ماجراجوی جوان

عنوان لاتین
Joao de Tintubal ‬

کتاب « ماجراجوی جوان » داستان زندگی انسان‌های فقیری است که بی‌سوادی و نداری، امکان برخورداری از یک زندگی با کیفیت را از آن‌ها سلب می‌کند. در این زندگی باید پسر خانواده باشی و بر اثر یک اتفاق با خانواده‌ای ثروتمند آشنا شوی تا مسیر زندگی‌ات جور دیگری رقم بخورد، زیبایی‌های زندگی را ببینی و سعادت‌مند شوی.

ژوائو پسر بچه‌‏اى اهل تنتوبال، روستایى در کشور پرتغال، است. او که بر اثر فقر و نداریِ خانواده‌اش از مدرسه بازمانده است در نه سالگی برای اولین بار به کلاس درس مى‌رود. آموزگار با خوش‌رویی از ژوائو استقبال می‌کند و به شوخی او را ژوائوى تنتوبالى می نامد که طنینى چون نام یک ماجراجوى دلیر دارد. از آن روز به بعد، ژوائو همواره به ماجراهای بزرگ و کشف دنیاهای جدید- مثل واسکودوگاما، کاشف بزرگ هموطن خود فکر می‌کند.

ژوائو که معنی «ماجراجو» را نمی‌داند پریشان می‌شود و برای درک آن به هر دری می‌زند. بی‌سوادی و رفتار بد هم‌کلاسی‌ها، ژوائو را از مدرسه فراری می‌دهد. او که دل در گروی دریا دارد، سرمشقش «واسکودوگاما»، قهرمان دریاهاست و می‌خواهد جاشوی یک کشتی بزرگ دریایی شود.

زندگی در خانه، اما با همه‌ی فقر و تنگدستی، گرم و صمیمی است. مادربزرگ، آنژلا، ژوائو را خیلی دوست دارد و آینده‌ای روشن برای او پیش‌بینی می‌کند. پدر و مادر ژوائو روزها برای جمع‌کردن خزه به مرداب می‌روند و ترزا که از ژوائو بزرگ‌تر است مسئولیت اداره‌ی خانه و مراقبت از برادر کوچک‌تر را به عهده دارد.

روزی ترزا بیمار می‌شود و ژوائو که نمی‌تواند نوشته‌ی روی شربت دارو را بخواند به اشتباه به جای شربت سینه به او شیشه‌ی تنتورید می‌دهد. ژوائو که جان ترزا را در خطر می‌بیند برای نجات خواهرش و برای آوردن پزشک تنها و با پای پیاده راهی شهر می‌شود. این سفر آغاز دوستی ژوائو با میگل، پسر یک خانواده‌ی ثروتمند، است. دوستی‌ای که تا سال‌ها ادامه می‌یابد و سرنوشت این دو را به هم گره می‌زند.

میگل و ژوائو در جست‌و‌جوی شعار کاپیتان هنری، مخترع کشتی اقیانوس‌پیما و راهنمای دانای دریانوردان، با هم پیمان می‌بندند که شعار کاپیتان هنری را سرلوحه‌ی زندگی خود قرار می‌دهند. شعارِ «اراده‌ی نیکی کردن». آن‌ها پی می‌برند با دانایی می‌توان از از تاریکی‌ها گذر کرد و به دنیایی روشن و پرامید قدم بگذارند.

درباره‌ی نویسنده و مترجم کتاب « ماجراجوی جوان »

ژاک سرون، ژاکلین سن، (۱۹۲۴ ـ ۲۰۱۴) نویسنده‌ی فرانسوی است. او نوشتن را از سال ۱۹۶۰ آغاز و نام روستای خود، سرون، را به عنوان اسم مستعار برای خود انتخاب کرد. ژاک سرون برای نوشتن کتاب‌هایش از سفرهای خود الهام گرفته است. داستان‌های او یادآور حس هم بستگی، دوستی و برابری انسان‌ها است.

محمد قاضی (زاده‌ی۱۲ مرداد ۱۲۹۲ در مهاباد – درگذشته‌ی ۲۴ دی ۱۳۷۶ در تهران) مترجم برجسته‌ی ایرانی، نقشی مهم در آشنایی خواننده‌ی ایرانی با آثار ادبی جهان ایفا کرده است. دن کیشوت، زوربای یونانی و مادام بوواری از جمله آثاری است که محمد قاضی از فرانسوی به فارسی برگردانده است. قاضی علاوه بر کتاب « ماجراجوی جوان » کتاب‌های دیگری نیز برای کودکان و نوجوانان ترجمه کرده است. آثاری چون « شازده کوچولو »، « باخانمان » که بارها تجدید چاپ شده‌اند.

 

گزیده‌هایی از کتاب
  • آه که کارشان چقدر پر زحمت و چقدر کم درآمد بود و پولشان کجا بود که بچه‌‌ها را برای تحصیل به جاهای دیگر بفرستند؟
  • ... به راستی آیا ممکن بود آدم از این که خواندن و نوشتن بلد نباشد بدبخت بشود. بی‌شک بلی، چون خودش از این که معنی کلمه‌ی ماجراجو را نمی‌دانست بدبخت بود.
  • آدم بخواهد به زور چیزی به خورد کسی بدهد بی‌فایده است چون اگر اشتها نداشته باشد غذا سودی به حال او ندارد. باید صبر کرد که اشتها بیاید.
  • او صد بار بیشتر شنیده بود که پدرش با شعرهایی که خودش می‌ساخت و به آواز می‌خواند گاو سرکش و گاوآهن سنگین و حتی گل‌های چسبنده‌ی شالیزار را در مواقع لزوم به مبارزه می‌طلبید.
  • آنژلا اصلا گرسنه‌اش نبود ولی با عقل پیرزنیش می‌دانست که هیچ چیز به اندازه‌ی انجام دادن اعمال روزانه، به نحوی که تصور شود هیچ اتفاقی نیفتاده است، در تسکین غصه‌ها و نگرانی‌های افراد خانواده، از جمله خود او، موثر نیست.
  • کاپیتان هنری قبول می‌کرد که آدم‌های او به خاطر دانش جان خود را به خطر بیندازند، ولی به خاطر این که شجاعت خود را نشان بدهند و بعدا به آن مباهات کنند و به رخ دیگران بکشند، نه.
  • ... در سن و سال تو آدم هر چه نداند می‌تواند یاد بگیرد. کافی است «درایت نیکی کردن» داشته باشی.
  • و تصمیم گرفت که هرچه کله‌اش نیروی یاد گرفتن داشته باشد چیز یاد بگیرد و در این راه شعار کاپیتان هنری هم‌چون فانوس دریایی چراغی فرا راه همت او باشد... .
  • ... آخر امروز هم  «کشور نجیب ما پرتغال» با «دریای تاریکی‌ها» مواجه است و آن دریا جهل است و بی‌سوادی. من هم مثل کاپیتان
برگردان
محمد قاضی
تهیه کننده
ویکتوریا فاتحی
سال نشر
۱۳۹۴
نویسنده
Cervon Jacqueline, ژاک سرون
پدیدآورندگان
Submitted by editor3 on