جس تنها پسر یک خانواده پر جمعیت است و در عین حال همیشه تنهاست. بزرگترین آرزویش این است که برنده مسابقه دو بین کلاس پنجمی ها شود. همه ی تابستان مشغول تمرین بوده و حالا بریا شکست دادن همکلاسی ها لحظه شماری می کند.ما نخستین روز مدرسه شاگردی جدید - دختری به نام لزلی - با جسارت وارد زمین بازی پسرها می شود و از همه جلو می زند.
با این حال بین جس و لزلی دوستی ناگسستنی ایجاد می شود. آن دو با هم ترابیتیا را خلق می کنند؛ سرزمینی جادویی در جنگل، سرزمینی که هر دو به عنوان پادشاه و ملکه حکمرانی می کنند. سپس یک روز در غیاب جس حادثه وحشتناکی برای لزلی رخ می دهد. او در برابر از دست دادن دوستش لزلی واکنشی قهرمانانه و شگفت انگیز ندارد. او تمام مراحل سوگواری را تحمل می کند و سختی ها را پشت سر می گذارد. در پایان جس با این تراژدی کنار می آید و سرانجام می تواند پلی به سوی ترابیتیا بزند و خواهر کوچکش را به عنوان فرد جدیدی در فرمانروایی این سرزمین شریک کند. به این ترتیب است که جس در می یابد لزلی چه تاثیر شگرفی در او ایجاد کرده و چه قدرت و شجاعتی به او بخشیده است.
نویسنده در این داستان از فاصله نوجوانان با دیگر اعضا خانواده، از نقش ورزش و هنر در جبران تنهایی، از دوستی و از معجزه ی تخیل در پاسخگویی به نیاز نوجوانان می گوید و به مخاطب خود شجاعت و قدرت می بخشد.
این کتاب جوایز بسیاری از جمله مدال نیوبری ۱۹۷۸ را از آن خود کرده است و ترجمه ی آن از سوی شورای کتاب کودک در سال ۱۳۸۴ به عنوان اثر ویژه برگزیده شده است.