فهرست:
مقدمه
فرهی زردشت
روان زردشت
تن زردشت
مقدمه
از روزی که اهریمن بدنهاد، نخستین بار به جهان هرمزد حمله برد، هرمزد تا سه هزار سال به ساختن و پرداختن جهان ما مشغول بود، و اهریمن از بیم پیروزی هرمزد و شکست خویش در قعر دوزخ مدهوش افتاده بود.
در سه هزار سال دوم، اهریمن با دیوان و پریان به جهان ما هجوم آورد و آفریدگان هرمزد را به آفات اهریمنی آلود و تاریکی و بیماری و درد و نیاز و خشم و دروغ و جانوران زیانکار را به این جهان آورد و آب و خاک و گیاه و حیوان و مردم را آزار کرد.
در سه هزار سال سوم، هرمزد برای رهایی از این آفتها زردشت را به این عالم فرستاد و آیین خود را به او سپرد تا مردمان را به نیکی رهبر باشد و جهان را به راستی و پاکی و آبادانی از شر اهریمن ازاد کند و پیروزی هرمزد را به انجام رساند.
چون این سه هزار سال نیز به پایان ابد رستاخیز خواهد شد. بدی و زشتی و ناپاکی از میان برخواهد خاست و دست اهریمن تا ابد از دامن آفریدگان هرمزد کوتاه خواهد شد و جهان پاکی و فز نخستین را باز خواهد یافت.
***
بنابر روایات زردشتی برای زادن زردشت سه عامل از جهان بالا به هم پیوست: نخست «فره زردشت»، که فروغ و شکوه ایزدی بود. دیگر «روان»، و سوم «تن»
فرهٔ زردشت
فره زردشت را هرمزد از «روشنایی بیکران»، که در سپهر ششم بود، برگرفت و از آنجا به خورشید و از آنجا به ماه و از آنجا به سپهر ستارگان که در زیر سپهر ماه قرار دارد فرود آورد.
از سپهر ستارگان، فره زردشت به آتشگاه خاندان «فراهیم» فرود آمد. از آن پس، آتشگاه فراهیم بیآن که نیازمند چوب و هیمه باشد پیوسته با فروغ بسیار میسوخت.
این فراهیم نیای زردشت بود. فرهٔ زردشت از آتشگاه خانه در وجود زن فراهیم که به فرزندی آبستن بود داخل شد و پس از چندی وی دختری آورد به نام «دغدوا». دغدوا بزرگ شد و به پانزده سالگی رسید، اما چون فره ایزدی در وی بود میدرخشید، و حتی در تاریکی چون چراغ میتافت.
دیوان اهریمنی که از زادن زردشت بیم داشتند، وسیله انگیختند تا فراهیم و مردم دیگر گمان کنند دغدوا با جادوگران راه دارد که چنین میدرخشید. فراهیم فریب خورد و دغدوا را از خانه و قبیله خویش راند.
دغدوا به قبیله سپیتمان رفت و در خانه سرور قبیله فرود آمد. پس از چندی دغدوا با پوروشسب، فرزند سرور قبیله، زناشویی کرد. پوروشسب پدر زردشت بود. بدین گونه فره زردشت از خاندان فراهیم به خاندان و پوروشسب رسید.
روان زردشت
روان زردشت را هرمزد به صورت ایزدان بهشتی آفرید. پیش از آن که زردشت به جهان ما بیاید روان وی در جهان بالا میزیست. چون زمان زادن زردشت رسید بهمن و اردیبهشت، از ایزدان مینوی و یاوران هرمزد ساقه بلند و زیبایی از گیاه «هوم» را، که گیاهی مقدس بود، برگزید و روان زردشت را در آن نشاندند، آنگاه ساقه هوم را از سپهر ششم، که جایگاه روشنایی بیکران بود. برگرفتند و به زمین فرود آمدند و آن را بر سر درختی، که دو مرغ در آن آشیانه داشتند، قرار دادند.
ماری به آشیانه راه یافت و جوجه مرغان را فرو برد. ساقه هوم مار را کشت و مرغکان را رهایی بخشید. روزی پوروشسب که تازه دغدوا را به زنی گرفته بود در پی گله به چراگاه رفت. بهمن و اردیبهشت بر وی آشکار شدند و او را به سوی درختی که ساقه هوم بر آن بود رهبری کردند. پوروشسب به کمک این دو مهین فرشته ساقه مقدس را به دست آورد و آن را به خانه برد و به زن خویش سپرد تا نگاه دارد.
تن زردشت
گوهر تن زردشت از آب و گیاه به دست خرداد و مرداد، دو ایزد دیگر از یاوران هرمزد، ساخته شد. خرداد ایزد آبهاست و مرداد ایزدگیاهان، خرداد و مرداد در آسمان، ابر انگیختند و باران فراوان بر زمین بارید. چارپایان و مردمان شاد شدند و گیاهان تازه وخرم گردیدند. مایهٔ تن زردشت، که خرداد و مرداد در باران نشانده بود، با قطرات باران به زمین آمد و در دل گیاه جای گرفت آنگاه پوروشسب به راهنمایی خرداد و مرداد شش گاو پرمایه برداشت و به چراگاه برد. گاوان از گیاهانی که مایهٔ تن زردشت در آنها بود خوردند. در حالی پستانهای آنها پرشیر شد و مایه تن زردشت به شیر آنها آمیخت. پوروشسب گاوان را به خانه برد و به دغدوا سپرد تاشیر آنها را بدوشد. سپس زن و شوی ساقه گیاه مقدس هوم را، که به یاری بهمن و اردیبهشت به دست آورده بودند، نرم کردند و در شیر آمیختند و از آن خوردند. بدینگونه روان زردشت و مایه تن وی در وجود دغدوا با فره زردشت گرد آمد، و پس از چندی زردشت برای رهبری آیین هرمزد از دغدوا زاده شد.