خلاصه
این داستان در مورد کودکی است که روزی کشف میکند فکر تازهای دارد. پسرک در حیرت است که این فکر نو از کجا آمده است. او میترسد در مورد فکرش چیزی به دیگران بگوید زیرا ممکن است آنها فکر کنند احمقانه است. تقریباً آماده است فکرش را رها کند که تصمیم میگیرد آن را بپروراند و تغذیه کند و بعد، اتفاقی جادویی میافتد، ناگهان فکر نو متولد میشود و به طرز معجزهآسایی تغییر میکند.
معرفی کتاب «چه کار میکنی با یک فکر نو؟»
خرید کتاب «چه کار میکنی با یک فکر نو؟»
رهنمودهایی برای گفتوگوهای فلسفی
«چه کار میکنی با یک فکر نو؟»، داستانی است که بعضی از جذابترین پرسشهای فلسفی را مورد توجه قرار میدهد. تصاویر گیرا و روایت تفکربرانگیز کتاب، خواننده را مجذوب داستانش میکند. درک کردن مفهومِ «فکر نو»، ممکن است برای کودک سخت باشد بنابراین توصیه شده است با ارائه مثالهای متنوع از مخترعان گذشته که ایدههایشان به اختراع بدل شده است، شروع کنید.
به عنوان مثال: سارا گود اولین تخت تاشو را اختراع کرد، ویتکام ال. جادسون اولین زیپ را اختراع کرد و ساخت، توماس ادیسون اولین لامپ را اختراع کرد، برادران رایت اولین هواپیمای موفقیتآمیز را اختراع کردند که توانست پرواز کند و در سال ۲۰۱۳ زَرا بِل، در هفت سالگی، جوانترین فردی شد که توانست یک برنامهی بازی برای موبایل طراحی کند.
میتوانید زمانی را به یاد آورید که ناگهان یک ندای درونی به سراغتان آمده و متحیر شدهاید که «آهای، این از کجا آمد؟» یا «اوه، این کار احتمالا جواب میدهد!» با این حکایت شگفتانگیز است که ناگهان فکر تازهای به ذهن پسر کوچکی میرسد. این فکر، پسرک را دنبال میکند و به شدت توجه او را به خود جلب میکند. وقتی فکری به وجود میآید، غالباً فراموش کردن آن، کار دشواری است.
فکرها یکجور خاصیت ماندن دارند، از پشت ذهنمان به ما غر میزنند. فکرها با جلب توجهمان، میتوانند احساس حقیقی بودن کنند، مثل این که زندهاند. در این داستان، پسرک درمییابد که فکرش به مراقبت نیاز دارد. او شروع میکند به بازی کردن و خوراک دادن به فکرش. پسرک با مراقبت از فکرش، احساس شادی میکند. پسرک فکر نو را میپروراند و فکر نو کمکم بزرگ میشود. فکرها میتوانند در خود عنصری از شور و هیجان داشته باشند و وقتی که ما فکرهای تازه را به خدمت میگیریم، احساس رضایت میکنیم.
با این حال، گاهی در توانایی و فکرهای تازهی خودمان تردید میکنیم. این پسرک در حال تجربهی این نوع از خودناباوری است. همینطور که فکر، بزرگ و بزرگتر میشود، پسرک مردد میشود و شک میکند که آیا این فکر شدنی است؟ ما چطور میتوانیم مشخص کنیم که فکری خوب است یا بد؟ چه چیزی یک فکر نو را از افکار دیگری که داریم متفاوت میسازد؟ چه چیزی یک فکر تازه را ابتکاری میکند؟ چه چیزی ما را برمیانگیزاند که پیگیر فکرهای بکر خلاق باشیم؟ جزء دیگر یک ایده، خلاقیت آن است. فکر بکر داشتن مستلزم فرآیندی خلاقانه است که نیازمند توجه، تعهد و تلاش برای پیوند دادن چیزی هدفمند به زندگی است.
