دارد اما سبکبالیم زیرا باور داریم سبکباری و آرامش را به سوغات می‌بریم.

چهار روز میهمان می‌شویم؛ میهمان هم‌وطنانی میهمان‌نواز اما پر از خشم از بارانی که خانه‌خراب‌شان کرده است و تهی از امید و رغبتی برای زندگی.

کوله «با من بخوان» را که سوغات برده‌ایم می‌گشاییم و برای کودک و مادرِ کودک کتاب می‌خوانیم؛ «قورباغه می‌ترسد» را می‌خوانیم و به او اجازه می‌دهیم از ترس‌ها و نگرانی‌هایش بگوید، از سیل بگوید که وسایل‌اش را با خود برده است. سپس سیل را نقاشی و ترس‌اش را تخلیه کند. «مرغ سرخ پاکوتاه» را می‌خوانیم تا باور کند کارهایی هست که می‌تواند به تنهایی و بدون یاری دیگران نیز انجام دهد، سپس انتخاب کند که آیا پس از اتمام کار، آنان را که در مسیر، یاورش نبوده‌اند در آن‌چه به دست آورده سهیم کند یا خیر؟ «المر» را می‌خوانیم و در کنار هم «المر»های دلخواه خود را می‌سازیم. آن‌گاه درمی‌یابیم که همه المرها متفاوت اما زیبا هستند. یادآوری می‌کنیم که گرچه چرخش روزگار، زندگی‌ات را متفاوت کرده‌است اما باز هم می‌توانی زیبایی‌هایی را در تفاوت‌ها جستجو کنی. این تفاوت تحمیلی در زندگی تو، مرا با تو دوست کرده است و این از زیبایی‌های زندگی من است پس تلاش می‌کنم من نیز زیبایی‌هایی به تو تقدیم کنم. «قورباغه و غریبه» را می‌خوانیم و به او یادآوری می‌کنیم که گرچه غریبه هستیم اما می‌توانیم غریبه‌ای آشنا و در کنارت باشیم و کمک‌ات کنیم؛ دردت را با تمام وجود بشنویم و با همراهی کتاب، لحظه‌ای هرچند کوتاه، دست در دست هم از این دنیای بحرانی بیرون برویم و دنیایی زیباتر تقدیم‌ات کنیم و...

با من بخوان

 می‌خوانیم و با هر خواندن، دنیای‌اش را گسترش می‌دهیم تا با دیدی گسترده‌تر و آرامشی بیش‌تر به راه‌حل‌ها بیندیشد.

و در بازگشت، کوله «با من بخوان» ِما تهی است؛ تهی است زیرا پس از چهار روز کتابخوانی برای کودکانِ در بحرانِ سیل، همچنین پس از موقعیت‌یابی و نیازسنجی، کتاب‌های کوله را به همیارانی که یافته‌ایم می‌سپاریم تا در غیاب ما در فرصت‌های مناسب با کودکان کتاب بخوانند و در کنار هم دنیایی جدید و فارغ از هیاهوی امروز را تجربه کنند... اما سنگین است؛ سنگین از اندوه همدردی با پلدختری‌ها و پربار است؛ پربار از تجربه‌ای که اندوخته‌ایم:

خشم، ترس و نیاز کودکِ در بحران را بشناسیم و به شیوه‌های گوناگون و درست به آن ها یاری رسانیم .  

با من بخوان

با کتابخوانی و کتاب‌درمانی، روشنایی ها را جایگزین تاریکی ها کنیم و امید از دست رفته را به آن ها بازگردانیم.

همان‌گونه که یک کتابخوانی موثر و موفق، نیازمند پاسخ به این پرسش‌ها است که «چرا کتاب بخوانیم؟ چگونه، کجا و کِی کتاب بخوانیم؟ و چه کتابی بخوانیم؟» در یاری به کودکان در بحران نیز نیازمند پاسخ به این پرسش‌های همسان هستیم که: «چرا؟ کجا ، کِی؟ و چگونه؟»

از آن‌جا که کتابخوانی نیاز به بسترسازی دارد و از جمله مهم‌ترین نیازهای اولیه آن، آرامش و تمرکز کودک است شایسته است نگاهی فراتر از کودک داشته باشیم و برای فراهم آوردن این آرامش، به مادر و پدرِ بحران‌زده نیز بیندیشیم و به این گروه نیز نگاهی ویژه با برنامه‌هایی ویژه داشته باشیم.

علاوه بر کتابخوانی به عنوان یک راه تسکینی کوتاه‌مدت، باید برای کتابخوانی و کتابدرمانی با اهداف بلندمدت برنامه‌ریزی کرد.

پیش از بحران، کتاب بخوانیم تا بدانیم «بحران چیست؟ بحران‌زده کیست؟ نیازش چیست؟ و...» همچنین «راه‌های پیشگیری از بحران چیست؟ آموزش‌های ضروری پیش از بحران چیست؟ این آموزش‌ها برای کیست؟ و...» و پس از بحران، بدانیم که باید کتاب بخوانیم برای اوکه در بحران است و بدانیم که پس از بحران در کنار نیازهای مادی و اولیه حیاتی مانند سرپناه و خوراک و پوشاک و... نیاز دارد ویرانی‌های نادیدنی دل و ذهن و اندیشه‌اش را ترمیم کند، تا عزت نفس‌اش را دوباره بیابد تا بتواند دوباره برخیزد و به ترمیم و بازسازی ویرانی‌های دیدنی بپردازد.

و باور کنیم یکی از بهترین داروها و هم‌نشین‌ها در این رخدادها، کتاب باکیفیت و خواندن باکیفیتِ کتاب باکیفیت است که برنامه «با من بخوان»، آن را همواره در سرلوحه کار خود دارد.

 

نویسنده
آزاده صادقی
Submitted by editor3 on