ارون میاد جرجر،
رو پشتبوم هاجر
هاجر عروسی داره،
تاج خروسی داره
"_هاجرک ناز قندی،
یه چیزی بگم نخندی:
وقتی حنا میذاشتی،
ابرواتو ور میداشتی
زلفاتو وا میکردی،
خالتو سیا میکردی
زهره نیومد تماشا؟
نکن اگه دیدی حاشا..."
"حوصله داری بچه،
مگه تو بیکاری بچه؟
دومادو الان مییارن،
پرده رو ور میدارن
دستمو میدن به دستش،
باید درارو بستش
نمیبینی کار دارم من؟
دل بیقرار دارم من؟
تو این هوای گریون،
شرشر لوس بارون
که شب سحر نمیشه،
زهره به در نمیشه"