در نظر بگیرید که چطور ارزشهای فرهنگی متنوع، در پذیرش فکرهای تازه تاثیر میگذارد. چه کسی مناسب بودن یک فکر نو را تشخیص میدهد؟ آیا فکر نو تنها زمانی مناسب است که معیار بهخصوصی داشته باشد؟ مربیان چگونه میتوانند خلاقیت را در دانشآموزان تشخیص دهند و به آنها کمک کنند که وارد فرآیند تفکر خلاق شوند؟ در این داستان پسرک نگران این است که دیگران به او بخندند و فکر کنند که ایدهاش احمقانه است و خوب نیست. چند نفر از ما میتوانیم لحظاتی از زندگیمان را به یاد بیاوریم که از ایدههایمان برای دیگران سخن گفتهایم فقط به این خاطر که به ما بگویند فکر خوبی نیست و وقتمان را هدر میدهیم؟ چه چیزی یک فکر نو را ساده میکند و دیگری را پیچیدهتر؟
گاهی فکرهای کوچکِ نه چندان خوب با فکرهای دیگر میپیوندند تا ایدههای عالی پدید آورند! به خیلی از مخترعان مهم تاریخ گفته شده بود که حرفهایشان احمقانه است، با این حال آنها از گوش دادن به حرفهای مخالفان سر باز زدند و در عوض، فکرهایشان را به دستاوردهای ثمربخشی تبدیل کردهاند که تغییر مثبت چشمگیری در جهان ایجاد کرده است. برای مثال، ادوارد جِنِر واکسنی را اختراع کرد که زندگی میلیونها نفر را نجات داده است، یا مهندسی به نام نورمن کِریم اولین سمعک پوشیدنی را اختراع کرد.
یک فعالیت جالب تکمیلی برای بچهها، که از آن خیلی لذت میبرند، تمرینی است که در آن بچهها ایدهی اختراعی را مطرح میکنند، سپس روی تکه کاغذ کوچکی دربارهی آن فکر مینویسند یا طرح آن را میکشند، کاغذ را درون تخم مرغ پلاستیکی جشن ایستر جای میدهند و سپس همانند شخصیت داستان، روی ایدههایشان کار میکنند و آن را میپرورانند.
سوالاتی برای گفتوگوی فلسفی
-
روزی پسرک برای خودش فکری نو پیدا میکند.
۱-فکر نو چیست؟
۲-توانید در مورد چیزی که حاصل فکر نو کسی است مثالی بزنید؟
۳-آیا کسانی را میشناسید که به خاطر ایدههایشان شهرت داشته باشند؟
۴-آیا هیچوقت فکر تازهای داشتهاید؟
۵-از داشتن آن چه احساسی به شما دست داده است؟ خوشحالی؟ هیجان؟
۶-با فکر نو خود چه کردهاید؟
۷-آیا فکر میکنید ممکن است بهطور ناگهانی یک فکر نو داشت؟
۸-به نظرتان این فکرها از کجا میآیند؟
-
پسرک از فکر تازهاش دور میشود و فکر، او را دنبال میکند.
۱-اگر فکرهای بکر را نادیده بگیرید آیا آنها میتوانند شما را تعقیب کنند؟
-
پسرک سعی میکند فکرش را نادیده بگیرد، اما درمییابد که نمیتواند دست از فکر کردن به آن بردارد.
۱-آیا هیچوقت پیش آمده که بترسید از فکر بکرتان با کسی حرف بزنید؟ چرا؟
۲-آیا فکر میکنید اگر فکرتان غلط باشد، دیگران این حق را دارند که به شما بگویند؟
۳-آیا فکرهایی هستند که خیلی بزرگ یا خیلی دشوار به نظر بیایند؟
۴-چه چیزی یک فکر نو را مهم میسازد؟
۵-آیا چیزی به نام «فکر بد» وجود دارد؟ و آیا فکرهای بد میتوانند به فکرهای عالی تبدیل شوند؟
-
پسرک متوجه چیزی جادویی در مورد فکرش میشود و وقتی در اطرافش است خوشحالتر است.
۱-چه چیز فکرها جادویی است؟
۲-پروراندن به یک فکر نو و بزرگ کردن آن یعنی چه؟
۳-چطور ممکن است که فکر نو داشتن موجب شود شما بیشتر احساس زنده بودن کنید؟
-
ناگهان فکر نو متولد میشود.
۱-وقتی یک فکر نو نمایان میشود، آیا دیگر مال شما نیست؟ آیا این موضوع اهمیت دارد؟
۲-اگر شما فکر تازهای دارید، چطور به آن واقعیت میبخشید؟
۳-وقتی یک فکر نو زندگی خودش را در پیش میگیرد یعنی چه؟
۴-آیا میتوانید بگویید که هر فکر تازهای از چه راهی به تغییر جهان کمک کرده است؟