خانواده‌ زیر پل

عنوان لاتین
Family Under the Bridge

آرمان پیرمردی فقیر و ولگرد و بی‌خانمان است که زیر یکی از پل‌های پاریس زندگی می‌کند و تمام دارایی او در یک گاری خلاصه می‌شود که با خود به این‌جا و آن‌جا می‌کشاند و هرچه گیرش می‌آید درونش می‌ریزد.

آرمان دوستانی دارد که پبشنهاد کار به او داده‌اند ولی او حاضر به انجام کاری نیست. یک‌شب که به زیر آن پل برمی‌گردد، متوجه می‌شود که سه بچه جای او را اشغال کرده‌اند. بچه‌ها به او پدربزرگ می‌گویند و علاقه‌ای بین‌ آن جمع به‌وجود می‌آید. مادر آن‌ها روزها به سر کار می‌رود، اما بچه‌ها به دلیل فقر و نیز نداشتن جای ثابتی برای زندگی، نمی‌توانند به مدرسه بروند. کریسمس نزدیک است. آرمان در نبود مادر بچه‌ها و بدون اطلاع او، آن‌ها را به این طرف و آن طرف می‌برد، به نوعی با آن‌ها گدایی می‌کند، اسباب تفریح آنان را فراهم می‌سازد و ... . وقتی سروکله‌ی مأموران پیدا می‌شود، مجبور می‌شوند از آن پل صرف‌نظر کنند و به اجبار نزد کولی‌ها می‌روند و مدتی را در کنار آنان سپری می‌کنند. در آخر، آرمان شغلی به عنوان یک سرایدار پیدا می‌کند و همگی سرپناهی برای خود پیدا می‌کنند.

این اثر کلاسیک، داستانی واقعی از خانه‌به‌دوشان در دوره‌ای خاص در پاریس است که شخصیت‌ها و وقایع آن می‌توانند در هر شهر و کشوری و در هر زمانی باشند. آرمان نمونه انسانی شریف و به نوعی ناامید است که برای زندگی و کار انگیزه‌ای ندارد. اما آشنایی با این زن و بچه‌هایی که حکم نوه‌هایش را دارند، باعث امید او به زندگی و تلاش برای یافتن شغل و دست کشیدن از گدایی و خانه به‌دوشی است. بچه‌هایی بدون پدر که مادرشان نیز به دلیل امرار معاش همواره گرفتار است، بچه‌هایی بدون سرپناه، محروم از آموزش و هرگونه تفریح، بچه‌هایی که پیوسته دغدغه‌ی مأموران تأمین اجتماعی و جداشدن از مادر خود را دارند، هم امید زندگی در آرمان می‌دمند و هم خود در شب عید، عیدی خود را می‌گیرند که چیزی نیست مگر حداقل برخورداری از حقوق یک زندگی عادی. این داستان به فقر کودکان و حقوق کودک می‌پردازد.


کتاب «خانواده زیر پل» درباره پیرمرد فقیر و بی‌خانمانی به نام آرمان است که زیر یک پل در شهر پاریس زندگی می‌کند. او به زندگی سخت خود که همراه با فقر و تنهایی است عادت کرده تا این که یک شب وقتی به سوراخ زیر پل می‌رسد، سه بچه را می‌بیند که آنجا قایم شده‌اند. بچه‌ها برای او توضیح می‌دهند که بعد از مرگ پدرشان پول اجاره اتاق‌هایشان را نداشته‌اند و بنابراین صاحبخانه آن‌ها را بیرون انداخته است. مادرشان آن‌ها را به آنجا آورده تا مبادا به پرورشگاه برده شوند.

پس از چند روز دلِ مهربان آرمان برای آن کودکان بینوا می‌لرزد و آن‌قدر به آن‌ها علاقمند می‌شود که تصمیم می‌گیرد در کنار آن‌ها بماند و کمک‌شان کند. مادر بچه‌ها زنی مستقل و تلاشگر است که به سختی کار می‌کند تا بتواند برای بچه‌های خود سرپناهی پیدا کند.

آرمان به همراه بچه‌ها طعم تجارب ارزشمند و جالبی را می‌چشد. علاقه بچه‌ها به داشتن خانه‌ای که متعلق به خودشان باشد باعث می‌شود آرمان دست از تنبلی بردارد و ....

درونمایه داستان سرشار از مفاهیم انسانی عمیق و ارزشمندی است که در فضایی مناسب روایت شده است. زمستان و سرمای شدید آن و نزدیک شدن به کریسمس و جشن و پایکوبی که همراه خود می‌آورد، فضای مناسبی است که نویسنده داستان خود را در آن خلق کرده است.

فراز و فرودهای داستان و اتفاقات آن پرکشش و جذاب هستند. مواجه شدن با سختی‌ها و تلاش برای غلبه کردن بر آن‌ها و حفظ امید در شرایط ناگوار زندگی از درونمایه‌های ارزشمند داستان است که به خوبی در پیرنگ، کنش‌ها و شخصیت‌های داستان و گفت‌وگوهای‌شان منعکس شده است.

 نویسنده به خوبی توانسته از روزن چشم شخصیت‌های کودک داستان به دنیای پیرامونش نگاه کند و آرزوها و رویاهای آن‌ها را توصیف کند.

گزیده‌هایی از کتاب

بچه ها از غذای خودشان هر کدام به نوبت تکّه ای
جلوی ژوژو می انداختند. آرمان گفت: «باید مثل شتر تا سال دیگر غذایم را انبار کنم.»

برگردان
گلی ترقی
سال نشر
۱۳۵۰
ناشران
نویسنده
Natalie Savage Carlson, ناتالی سویج کارلسون
نگارنده معرفی کتاب
Submitted by admin on